بسیاری از نویسندگان بزرگ ایرانی از وظایف خود پرهیز میکنند/«آرتیست»، یک اثر ادبیات سینمایی
سعید تشکری که اینروزها رمان جدیدش «آرتیست» را روانه بازار کرده است، میگوید: نویسندگان بسیار بزرگی در ایران داریم که از وظایف خود پرهیز میکنند. ما وظیفه داریم آثاری خلق کنیم که لذتِ خواندن و مکاشفه را در همین شرایط کنونی از مخاطب نگیریم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «آرتیست» جدیدترین اثر سعید تشکری نویسنده مشهدی است که انتشارات نیستان این روزها آن را منتشر کرده است. تشکری نویسنده متعهدی است که در سالهای اخیر ساحت جدیدی پیش روی ادبیات دینی گشوده است. او در زمانهای که نویسندگان شاخص بسیاری دست از قلم شستهاند، هنوز امیدوار است و نگذاشته چراغ ادبیات داستانی متعهد خاموش شود. او در رمانهایش در سالهای اخیر به موضوعاتی توجه داشته است که کمتر نویسندهای در این روزهای جامعه ایرانی یارای تفکر درباره آنها را دارد.
تشکری که در سالهای اخیر بیشتر بر رمان تاریخی دینی متمرکز شده بود و آخرین رمان دینی خود «سیمیا» را نیز همین چندی پیش منتشر کرد، در «آرتیست» رویکرد دیگری را برگزیده است؛ اگرچه نمیتوان منکر این شد که رگههای معنویت و دین در «آرتیست» وجود ندارد. او در این اثر انسان به ماهو انسان را دستمایه خلق داستان قرار داده است. وی معتقد است که در ادبیات و در هنر باید در مورد انسان صحبت کنیم؛ انسانی که به شدت کشاف و به روز است.خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار رمان تازه تشکری با وی گفتوگویی به شرح ذیل داشته است:
* تسنیم:در «آرتیست» شما از پوسته شناخته شده قبلیتان که نوشتن داستان تاریخی با تم دینی است خارج شدهاید؛ البته این اتفاق تازهای نیست اما در سالهای اخیر در چند نوبت از سوی شما طبعآزمایی شده است. شما در این مزه مزه کردن تازه ساحت رماننویسی به دنبال چه اتفاق تازهای هستید؟
بیایم ابتدا بحثی را مطرح کنیم که سعید تشکری متعلق به چه جریانی است و اصولاً در ادبیات کوششهایش درباره چیست و در هنر ادبیات به دنبال چه چیزی است؟ من در دورهای که نمایشنامه مینوشتم، داستان هم مینوشتم ولی در واقع نمایشنامهها دیده میشد تا داستانها؛ زیرا شخصیت کارگردانمحور من در آن اثر داشت، بعد فیلمنامه نوشتم و بعد فیلم ساختم باز هم همین طور بود، یعنی این بخش از سعید تشکری در جامعه ادبی باتوجه به شخصیت کارگردان محورش، بیشتر دیده میشد. بعد از دورهای من با این دنیا به ظاهر خداحافظی میکنم و کاراکتر ادبیات من بیشتر دیده میشود، اما آیا به این معنی است که دیگر نمایشنامه و داستان کوتاه و فیلمنامه نمینویسم؟ خیر، باز هم نمایشنامه، داستان کوتاه و فیلمنامه مینویسم، اما بخش رماننویسی من به عنوان آلترناتیو دیده میشود.
