نمایش خرکباب|هجو در تئاتر ایرانی

نمایش خرکباب|هجو در تئاتر ایرانی

«خرکباب» نمونه خوبی است برای تحلیل اینکه چرا تئاتر ایران جایی برای ادبیات تعلیمی ندارد؛ در این وضعیت این ادبیات هم هجو می‌شود.

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم

«خری که شدتِ گرسنگی و تشنگیِ او به یک اندازه باشد و در فاصلهٔ مساوی از او یک سطل آب و مقداری یونجه قرار بگیرد، چون فاصلهٔ هر دو از او مساوی است و گرسنگی و تشنگی او به یک اندازه است، نمی‌تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد و سراَنجام از شدت گرسنگی و تشنگی خواهد مُرد.»

این یادداشت کوتاهی است مسعود جعفری کارگردان و نویسنده نمایش «خرکباب» بر اثرش نگاشته است. نمایش اقتباسی از یکی از حکایت‌های معروف است که در بیشتر کشورهای دنیا روایت می‌شود. پسر و پدری سوار بر خر خود در حال سفر هستند و هر بار فردی نسبت به موقعیت سواره یا پیاده بودن آنان ایرادی می‌گیرد. پدر و پسر دهان‌بین هم در هر ایراد و اعتراض وضعیت خود را قرار می‌دهند. این حکایت که به انحا مختلف بدل به اثر دراماتیک شده است، از جمله انیمیشن مشهوری برای بچه‌های دهه شصتی، نمادی بر حماقت دهان‌بینی و اتفاقات ناگوار آن داشت.

اصل داستان داستان‌های کوتاه ایزوپ، داستانسرای شهیر یونانی با عنوان«The Man, the Boy, and the Donkey» می‌آید. داستانی تعلیمی که قرار است ما را از آن دهان‌بینی احمقانه رهایی دهد؛ ولی این ادبیات تعلیمی برای یک تئاتر دانشگاهی به چه میزان جذابیت دارد؟  اساساً چقدر تئاتر دانشگاهی که «خرکباب» هم بدان تعلق دارد به ادبیات تعلیمی تعلق‌خاطر دارد؟ بهتر است بپرسیم تئاتر امروز ایران به چه میزان تئاتر تعلیمی را دوست می‌دارد؟

در گذشته، تا همین پنجاه سال پیش، ادبیات تعلیمی وجه قالب متون منثور داستانی ایران بود. به عبارتی باید چیزی نوشته شود که شما را متنبه کند، جنبه انذاری داشته باشد و یا مخاطب را نسبت به چیزی تبشیر کند. ادبیات تعلیمی در اواسط دوره پهلوی به‌خصوص در مجلات فکاهی همچون توفیق نمود جذابی پیدا می‌کند. جنبه طنازانه نوشتار شخصیت‌هایی چون ابوالقاسم حالت منجر به حرکتی می‌شود که هنوز در ادبیات طنز فارسی پابرجاست. نوشتن در بحر طویل یا تمسک به پارودی برای بیان همان وجه تعلیمی ادبیات. با این حال، تئاتر ایران چندان برایش وجه تعلیمی جذاب نبوده است، حداقل در یک دهه گذشته ادبیات تعلیمی در شکل ضعیفش، صرفاً در ملودرام‌ها و نمایش‌هایی در بستر رئالیسم اجتماعی هویدا شده است که درباره تعلیمی بودن یا نبودن آنها هم می‌توان دچار شک شویم. مخلص کلام آنکه ادبیات تعلیمی جایگاه چندانی در تئاتر ایران ندارد.

