خورشاهیان: «لبه آب» رمان واقعی اجتماعی است
هادی خورشاهیان در مورد رمان لبه آب گفت: میخواستم رمان اجتماع بنویسم نه رمان فرد تا با آن اجتماع اطرافم را به تصویر بکشم.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، نشست نقد و بررسی رمان «لبه آب» نوشته هادی خورشاهیان با حضور منتقدین مهرانگیز اشراقی و فرحناز علیزاده عصر دیروز در کتابخانه مصطفی رحماندوست برگزار شد.
در ابتدای این جلسه خورشاهیان بخشهایی از رمان خود را خواند و در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه این رمان را چگونه نوشته است، گفت: این رمان را براساس یک واقعه و به صورت فیالبداهه نوشتم.
تشبیه رمان «لبه آب» به مسابقه دوی امدادی
سپس مهرانگیز اشراقی صحبت کرد و گفت: در رمان لبه آب با رشته وقایع روبهرو هستیم؛ اگر این وقایع را به عنوان دانههای تسبیح درنظر بگیریم، نخ تسبیح، همه این وقایع اعم از شخصیت، مکان، زمان و ... را به همدیگر وصل میکند. اغلب رمانها در پی چنین انسجامی هستند و تلاش میکنند در نهایت یک تسبیحی را به شما ارائه بدهند که معنایی از آن برداشت شود. حتما مسابقه دو 4 در 400 را دیدهاید. در این مسابقه 4 نفر به ترتیب میدوند و وسیلهای (یک چوب) بینشان منتقل میشود. با خواندن این رمان ناخودآگاه یاد این ورزش افتادم؛ احساس کردم هر سه ستارهای که پیش میآید باعث میشود که آن چوب به شخص دیگری در زمان و مکان دیگری سپرده شود تا خط داستانی رمان طی شود.
اضطراب و استرس شخصیتها مهمترین ویژگی رمان است
او با اشاره به تعدد شخصیتها در این رمان گفت: دقت داشته باشید نویسندهای که بیش از حداقل 30-40 رمان در کارنامه خود دارد بیهدف چنین بمبارانی را شکل نداده و بیهدف سراغ این تعداد بالای شخصیتها نرفته است. چیزی که در این رمان برایم پررنگ شد، اضطراب و استرسی است که در اغلب آدمهای مجموعه وجود دارد. برای مثال در همان ابتدای داستان رباب و حبیبالله را میبینید که وقتی یک مجروح درب خانهشان را میزند اضطراب دارند. برهمین اساس معتقدم آن چیزی که بیش از همه در داستان نمود دارد، عدم امنیت و نگرانی است که با ماجرای حمله داعشیها به مجلس شروع شده و هرچه قدر جلوتر میآییم میبینیم که همه این افراد به نوعی درگیر اضطراب و استرس هستند. شاید این مساله نشاندهنده جامعه امروز ما است. علاوه بر این با خواندن رمان پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که شاید نویسنده خیلی پاسخی به آنان نمیدهد.
ماجرای یک شعر در انتهای کتاب که تکلیف مخاطب را معلوم میکند
اشراقی با اشاره به بخش پایانی رمان گفت: مورد دیگری که میخواهم بدان اشاره کنم یک شعر و موسیقی است که نویسنده در صفحه 102 آورده است. همه شما میدانید که وقتی در بینامتن کتاب از کتاب دیگری یاد میشود طبعا هدفی وجود دارد و نویسندهای مثل آقای خورشاهیان بیدلیل آن را نیاورده است. در وهله اول معنای کلی که از آن میگیریم یک شعر عاشقانه است که خطاب به یک معشوقه بیان میشود. با این حال وقتی بعضی ابیات را میخواندم متوجه شدم که قصد گروه سراینده این شعر این بوده است که بگویند ما کار خودمان را میکنیم و کاری نداریم که بقیه چه نگاهی به هنر ما دارند. من فکر میکنم که همین اتفاق در این رمان رخ داده است و نویسنده میخواهد بگوید که این کتاب اثر من است و من دوست دارم شخصیتها را این چنین بپرورانم.
لبه آب اپیزودی جلو میرود
در بخش دیگر این مراسم، فرحناز علیزاده صحبت کرد. او ضمن جمعبندی نکات مطرح شده گفت: از دید من این کتاب اپیزودهایی است که در کنار هم گنجانده میشود تا تبدیل به یک داستان بلند شود. در فرهنگ معین معنای اپیزود چنین گفته شده که داستانهای کوتاهی است که این قصههای کوتاه میتواند نخ تسبیحی داشته و با همدیگر ارتباط برقرار کنند. وقتی این داستانها با یک عنصر پیوند دهنده در کنار هم قرار میگیرند تبدیل به داستان بلند میشوند. من این کتاب را رمان نمیدانم چرا که اپیزود اپیزود جلو میرود. جالب این است که وسط یکی از اپیزودها اپیزود دیگری نیز آمده است. البته تعداد صفحات هر اپیزود در این کتاب یکسان نیست در حالی که باید یکسان باشد. حتی براساس مثالی که خانم اشراقی مبنی بر دوی امدادی زد، فواصل باید معین باشد.
نام داستان، هوشمندانه انتخاب شده است
وی ادامه داد: به نظرم عنوان این کتاب یعنی «لبه آب» هوشمندانه انتخاب شده است و نشانگر مفهومی است که در صفحه 98 بدان اشاره شده است. ماجرا از این قرار است که نویسنده در مورد «کشیدن فرش از زیر پای افراد» توضیح میدهد و میگوید ممکن است بعضی افراد باعث سقوط دیگری شوند و او را به داخل آب بیندازد تا از بین برود. در این داستان شخصیتهای زیادی داریم که از طریق همدیگر به یکدیگر وصل میشوند. این تکنیکی است که آقای خورشاهیان برای ادامه داستان خود در هر فصل انتخاب کرده است که به نظرم جواب داده است. بنابراین خود شخصیتها نخ تسبیح را شکل دادهاند. دقت داشته باشید که همه افراد حاضر در این کتاب در موقعیتهایی قرار میگیرند که باید واکنش نشان بدهند و جالب است که این واکنش باعث ساختن سرنوشتشان میشود. همه افراد این داستان در موقعیتهایی قرار میگیرند، براساس واکنششان سرنوشتشان تعیین میشود و همهشان لبه آبی برای دیگران میشوند. بدین معنی که زمینهساز سقوط نفربعدی میشوند. در این جا است که معنی عنوان کتاب مشخص میشود.
این منتقد ادبی در مورد شروع داستانها در این رمان گفت: باید بگویم که شروع داستان ها در این رمان خیلی خوب است و وقتی کتاب را دریافت کردم با شروعی فوقالعاده مواجه شدم. در مورد روابط علت و معلولی در داستان نیز باید بگویم که بعضی فصلها روی این روابط سوار نمیشوند. این موضوع در فصل آخر نیز دیده میشود. بهترین اپیزودهای این کتاب، اپیزود اول است که درباره مجلس است. دیگری نیز اپیزود رباب و حبیبالله است. یکی از نکاتی که در این کتاب وجود داشت این است که در بعضی فصلها دیالوگها با زبان نوشتاری نوشته شده است در حالی که بهتر بود به زبان عامیانه روایت میشد.
لبه آب الگویی از جامعه امروز است
اشراقی در بخش دوم صحبتهای خود گفت: من فکر میکنم که این کتاب باید از نظر ویراستاری بار دیگر مورد بررسی قرار گیرد. نکات ریزی وجود دارد که بد نیست توسط ویراستار بررسی شود. به نظرم بعضی از شخصیتها شبیه به هم حرف میزدند. با اپیزود بودن این کتاب که مطرح شد بسیار موافق هستم اما باید بگویم که رمان اپیزودی هم داریم. با توجه به محورهای بسیار زیادی که در موضوعات مختلف اعم از سیاسی، معضلات اجتماعی و ... در کتاب وجود دارد آن را رمان میدانم. برای مثال فیلیپ سولرز میگوید که «رمان مکان سخن گفتن جامعه است، آن در اختیار جامعه است تا برای خود بیاندیشد. رمان الگویی از جامعه است. این دقیقا مسالهای است که در کتاب میبینیم. این رمان الگویی از جامعه است. برهمین اساس معتقدم که این اثر یک رمان است اگرچه مشکلاتی دارد. شاید فیالبداهه نوشتن نویسنده دلیل این موضوع است. در پایان میخواهم بپرسم که آیا این کتاب را بازنویسی کردید یا در همان مرحله فیالبداهه باقی ماند؟
خورشاهیان ضمن تشکر از حاضران در این جلسه گفت: باید از انتشارات نیستان به دلیل چاپ این کتاب تشکر کنم. اگر متن کتاب روبهرو ایرادی دارد به نظرم به اختلافنظر بنده و شما برمیگردد. از آنجا که تاییدکننده نهایی متن بنده بودم پس اکنون نیز من باید پاسخگو باشم.
میخواستم رمان واقعی اجتماع بنویسم
وی ادامه داد: متن جاناتان کالر در انتهای داستان کمک زیادی به من کرد. من میخواستم رمان اجتماع بنویسم نه رمان فرد. وقتی رمان فرد مینویسید میشود «اولیور توئیست» که او را توضیح میدهید و در کنارش جامعه انگلیس را هم توضیح میدهید. اصلا نخواستم که رمان شخصیت بنویسم با این که معتقدم موفقترین رمانها رمانهای شخصیت هستند. میخواستم رمان اجتماع بنویسم و در آن اجتماع را به تصویر بکشم. اگر درنیامده است بحث دیگری است.
این نویسنده تاکید کرد: باید بگویم امروز با تمام نقدهایی که صورت گرفت، اگر میخواستم این کتاب را دوباره بنویسم، باز هم به همین شکل مینوشتم. تمام وقایع و افرادی که در کتاب هست را دیدهام و هیچ کدام را خلق نکردهام. تلاش کردم فضایی را به وجود بیاورم و به مخاطب بگویم که درچه موقعیتی هستیم. مثلا دوست داشتم بگویم که 28 مرداد 1396 چه فرقی با 28 مرداد 1332 دارد.
انتهای پیام/