تهی از اندیشه، گرفتار در فرم/ بعضی از شاعران فقط درد دیده شدن دارند
کامران شرفشاهی معتقد است که برخی از شاعران تنها به دنبال مطرح شدن و مورد توجه قرار گرفتن هستند، نه اینکه بخواهند دردی از جامعه را بیان کنند؛ به همین دلیل از سمت جامعه و مخاطبان پس زده میشوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شعر پستمدرن در ایران که عمدتاً آن را با عنوان «غزل پستمدرن» میشناسیم، گونهای است از شعر موزون است که در قالبهای سنتی مانند غزل، مثنوی، چهارپاره و ... طبعآزمایی کرده است. به اعتقاد این دسته از شاعران، دوران غزل(عموماً شعر کلاسیک) در همان دوران بزرگانی مانند حافظ، سعدی و ... به اتمام رسیده و شعر امروز باید شیوهای جدید برای بیان حرفهایش انتخاب کند.
محمدرضا سنگری در جلد نخست «از نتایج سحر» به این شیوه شعری و چرایی شکلگیریاش اشاره کرده و مینویسد: «کسانی بودند و هستند که معتقدند عصر غزل به پایان رسیده یا غزل ظرفیتی مناسب برای زبان و بیان امروز نیست یا معتقدند بالاترین ظرفیت غزل همان بوده که شاعرانی چون حافظ و مولانا استخراج و بهرهگیری کردهاند. اینان هرچند مضامین غزلی ـ محتوای غزل نه شکل شناختهشده کلاسیک ـ را به کار میگیرند، با این همه هیچگونه علاقه و باور و در نتیجه خلق اثر غزلی ندارند. طرفداران این تفکر در بین جوانان شاعر موسوم به پُستمدرن بیشتر دیده میشوند. رگههای این تفکر را در برخی شاعران متعلق به موجهای شعری دهههای 40 و 50 نیز میتوان یافت.... طبیعی است اینگونه سرودهها، که تکرار و بازگویی و تقلید در آنها فراوان است، به پای نمونههای اعلای گذشته نمیرسند. در نتیجه، با بودن نمونههای درخشان پیشین، اقبال به این دواوین و دفاتر شعری بسیار کم است و گاه خود شاعر به توزیع و هدیه دادن اثر خویش میپردازد. این گونههای تکراری اگر پیش از مرگ شاعر نمیرند، حتماً پس از مرگ وی قالب تهی میکنند و فقط در گوشه برخی کتابخانهها میتوان آنها را یافت».
شعر پستمدرن ایران که آمده بود شعر کلاسیک را از محدودیتهای خود خارج کرده و طرحی نو دراندازد، خود دچار محدودیتهایی شد که حالا با گذشت بیش از دو دهه از فعالیت دارد تلاش میکند تا جای خود را در شعر امروز کشور رسمیت بخشد. اما آیا شعر پستمدرن با 20 سال سابقه و فعالیت توانسته در این زمینه موفق باشد؟ آیا این گونه شعری که آمده بود تا پنجرهای جدید به روی شعر امروز بگشاید، توانست در اهداف اولیه خود موفق عمل کند؟ ... هرچند شاعران این جریان منتقدان را به عدم درک از جهان شعر متهم میکنند، بسیاری بر این باورند که شعر پستمدرن ایران که نمونهای تقلیل یافته از هنر پستمدرن است، به دلایل مختلف از جمله گرفتار شدن در بازیهای زبانی و فرمی، حذف اندیشه و عاطفه در شعر، رخ ندادن اتفاق جدید و ناب در کلام و ... به نفسنفس زدن افتاده است.
با کامران شرفشاهی، روزنامهنگار و شاعر، در این زمینه به گفتوگو پرداختیم. شرفشاهی معتقد است که تجربه حکایت از آن دارد که بیشتر این حرکتها و آثار با گذر زمان نه تنها مورد استقبال قرار نگرفتهاند؛ بلکه به تدریج از ذهنها محو شدهاند. امروزه نه از سبکها و نحلهها و نه از شاعران آنها یادی باقی مانده است. به گفته این شاعر؛ نکته مهم دیگری که اینگونه نحلهها و حرکتهای ادبی ایجاد میکند، بحث سرخوردگی است. بعضی از جوانانی که وارد جرگه ادبی میشود، تحت تأثیر این جریانها قرار میگیرند و عمری را به دنبال بازیهای زبانی و کلامی تلف میکنند و در نهایت سرخورده میشوند و از ادبیات فاصله میگیرند. گفتوگوی کامل تسنیم با این شاعر را میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: آقای شرفشاهی انتشار کلیپ شعرخوانی یکی از بازیگران واکنشهای مختلفی به همراه داشت. شعری که خوانده شد، نمونهای از جریان شعری موسوم به پستمدرن است که در چند دهه گذشته شکل گرفته و حدود 20 سال است که دارد فعالیت میکند. یکی از اصلیترین انتقادات به این شعر، نامفهوم بودن این شعر برای مخاطب بود. یکی از پرسشهای پرتکرار در رابطه با این دسته از اشعار این است که آیا میتوان این آثار را که معمولاً از سوی شاعران جوان هم ارائه میشود، شعر به معنای مرسوم و شناخته شده آن دانست؟
نکته نخست درخصوص چنین آثاری این هست که برای هر شاعری اولین مسئله انتقال پیام است. این انتقال پیام باید بهگونهای صورت بگیرد که مخاطب بتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. اینگونه تلاشها بیشتر حاصل تلاش در زمینه فرم است و غالب چنین آثاری از اندیشه تهی است. شاعر به دنبال شیوههای دیگرگونی است که نمیتواند با همه تودهها و طبقات جامعه ارتباط برقرار کند؛ به همین دلیل چنین تجربیاتی تاکنون موفق نبودهاند.
در کارنامه شعر معاصر ایران دهه 60، دهه رویکرد شاعران به سمت محتوا و تا حد زیادی مستقیمگویی بوده است. این شیوه در دهه 70 به سمت فرمگرایی و تجربهاندوزی در فرمهای جدید تغییر کرد. در این میان چنین حرکتهایی، حرکتهای موفقی نبوده و به ثمر ننشسته است.
*تسنیم: عمده شاعرانی که به این سبک و سیاق شعر میگویند، خود را شاعر پستمدرن معرفی میکنند. با توجه به جریان شعری در چند دهه گذشته، میتوانیم ادعا کنیم که این دسته از اشعار، در حوزه هنر پستمدرن جای میگیرد؟ آیا شعر پستمدرن به شکستن تابوها و درهم آمیختن کلمات(چنانکه در این دست از آثار میبینیم) محدود میشود یا دایرهای وسیعتر دارد؟
روزگاری شعر دارای تعاریف روشن و مشخصی بود اما به تدریج افرادی وارد این عرصه و مدعی شدند که سبک و نحلهای جدید در شعر معاصر ایجاد کردهاند. این دست آثار بیشتر در قالب شعر نو شکل گرفت. تجربه حکایت از آن دارد که بیشتر این حرکتها و آثار با گذر زمان نه تنها مورد استقبال قرار نگرفتهاند؛ بلکه به تدریج از ذهنها محو شدهاند. امروزه نه از سبکها و نحلهها و نه از شاعران آنها یادی باقی مانده است.
اصولاً شعر ماندگار شعری است که با دو بال اندیشه و احساس به پرواز درآید. پیچیدگیهای فرمی و بازیهای زبانی معمولاً با استقبال آحاد جامعه روبرو نبوده است. استفاده از شیوهها و متدهایی که با فرهنگ و ذهنیت جامعه بیگانه است، به مرور زمان به نتیجه نخواهد رسید.
برخی بر این باورند که کار چنین شاعرانی را میتوان با کار شاعران صاحبسبکی مانند نیما مقایسه کرد و باید فضا را باز گذاشت تا این افراد آثار خود را ارائه دهند. واقعیت این است که چنین قیاسی، قیاس هوشمندانهای نیست. کسانی که این موضوعات را طرح میکنند، بیشتر به دنبال مطرح شدن و مورد توجه قرار گرفتن هستند تا اینکه دغدغه دردی را داشته باشند و بخواهند با زبانی دیگرگون با جامعه ارتباط برقرار کنند؛ از این لحاظ عامه جامعه اینگونه حرکتها را از روی بیدردی و فاصله گرفتن از دردها و آلام جامعه تلقی میکنند؛ به همین دلیل آثاری از این دست عمدتاً با استقبال چندانی روبرو نشده است. کارنامه شاعران پیش از این نیز گواه این مسئله است. البته خانم فولادوند پیش از این نیز در قالب غزل و ترانهسرایی فعالیت داشت و در این قالبها فعالیت کرد، اما به نظرم چنین گرایشی بعید میدانم به نتیجه برسد و حتی ممکن است بر آثار گذشته او نیز سایه بیندازد.
*تسنیم: جریان شعر پستمدرن در ایران به ویژه جریانی که موسوم به غزل پستمدرن است، معتقد است که شیوهای که آنها در شعر به کار میگیرند، کشفی است از آثار بزرگان شعر فارسی مانند مولانا و ... . با توجه به اینکه بیش از 20 سال است از این جریان میگذرد و آثاری که در این مدت در این سبک و قالب منتشر شده، میتواند قرابتی بین این دو در نظر گرفت؟
تجربیاتی در گذشته وجود داشته است. مثلاً قاآنی هم قصیدهای دارد که براساس لکنت زبان سروده شده است؛ یعنی مضمون و زبان شعر در این رابطه است. اما این شعرها فراگیر نشده است؛ به همین دلیل شاعران امروز هم باید به این نکته توجه داشته باشند که شعرهای پیشین، شعرهای ماندگار و موفقی در عرصه ادبیات نبوده و در ذهن و زبان مردم جای نگرفته است.
انعکاسی که کار خانم فولادوند در چند روز اخیر داشت هم بیشتر انعکاس منفی بود. عمده مخاطبان این شعر را تمسخرآمیز دانستند و حتی برخی بر این باور بودند که شاعر با این شعر درصدد آسیب زدن به شعر فارسی و ایجاد دلزدگی در مخاطب فارسیزبان بوده است تا اینکه بخواهد راهی را باز و یا حرف بزرگی را بیان کند.
کسانی که در این زمینه فعالیت میکنند، اگر بخواهند به سوابق گذشته رجوع کنند خواهند دید که این کار در گذشته تجربه موفقی نبوده است و عکسالعمل مردم که مخاطبان اصلی شعر هستند، نیز مثبت نبوده و این را نشان میدهد که شاعران بهتر است به جای درگیر شدن در ورطه فرمزدگی تلاش کنند تا به عنصر اندیشه بیشتر توجه داشته و محتوای اشعارشان را افزایش دهند.
*تسنیم: شعر فارسی از مسائل مختلفی رنج میبرد که یکی از بزرگترین این معضلات، وضعیت زبان فارسی در شعر است تا جایی که برخی از داوران در جوایز ادبی میگویند که ما گاه با آثاری مواجه میشویم که اغلاط املایی دارند! فکر میکنید شعرهایی با این سبک که نحو و ساختار زبان زیر سؤال میرود، زبان حتی گاه نامفهوم است و ... چه تأثیری بر آینده زبان شعر فارسی خواهد گذاشت؟
قطعاً این مشکل هم یکی از آفتهای بزرگی است که گریبان شعر ما را گرفته است. اگر به سراغ بزرگانی مانند نظامی عروضی سمرقندی برویم، خواهیم دید که برای «شاعر» مشخصات فراوان و دشواری ذکر کرده است؛ در صورتی که شاعری در روزگار ما، برابر است با همگانی؛ یعنی بدون آنکه به دنبال فراگیری زبان، صناعات ادبی و تاریخ ادبیات باشند، قلم به دست میگیرند و دلنوشتههایشان را به روی کاغذ میآورند و متأسفانه آن را به چاپ میرسانند. همه این مسائل مشکلاتی را برای زبان فارسی و جامعه ایجاد کرده است. همین روند سبب شده تا کسانی که در این وادی قلم میزنند و سالهاست که فعالیت میکنند، دچار دلزدگی و سرخوردگی شوند.
نکته مهم دیگری که اینگونه نحلهها و حرکتهای ادبی ایجاد میکند، بحث سرخوردگی است. بعضی از جوانانی که وارد جرگه ادبی میشود، تحت تأثیر این جریانها قرار میگیرند و عمری را به دنبال بازیهای زبانی و کلامی تلف میکنند و در نهایت سرخورده میشوند و از ادبیات فاصله میگیرند. در گذشته اگر کسانی به دنبال این بودند که شعر بگویند، مدتها پیش استادان مسلط و دانشور میآمدند و اصول و فنون شاعری را میآموختند و قواعد را میشناختند و بعد کمکم اقدام به چاپ آثارشان میکردند. حتی گاه در انجمنها هم به هرکسی اجازه قرائت شعرش را نمیدادند تا زمانی که شعرها به مرحله پختگی و کمال برسد. اما امروزه متأسفانه به این مسائل توجه نمیشود و به لحاظ تکنولوژی چاپ دیجیتال شاهد هستیم که این کتابها با سرمایه خود این اشخاص در شمارگان اندک به چاپ میرسد و عرضه میشود. این امر موجب ابتذالی در بازار کتاب و ادبیات ما شده است.
انتهای پیام/