«خرکباب» هم از این موضوع مستثنی نیست. نمایش مسعود جعفری با آنکه برآمده از اثری تعلیمی است و مهمتر آنکه به وجه پارودیک ماجرا هم می‌پردازد؛ اما تمام تلاشش را می‌کند تا تعلیمی نباشد. داستان پدر و پسر تغییر می‌کند و این تغییر با دستکاری وجوه اجتماعی و سیاسی رخ می‌دهد. در حالی که روایت مشهور ما هیچ نشانگانی از موقعیت اجتماعی پدر و پسر و یا جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنند، نمی‌دهد؛ ما نمی‌توانیم نسبت به این سه شخصیت مرکزی ابراز این‌همانی کنیم. نمی‌توانیم درک کنیم این موجودات دهان‌بین دقیقاً‌ در چه شرایطی قرار گرفته‌اند و اصلاً این تعلیم مبارزه با دهان‌بینی در چه سطحی از جامعه نمودار می‌شود. پدر و پسر بی‌نام داستان - همانند تمام شخصیت‌های ادبیات تعلیمی - قرار است جهان‌شمول باشند و به هر حال در جهان امروز، با وجود شعارهای جذاب جهانی‌سازی و یکپارچگی اجتماعی، خبری از این جهان‌شمولی نیست. جهان‌های امروز از هم‌پاشیده و در قطب‌های متضاد دور از هم رخ می‌دهد. «خرکباب» دقیقاً در این نقطه قرار دارد.

ادبیات تعلیمی تمایل دارد همه را به یک چشم ببیند. در تعامل با مخاطبش نیست. هر چند در لفظ سعدی و جامی و عوفی طنازانه می‌شود؛ اما باز توقعش تغییر و تبدل درونی مخاطب است. نمی‌تواند مورد نقد قرار گیرد؛ چون نوشته می‌شود و تمام. به عبارتی ادبیات تعلیمی یک مونولوگ تولیتر است. «خرکباب» به نظر بر همین مدار می‌چرخد. یک مونولوگ دونفره، یک دوئل، میان پدر و پسری که اکنون با وجود زن بودن بازیگران درگیر یک تشت می‌شود. هر چند به نظر می‌رسد مادر و دختری در کار است؛ اما این وضعیت پایدار نیست. آن دو به نوبت درگیر روایت خود از شرایط زندگی، خرسواری، خرکُشی و در نهایت خر کباب کردن می‌شوند. آنان دیگر شخصیت‌های بی‌هویت داستان تعلیمی سابق نیستند. هر یک مملو از ویژگی‌هایی می‌شوند که آنان را برای ما آشناتر می‌سازند. بچه‌ای که اعصاب درست و درمانی ندارد و مادری که مملو از تنقاضات کلامی و ویژگی‌های رفتاری است.

«خرکباب» یک هجویه جذاب برای فروریختن تخت تعلیمی داستان ایزوپ و برساختن داستانی جدید که یک موقعیت ابزورد است. ابزوردی که با ماهیت تک‌گویی ادبیات تعلیمی در تعارض است و از قضا با همان ابزار اقدام می‌کند. پس به جای متنبه شدن به حماقت موجود در اثر می‌خندیم. به نظر دهان‌بینی و در کنار چشم‌هم‌چشم‌گرایی شخصیت‌ها ما را با جهانی از بلاهت آشنا می‌کند. به هر حال ما هم می‌توانیم در این بلاهت فرورویم، کافی است دهان‌بین باشیم.

این دوئل مونولوگی هم مونولوگ است و هم نیست. انگار دو نفر جواب یکدیگر را می‌دهند تا روایت پیش رود؛ ولی نه به هم خیره می‌شوند، نه در کلام هم وارد می‌شوند و نه از تقطیع منظم نمایش عدول می‌کنند. آنان فقط حرف می‌زنند، با کمی تمسخر. این وضعیت اما زمانی از کار می‌افتد که کل نمایش همین است، نمایش نمی‌تواند در خودش تحولی ایجاد کند. نمایش که گویی در دو پرده طراحی شده است برای بخش دومش چیزی ندارد. بخش نخست مقدمه‌ای است طولانی و بخش دوم هجو داستان مشهور و تغییر پایانش براساس مقدمه. رابطه مهمانان و خری که اکنون مثله شده و روی آتش کباب می‌شود.

«خرکباب» یک تجربه برای بازی با متون قدیمی، هر چند این رویه در گذشته رخ داده است و پاردوی‌سازی متون کهن رخ داده است؛ اما این بار هجو موجود، وجه تعلیمی را هم مورد هجو قرار می‌دهد. به شخصیت‌ها بُعد تازه‌ای می‌بخشد و یک متن برساخته می‌آفریند که می‌تواند در آینده جذاب‌تر هم شود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران