اقتباس متعهد در ادبیات نیایشی
اگر با خوانش متون دینی، دست به خلق آثار نیایشی بزنیم، رابطۀ میان زندگی و هنر و ادبیات قبل از هر چیز تبدیل به رابطۀ ساده میان نویسنده و زندگی خواهد شد.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری؛ هنر نیایشی گفت هفدهم:
اقتباس همواره یکی از امکان خَلق ادبیات و هنر ها بدای یافتن سوژه بوده است، حال میخواهد این اقتباس از یک اثر دیگر یا از یک کهنالگو یا از تاریخ اتفاق بیفتد، تفاوتی نمیکند. آنچه در این گفت موضوع بحث ماست، مستند بودن اقتباس است. هنرمندان ما بیشتر از آنکه استناد را مبنای اولیۀ کار خود قرار دهند، آن را محصول هنری خود قرار میدهند؛ یعنی مسیری که باید سرشار از خلاقیت باشد، تبدیل به مسیری سهل و آسان شده است. به همین خاطر، آثار ما چه برای مخاطبان و چه برای دستاندرکاران هنر، بیش از آنکه تأثیر شگفت و ماندگار بگذارد، تبدیل به محصولی سفارشی شده است.
مستندات دینی امکان اقتباس را برای ما فراهم میکند، اما پس از مدتی که اقتباسهای ما از داشتههای معرفتی تهی میشود، دست به تخیل آزاد میزنیم. در واقع نه داشتههای مستند را بهدرستی مصرف کردهایم و نه مسیر تخیل مقدس را طی کردهایم. درست از زمانی که آثار هنری بهسمت گونهای معاصرسازی یا همان تخیل متعهد رفتند، بنمایۀ دینی و شهودی آن، جدا از استثناهای هنری که توسط برخی از بزرگان ادبی به وجود آمده است، در آثار دیگران، از مسیر اصلی خود خارج شدهاند. واقعیت این است که ما مسیر اقتباس و تعهد را در هنر دینی به شکل خلاقانه و غیرگزارشی طی نکردهایم.
امبرتو اکو، استاد زیباییشناسی و فلسفه و داستاننویسی، در کتابِ گسترش زیباییشناسی هنر در سدههای میانه، از رازی ساده با ما سخن میگوید و اعلام میکند: «ما در روایت از اسطورهها و متون مقدس، هر گاه به معاصرخوانی دست یابیم، به اثری نو و تازهگشوده رسیدهایم.» با توجه به این نظریۀ امبرتو اکو، هنرمندانِ ما در نگارش آثار دینی و نیایشی، همواره از یک معدن فکری و معنوی اقتباس میکنند. هر گاه این اقتباس بهسوی خلق یک اثر معاصر و مستقل پیشروی کند، نویسندۀ خلاق ظهور پیدا کرده است و هر گاه فقط به تبدیل و نگارش لایۀ رو و دریافت حداقلی و موضوعی و غیردراماتیک از احادیث و روایات و تاریخ دست بزنیم، به یک رونویسی و سهلانگاری رسیدهایم.
فرانسیس بیکن، هنرمند بزرگ عکاسی و نقاشی گفته است: «عکسهایی که میگیرم، برای من فقط در حکم سند و مأخذ هستند. من بهوسیلۀ نقاشی، آن عکسها را کامل میکنم. هنر برای من گذراندن مرز عکاسی به نقاشی است.» تحلیل بیکن نیز اثبات نظریۀ امبرتو اکو است. او عکاسانِ صِرف را هنرمند نمیداند؛ چون معتقد است هنرْ عکسبرداری از موضوع نیست؛ بلکه تأثیری است که هنرمند بر موضوع میگذارد. برای همین او به عکسهای گرفتهشدۀ خود، هنرِ نقاشی را اضافه میکند و به نوعی عکسنقاشی دست مییابد.
