داستانی برای چهره خاکستری شهر
«سایبانی برای زمین» یکی از داستانهای دغدغهمند در سالهای اخیر است که توسط کانون پرروش فکری برای نوجوانان منتشر شده است. نویسنده در این کتاب تلاش دارد تا عواملی را که سبب تغییر چهره شهر میشود، با زبانی داستانی روایت کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بحث تغییرات اقلیمی و بیمهری به محیط زیست چند سالی است که از جایگاه بحث و نظر خارج شده است، حالا میتوان ادعا کرد که تکتک آدمهای زمین به نوبه خود این تغییرات را تاحدودی لمس کرده و با آن آشنا هستند. بروز سیلهای مخرب، آلودگی هوا، خشکسالیهای پی در پی، ریزگردها و ... همگی از جمله مسائلی است که در چند سال گذشته غالباً در رسانهها از آن صحبت شده است، اما اینکه این موضوع با وجود اهمیتش تا چه اندازه در کتابهای کودکان و نوجوان طرح شده، پرسشی است که پاسخی دلسردکننده دارد.
انتشارات کانون پرورش فکری اخیراً کتابی با عنوان «سایبانی برای زمین»، نوشته حمید نوایی لواسانی، منتشر کرده است. این اثر که از جمله مجموعه «رمان نوجوان امروز» است، سعی دارد تا با زبانی داستانی، اهمیت محیط زیست را به نوجوانان یادآور شود. لواسانی در این کتاب داستان از بین رفتن باغهایی را روایت میکند که در چند سال اخیر، به ساختمانهای بلند و بیقوارهای تبدیل شدهاند. ساختمانهایی که حالا چهره شهر را تغییر داده و نفس را از آدمهای شهر گرفتهاند.
با وجود اهمیت حفظ محیط زیست و فرهنگسازی در این زمینه به عنوان بخش مهمی از سبک زندگی اسلامی ایرانی، در سالهای اخیر کمترین آثار داستانی را شاهد بودیم که به این موضوع بپردازند. هرچند انتشار کتابهای محدود در این زمینه نیز بیحاشیه نبودهاند؛ مانند داستان «رهش» رضا امیرخانی که بعضی به دلایل غیر ادبی و فرهنگی، بر آن خرده گرفتند. نوایی در این رابطه به تسنیم میگوید: من احتمال همه این مسائل را میدادم، اما به عنوان یک نویسنده که نسبت به شرایط اجتماع احساس تعهد میکنم و زنگ خطر شرایط موجود را درک میکنم، باید حرف خودم را بزنم.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: تا محله قدیمی و خانه بابایوسف راهی نیست. از سر تقاطع به بعد منظره درختان سر به فلک کشیده و کهنسال باغ به چشم میخورد. درست سر کوچه باغ، اسکلت غولپیکر فلزی و سیمانی مجتمع تجاری، مثل زخمی به تن سبز باغ چسبیده است.
صابر جلوتر از ما میپیچد توی کوچه باغ. با دیدن هوشنگ، برایش دست تکان میدهد و جلوی خانهشان ترمز میکند. هوشنگ نان سنگکی را که خریده، دست خواهر کوچکش میدهد و به طرف ما میآید. از دوچرخه پیاده میشوم و به حصار کوتاه و کاهگلی باغ نگاه میکنم. همان موقع چند مرغ مینای زیبا و پرسیاه که پاها و نوک زردی دارند، از روی دیوار میپرند توی باغ. یکدفعه چشمم میافتد به جای خالی درختچههای بالای حصار. مطمئنم که تا چند روز پیش همانجا بودند، با تعجب میپرسم: «بچهها این جا دار و درخت نداشت؟»
هوشنگ سرش را تکان میدهد و میگوید: «خدا رحتمشون کنه. پدربزرگم میگه، پسر سرهنگ کارش را خوب بلده؛ رد پا هم نمیذاره».
کانون پرورش فکری کتاب حاضر را در مجموعه رمان نوجوان امروز در 216 صفحه و به قیمت 30 هزار تومان برای گروه سنی نوجوان منتشر شده است.
انتهای پیام/