در ادبیات و در هنر باید در مورد انسان صحبت کنیم، انسانی که به شدت کشاف و به روز است
من معتقدم در ادبیات و در هنر باید در مورد انسان صحبت کنیم، انسانی که به شدت کشاف و به روز است. من فکر میکنم تعداد زیادی از نویسندگان بزرگ دنیا در حالی که در حال زندگی میکنند و مسائل حال و روزگار خود را مینویسند، به شدت دیروز را هم به عنوان یک رویکرد، به امروز میآورند، مثلاً در آثار ویکتور هوگو، داستایوفسکی، ناباکوف. در رمان مرشد و مارگاریتا انسانها کجا و در چه زمانی زندگی میکنند؟ در این رمان ما با انسانی روبرو میشویم با عمر هزار ساله، از عهد عیسی مسیح(ع) تا انسان روز. چرا این نوع رفتارها را ما در جامعه ادبیات خودمان طبقهبندی میکنیم و به آن برچسب ادبیات تاریخی میزنیم؟ چه کسی گفته اینها داستان تاریخی هستند؟ داستان تاریخی چه معنایی دارد؟ داستان تاریخی یعنی بازنویسی تاریخ. اما رمانی که شما آن را رمان تاریخی مینامید در نظر من یک رمان است و من رمان مینویسم. فقط عصری که آدمهای رمان در آن زندگی میکنند متفاوت است و در یک موقعیت محوری مشترک و مربوط به امام رضا(ع) در دورانهای مختلف، اما با روایتهایی که من به آنها میزانسن و جوهره معاصرسازی میدهم.
در رمان «آرتیست» قهرمان داستان یک نویسنده است، در شبی دلانگیز، با مزه مزه کردن چکی که بابت کاری که به او سفارش دادهاند گرفته است، پیادهروی شبانه میکند. ناگهان چندین آدم در لباس عروسکی چند حیوان ظاهر میشوند و این نویسنده را میدزدند و سوار وانت میکنند و با خود به یک لمکده میبرند، آنجا هویت واقعی عروسکها هویدا میشود و از نویسنده میخواهند کاری انسانی انجام دهد و در مقابل آن سفارش، درباره آنها بنویسد که بچههایی کر و لال هستند و توسط شخصی استثمار میشوند.
در حقیقت در طول این اثر بعد از یک سرقت، به یک هویت جدید میرسیم، نویسندهای که آرزویش خرید خانه و دفتر کار در همسایگی امام رضا(ع) است تا هر روز صبح پنجره اتاقش را باز کند و بارگاه اما رضا(ع) را ببیند. این بیس داستان است. اما برای همسایه امام رضا(ع) شدن باید علیه شرایط بد زیستی و علیه کسانی که در طبقات فرادست جامعه از فرودستان و فقیران بهرهکشی میکنند و بنویسد، اما این کوشش را نمیکند و اکنون آرتیستِ این نوع زندگی مفهومی میشود. حالا این آرتیست شدن به این معناست که رمان یک رمان تاریخی است؟ آیا رمان پنج سال پیش من، یعنی «مفتون و فیروزه» یک رمان تاریخی است؟ دقیقاً نه -روایتی از یک زندگی یک شخصیت تئاتری است در حوزه رمان، مثل رمان "برف سیاه" نوشته ناباکوف، قهرمان رمان یک نمایشنامه نویس است که در دوره استالین زندگی میکند و آثارش مجوز اجرا نمیگیرد، آیا اصلیترین آثاری که ناباکوف نوشته نمایشنامه است چون قهرمانش یک نمایشنامهنویس است؟ خیر. الکساندر دوما رمانی دارد به نام «چگونه نمایشنامهنویس شدم» آیا این اثر یک اثر تئاتری است؟ خیر، ادبیات است فقط قهرمانش کسی است که نمیگذارند نمایشنامهاش اجرا شود.
بسیاری از نمونههای دیگر در جهان ادبیات وجود دارد که مشاغلِ در نظر گرفته شده برای قهرمان، از حوزههای دیگر هنری است. آیا هر اثری که در آن قهرمان متعلق به جامعه هنرهای تجسمی باشد، رمانی است درباره هنرهای تجسمی؟ آیا اثر یک نقاشی است؟ خیر. اما قطعاً و مشخصاً دانش فیلمنامه نویسی و نمایشنامه نویسیِ سعید تشکری در حوزه رمان نویسی به شدت نمایان است، زیرا سالها در این حوزه درس خوانده، تلاش کرده و اثر تولید کرده است. از این رو آثارش اصولاً دیدنیتر هستند نه خواندنیتر. یعنی با خواندن، دیدن را به شما ارائه میدهد، یعنی همان مبحثی که در هندوی شیدا و کافه داش آقا طرح کردم، ادبیات-سینما، یعنی با کلمه تصویر میدهم و ادبیاتی که مینویسم دیدنیتر میشود.