اکنون با این ذهنیت، در ارائۀ آثار نیایشی، ما چقدر از جهان اقتباسی خود، از رونویسی و بازنویسی (عکسمستند) به بازآفرینی یا بهقولی معاصرسازی (نقاشیتخیل) دست یافتهایم؟
در حقیقت نویسنده باید با برداشت از یک موضوع مستند، با حفظ قرابتها و مستندات، جهانی جدید و دراماتیک را پیریزی کند. ما با خواندن آثار بزرگ، تنها میتوانیم خوبنوشتن و نه سختنوشتن را بیاموزیم. خوبنوشتن بهمعنای رسیدن به نوعی اقتباس دراماتیک است و سختنوشتن تکثیر غیردراماتیک یک موضوع مستند است.
نویسندگان بزرگ همیشه میراثی بیش از تعداد آثارشان، از خود به جای میگذارند. میراث ویکتور هوگو 80 کتاب او نیست؛ بلکه شاهکاری به نام «بینوایان» است. نویسندۀ شهودی تصویر مقدس و متعهدانه خود را نمیتواند از ماهیت هنر، روانشناسیِ نوشتۀ خلاق و قوانین و ساخت و ساز هنری دریغ کند. در حقیقت تعهد در مبنای متون مقدس، مسیری سختتر از دیگر هنرمندان را باید طی کند که در آن، محصول هنریِ او در برخوردی ویژه با جهان هستی، ادبیاتی نیایشی سرشار از نگاه تازه و مؤمنانه، اما بهشدت تأثیرگذارتر از دیگران را به وجود آورد.
ما در حقیقت با سه نوع حافظۀ ادبیهنری سروکار داریم: حافظۀ اول انداموار و ساختمند است که از گوشت و خون ساخته میشود و فعالیتش تحت حمایت مغزی انسان است. حافظۀ دوم حافظۀ معدنی است و از سرچشمۀ اقتباس میجوشد. حافظۀ سوم حافظۀ ادبی است و به میزان دانستههای ما از ادبیات برمیگردد. اثر ماندگار اثری است که در عین تفاوت حافظهها، در هنرمندان مختلف وجود دارد. هر هنرمند مسیری اقتباسی و شهودی و ادبی و مغزی متفاوت را طی کند. بهواقع خلقت آدمی در عین اینکه صورتی از یک اقتباس مشابه است؛ اما همین موجود الهی تفاوتهای بیشمار با یکدیگر دارند.
میگویند اقتباس هنری قبل از هر گونه مشابهت که قانون سادۀ جهان است، خود تفسیری از بنیانگذاریِ تفکری نو و هنرمندانه و سپس تکثر خردمندانۀ آن و حرکت بهسوی چندصدایی با زاویهدیدهای متفاوت است. پس هر گاه در حافظۀ ذهنیمان، اقتباس از متون مقدس، از نوع خلاقانه، همراه با حافظۀ سلامتیافتهاش از نوع مسلمان و شهودگرا انجام شود و از سوی دیگر، حافظۀ ادبیهنری ما بر اساس دانش ادبیهنری صحیح تربیت شده باشد، ما در خلق اثر خود، در عین وفاداری به یک اقتباس شهودی، به یک اثر معاصر و نو دست یافتهایم.
فرآیند حقیقی نویسندۀ خلاق هیچ ربطی به فرآیند اقتباس ندارد. هر گاه تجربۀ شخصی و خاص هر نویسنده، حتی دربارۀ یک موضوع مشترک، به نوشته وارد شود، هنر خلاق شکل گرفته است؛ اما اگر یک موضوع بین دهها نویسنده مشترک باشد؛ ولی خلاقیت و درک صحیح دراماتیک و معاصرسازی در آن صورت نپذیرد، سادهترین رابطۀ هنر و ادبیات و زندگی، آسیب دیده است.
قرآن کریم در سورۀ یوسف میفرماید: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» (این قصهها برای تفکر شماست.) سورۀ یوسف یک داستان پندآموز و خردمندانه را بیان میکند که با همۀ فراز و فرود داستان های امروزی و حتی سدههای بعد نیز بهجهت بافت ارائۀ داستان برابری میکند.
اگر با خوانش متون دینی، دست به خلق آثار نیایشی بزنیم، رابطۀ میان زندگی و هنر و ادبیات قبل از هر چیز تبدیل به رابطۀ ساده میان نویسنده و زندگی خواهد شد. فقدان تعهد در اقتباس، بزرگترین مشکل ماست. هر نویسنده آنطور مینویسد که جهان را میبیند و جهان را آنطور میبیند که ذهنش تربیت شده است. انگارههای معرفتی حتی در دل حقایق متفاوت قدسی از ذهن ادبی و دینی و اجتماعی ما، تبدیل به هنرزندگی یا زندگیهنر میشود. هنرمندی که چون مهمان بر سر سفرۀ متون مقدس مینشیند؛ بدیهی است که عاریهنویس خواهد شد و آن نویسندهای که معتقدانه از این متون درس میگیرد و آن درس را تبدیل به یک عمل دراماتیک میکند، نامیرا خواهد بود و همواره متولد میشود؛ چون ذات یک ققنوس را دارد.
استفان تسوایک میگوید: «هنر و ادبیات مثل تاریخ، پیوسته ابداع نمیشوند. تاریخ عمل دراماتیک خود را در هر سرزمینی به صورتی متولد میسازد.»
پس هر رویداد در هر سرزمین چه قدسی و چه اجتماعی، بهشرط ماندگاری بهصورت شناور عمل میکند و همین عمل شناوری، به هنرمندان سرزمینهای مختلف کمک میکند که هنر و ادبیات خاص خود را با دیدگاههای مختلف به عرصۀ حضور برسانند.
هر رخدادی نیازمند آمادگی هنری است و ثبت هر واقعۀ بزرگی توسط هنرمندان در عرصۀ دینی، یک دوره تحول شهودی نیاز دارد. بدیهی است خالق آثار نیایش باید قبل از خلق درام شهودی، تربیت دراماتیک معمول و کلاسیک و مدرن را گذرانده باشد. مگر نه این است که هر ملتی باید میلیونها فرد به جهان بیاورد تا از میان آنها یک نابغه برخیزد؛ پس باید میلیونها لحظۀ بیمصرف بگذرد تا یک لحظۀ مقدس و تاریخی پیش آید.
انبوه رویدادها در شکل دراماتیک، در کمترین زمان گرد هم متمرکز میشوند. یک عمل دراماتیک انجام میشود و با اقتباسی هوشمندانه، آن اثر تبدیل به اثری ماندگار میشود. رونالد بارت در کتاب اتاق روشن میگوید: «مدتها پیش با عکس جوانترین برادر ناپلئون، ژورن، که در سال 1852 گرفته شده است، بهطور اتفاقی برخورد کردم و تاکنون نتوانستم این شگفتی را از خود دور سازم؛ زیرا من داشتم به چشمانی نگاه میکردم که به امپراتور نگاه کرده است.» در واقع بارت امپراتور را ندیده است؛ بلکه چشمانی را دیده که امپراتور را دیدهاند. آنچه بارت به کار برده، خلاقیت و نگاه متفاوت است. آیا لئوناردو داوینچی مونالیزا را دیده است که توانسته چنین لبخند شگفتانگیزی را خلق کند یا این تصویری خلاق، در ذهن یک هنرمند خلاق، از یک لبخند باشکوه و ماندگار است؟
آگوستو بوال در تئاتر قانونگذار و مشارکتی اعلام میکند: «هر آنچه من در عرضه و مطرح میکنم، یک نسخۀ ’بتا‘ است و جای مکث و بسط و رشد دارد و آمادۀ کاملشدن است.»
آیا ما توانستهایم از اینهمه حدیث قدسی، بهمثابۀ یک نسخۀ بتا استفاده کنیم و آن را نه در مفهوم، بلکه در ساختمان دراماتیکش، بسط و گسترش دهیم؟
شاید پیشنهادی سخت باشد؛ اما برای خلق آثاری در حوزۀ ادبیات نیایشی، ما نیازمند تعهدی گرانسنگ و روحی و عالمانه، جدا از تربیت هنری هستیم.
اقتباس از مستندات، گام اول است و تعهد، گام دوم برای کاملشدن.
ادامه دارد...
انتهای پیام/