*تسنیم: «آرتیست» در متن و نوع مواجهه با مخاطب برخوردی دارد که یادآور هنر و تجربه شما در نمایشنامهنویسی است. آیا باید «آرتیست» را رجعتی تازه به این موضوع در شما دانست با توجه به اینکه چندی قبل اعلام کردید از کار نمایش کنارهگیری کردهاید؟
بارها و بارها درباره این سؤال در جاهای مختلف حرف زدهام، هنرمند باتوجه به کانسپچوال ـ (هنر مفهومی Conceptual art) که گونهای از هنرهای تجسمی است که در آن مفهوم یا ایده موجود در اثر، بر زیباییشناسی معمول و مواد بهکار رفته برای خلق آن اولویت دارد. در هنر مفهومی ایده با مفهوم مهمترین جنبه کار است ـ هنری که دارد، از هنر استفاده ترکیبی میکند.
همان قدر که رمانهای ما وارد عرصه تولید سینمایی نمیشود، سینمای ما هم وارد جهان رمان نمیشود
یعنی من معتقدم در هنرهای نوشتاری باید هنرهای دیداری هم، نقش داشته باشد. هنر دیداری مثل سینما و تئاتر، نقاشی و گرافیک، سالن سینما و سالن تئاتر به عنوان لوکیشن. اینها همه ابزار کار نویسنده است برای اینکه یک اثر نوشتاری را دیداری کند. مشکل ما در ادبیات این است که یک مرزبندی بین هنر دیداری و نوشتاری داریم و همان قدر که رمانهای ما وارد عرصه تولید سینمایی نمیشود، سینمای ما هم وارد جهان رمان نمیشود. وقتی میگوییم آثار مارکز سینمایی است آیا منظور این است که برای سینما نوشته؟ خیر. او از هنرهای دیداری در رمانهایش استفاده میکند و تصویر نقش اساسی دارد.
در مجموع میخواهم بگویم هیچ بازگشتی درکار نیست و همان طور که قبلا عرض کردم، من سالهاست که با تئاتر هیچ ارتباط تولیدی ندارم، ولی به این معنی نیست که تئاتر را دوست ندارم یا از تئاتر لذت نمیبرم. به عقیده من تئاتر معبدی است که در آن آدمها خودشان را جست و جو میکنند، زیرا تئاتر به ذات پرسشگر است و من پرسشگری را از تئاتر وارد ادبیات کردهام، یعنی باز هم به این سه گانه تصویر را از سینما، دیالوگ را از تئاتر، در نوشتار برای رمان باید به کار گرفته شود ، اعتقاد دارم. و این سه -فن- باید در هر اثر ادبی هنری وجود داشته باشد. همان طور که در تئاتر معتقدم دیالوگها به جای اعتراف و مکالمه باید تبدیل به موقعیت محوری بشود و نمایشنامههای ما بیشتر از این موضوع رنج می برند که موقعیت محور نیستند و مکالمه محورند، در ادبیات هم این اعتقاد را دارم که باید دیالوگ ها بنیان مکالمه نداشته باشند و در حقیقت تسریع موقعیت محوری را انجام دهند و این در رمان آرتیست خود را به شدت نشان می دهد.
همچنین در اثر دیگرم هندوی شیدا هم نمایان است، در رمانم کافه داش آقا هم این اصل وجود دارد و در خیلی آثار دیگر. مگر در اوسنه گوهرشاد چه کردم؟ یک اثر گفتاری را تبدیل به اثری دیداری کردم. به نظر می رسد که انتشارات نیستان در طرح و ارائه نویسنده ای به نام سعید تشکری همه کوششهایش را با عزت تمام انجام داده تا سعید تشکری انواع مختلفی از ادبیات را که دوست دارد به مخاطب نشان دهد.
همواره عرض کردهام، انتشارات نیستان یک دانشگاه است، دانشگاهی که نویسنده هر روز با چاپ اثر خود یک آزمون هم برگزار می کند تا میزان دانش نویسنده در تولید اثر ادبی ارزیابی شود.
باز هم معتقدم هر نویسنده یک کتابخانه دارد و در این کتابخانه کتابهای متفاوتی وجود دارد نه کتابهای یک دست، زیرا اگر کتابهای یکدست خلق کند، در حقیقت یک اثر خلق کرده است و آن را به دفعات تکرار کرده. این متفاوت اندیشیدن و متفاوت بودن در نوع گفتن، فرصتی است که نویسنده به خودش میدهد تا دانش خود را در ادبیات و در هنرهای متفاوت، در یک اثر مشترک که نامش "ادبیات-سینما" است ارائه دهد. آرتیست یک اثر ادبیات سینمایی است.
*تسنیم: نکته دیگری که در این اثر برای من جذاب است انتخاب کلمه و ساختار جملههاست. بسیار روان و ساده و امروزی و در عین حال سرضرب و کوتاه و نیشدار است. این زبان را از شما سابق بر این سراغ نداشتیم. چرا به این سمت از زبان منعطف شدید؟
ماهیت، وزن و ریتم کلمات برای نویسنده مواد خامی هستند که توسط ذهن نویسنده تبدیل به هنر میشود، یعنی هر نویسندهای که بتواند هنرمندانهتر و موزونتر، کلمات جدیدی به ادبیات بدهد و کلمهسازی کند، تا آن جا که این کلمات به جای سردرگم بودن، تبدیل به ریتم و هارمونی شود، یک نویسنده موفق است. حالا در هر دورهای که زندگی میکند، با هر عصری و هر وزنی. این وزنِ کلمات، هنر نویسنده است.
امبرتواکو میگوید که "من تخیلات خودم را از جامعه به رویداد تبدیل میکنم"، بزرگترین مشکل ما در ادبیات تخیل است، یعنی تخیل ادبی. گاهی آنقدر در تخیل ادبی غرق میشویم که رابطه خودمان با جامعه را از دست میدهیم و پیدا نمیکنیم، در حقیقت هر نویسندهای که تلاش کند تخیل ادبی را جای آن که به تکس دیداری و آرتیستیک تبدیل کند، به متن خواندنی و دیدنی، تواما تبدیل کند و آنها را برای مخاطب قابل رویت، لذت بخش و خواندنی کند، نویسنده موفقی خواهد بود با هر نامی که باشد.
در ایران باب است که نویسندگانی از روی دست هم یا روی دست خودشان مینویسند
ما نویسندگان بسیار بزرگی داریم در ایران که از وظایف خود پرهیز میکنند. ما وظیفه داریم آثاری خلق کنیم که لذتِ خواندن و مکاشفه را در همین شرایط کنونی از مخاطب نگیریم. من با تعدد آثاری که مینویسم، بیشتر میخواهم مخاطب را به این تامل برسانم که همچنان که تو به عنوان مخاطب هر روز متفاوت میشوی، سعید تشکری هم متفاوت میشود و به تو به عنوان مخاطب فکر میکند تا هر بار به تو لذت خواندن متفاوتی بدهد. اگرچه در ایران باب است که نویسندگانی از روی دست هم یا روی دست خودشان مینویسند، اما من از روی دست دیگری یا حتی خودم نمینویسم و این برای من مبنای نویسندگی نیست و معتقدم هر جریان ادبی که در جهان معاصر شکل میگیرد، به من این فرصت را میدهد تا اثر جدیدتری بنویسم.
* تسنیم: آقای تشکری این روزها بسیار صحبت از آرمان فکری رمان و رماننویس مطرح است و اینکه هر اثر هنری در قالب رمان قرار است کدام خشت نداشته از وجود مخاطب را مرمت یا ایجاد کند. دوست دارم به این سوال در قاب رمان تازه خودتان پاسخ دهید چون کمابیش درباره کارهای سابق شما میتوان به این سؤال پاسخ داد. در همین رابطه بگذارید سوال کنم که آرمان شما در رماننویسی چیست و فکر میکنید کدام قله را باید با آن فتح کرد؟
بیاییم در برابر هر حادثه به جای تکریم و پذیرش مطلق، یا اعتراض مطلق، یک حد وسط خوانشی بگذاریم و بگوییم که جهان مدرن از دل تفکر مدرن بیرون می آید. معنیِ تفکر مدرن، نفی اعتقادی است یا نفی بیان گفتاری؟ من معتقدم این دومی مهم است یعنی هر نویسنده به جهت پایگاه ایدئولوژیک و تفکری که دارد، اثری خلق میکند و آن را زنده میکند. مثالهای رنگارنگ زیادی در ادبیات دنیا است، مثلا از فاکنر نمی پرسند "مقصودت از این اثر چه بود؟" اثر خودش را تعریف میکند.
ما در رمان «آرتیست» با یک نقد اجتماعی روبرو هستیم، جامعهای که افراد جامعه به خودشان اجازه میدهند، هر کدام از دیگری بدون در نظر گرفتن موازین اخلاقی و دینی، بهرهکشی کنند و این جامعه ما را از آرمانهایمان دور میکند، آرمانهایی که معتقد است باید به یتیمها رسیدگی کنیم، باید به مردم فرودست رسیدگی کنیم. چنین جامعهای ما را از این آرمانها دور میکند و باعث میشود بیشتر در حق آنها اجحاف کنیم.
قهرمانِ رمان «آرتیست»، قهرمان بسیار کوتولهای است به نام اصلان که توسط نزدیکترین آدم زندگیش یعنی مادر، مورد بهرهکشی قرار میگیرد و این را مجوزی میداند برای خود تا از دیگری بهرهکشی کند و درون خود مدام یک شاه کوچک را پرورش میدهد، همان طور که ما درون خود این شاه کوچک را پرورش میدهیم و در یک قبیله کوچک به خودمان اجازه میدهیم به همه دستور بدهیم. این نظام دستوری در رمان، جای آنکه مورد پرخاش و فحاشی و شعار قرار بگیرد باید مورد تحلیل قرار گرفته شود.
آرتیست تلاش دارد تا به مخاطب بفهماند نه به دیگران آسیب برسان نه اجاره بهرهکشی بده
رمان «آرتیست» در کنار لذت متن و لحظات کمیکی که لحظه به لحظه حضور دارد، یک نظام قهرمانی هم دارد، که قانون هنرهای رزمی را بیان میکند، یعنی مراقبت از خود و عدم ضربه به طرف مقابل. فکر میکنم در تاریخ ادبیات ایران تا به امروز کسی هنرهای رزمی را وارد ادبیات نکرده است. جالب است که هیچ کس نمیپرسد این قانون هنر رزمی را در ادبیات چگونه به وجود آوردم. این قانون در حقیقت این است که شما باید هم دفاع بلد باشید هم حمله. حملهای که به دیگری لطمه وارد نکند و به مفهوم دفاع از خود باشد و دفاع از خود هم برای آسیب ندیدن خود و در همه حال دچار قلدری نشویم. آرتیست علیه قلدری است یعنی ما باید توسط رمان به جامعه این را ارائه بدهیم که تو باید همواره از خود مراقبت کنی، یعنی نه به دیگران آسیب برسانی نه اجازه بدهی مورد بهرهکشی قرار بگیری.
انتهای پیام/