«فرکانس KHZ ۱۱۶۰»؛ اینجا آبادان، صدای مقاومت و ایستادگی
«فرکانس ۱۱۶۰ KHZ»، یک روایت جدید از جنگ تحمیلی است. صدای مردمی است که در جنگ حضور داشتند، اما تاکنون دیده نشدند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جنگ میتواند به تعداد تمام آدمها روایت شود؛ چه آنها که یا مستقیماً با جنگ مواجه شدهاند و چه آنهایی که جنگ به ناگاه بر زندگیشان آوار شد. جنگ میتواند چهره متفاوتی از زبان هریک از این آدمها داشته باشد؛ چهره مردی که آمده تا شهری را دفن کند، چهره جغدی که آمده آرزوهای کودکان را با خود ببرد و بدزدد و هزاران چهره دیگر. «فرکانس 1160 KHZ»، یک روایت جدید از جنگ تحمیلی است. این اثر که به قلم فضلالله صابری نوشته شده، از جمله تازهترین آثاری است که انتشارات سوره مهر در حوزه ادبیات دفاع مقدس منتشر کرده است. این اثر تلاش دارد تا با بررسی نحوه کار رادیو آبادان طی سالهای جنگ تحمیلی به ویژه در زمان حمله عراق به خرمشهر، سقوط این شهر و اتفاقاتی که برای شهرهای مختلف مرزی و جنگی به ویژه آبادان رخ داده، نگاهی متفاوت به جنگ تحمیلی داشته باشد. اینبار جنگ به جای اینکه از زبان سربازان و رزمندگان و فرماندهان تعریف و روایت شوند، از زبان کسانی بازگو میشود که سالها کار هدایت و دلگرمی مردم را برعهده داشتند، اما تاکنون چنان که باید به نقش آنها در جنگ اشاره نشده است.
اگر هریک از خاطرات جنگ تحمیلی را ورق بزنید، به ویژه آن خاطراتی که روایتگر روزهای شروع جنگ از زبان ناظران اول هستند، بیشک اشارهای هرچند کوتاه به نقش رادیو در آن روزها میشود. در روزهایی که کشور به یکباره مورد حملات شدید قرار میگیرد، مردم شهرهای مختلف به ویژه شهرهای مرزی گوششان به رادیو آبادان بود تا بدانند چه بر سر شهرشان آمده است. رادیو فرکانس 1160 عَلَم و رایتِ لشکر رزمندگان اسلام بود و همانطور که علمدار، جم و جان خویش را به خطر میاندازد تا بیرق بر زمین نیفتند، بچههای رادیو آبادان نیز جانفشانیها کردند، تا این صدای امیدبخش خاموشی نگیرد و شعله زندگی در دلها فرو نمیرد.
فضلالله صابری و عبدالله نعیمزاده که کار تدوین این اثر را برعهده داشتند، برای جمعآوری مصاحبهها به ناچار رنج سفرهای مختلف به شهرهای تهران، کرج، آبادان، اراک، قزوین، شیراز و اهواز را کشیدند که ثمره آن، جمعآوری 100 ساعت مصاحبه با دستاندرکاران رادیو آبادان در آن زمان بود.
شنیده شدن صداهای جدید از رادیو آبادان پس از 39 سال
نویسنده در مقدمه این اثر مینویسد: فرکانس 1160 یک شناسه رادیویی نیست! طنین بلند یک صدا است؛ صدای مقاومت و پایداری یک شهر، یک سرزمین، یک ملت، یک امت، یک مکتب و ندای زندگی و صیانت است. یعنی که ما زندهایم. یعنی که این شهر پابرجاست. یعنی که امیدی در نفسهاست. فرکانس 1160 انعکاس یک فریاد است روی طول موج مظلومیت و ایثار.
... تمام بهار و تابستان 1359 را با شامهای آکنده از بوی خیانت و تجاوز داخلی و خارجی گذرانده بودیم اما هرگز تصور نمیکردیم این تجاوز تا این حد گسترده و سبعانه و برقآسا باشد و با چنین حمایتی از جانب همسایگان و مدعیان دموکراسی همراهی شود.
نسل من در حالی وارد این میدان ناشناخته شد که هنوز در نیمه راه قدم نهادن از نوجوانی و جوانی به کوران احساس مرد شدن بود.
همه ما مردان ناتمامی بودیم که برای کامل شدن به دنبال فرصت و الگو میگشتیم و جنگ با همه دردناکیاش از پی انقلاب آمده بود تا ما را به آزمونی عظیمتر از آنچه انتظارش را داشتیم فرا بخواند.
گمنامی و دوری از به رخ کشیدن هویتهای فردی شرط اصلی و پایۀ نخست مردانگی بود و مردان بزرگی که راهنمای ما بودند، شهد آشنایی با این مرام و خصلت را چنان سریع به همگان چشاندند که ایثار و انصاف و خرد شمردن جهاد خود در برابر مجاهدت و صبوری دیگران ستون اتحاد مردم و حصار حصین شهر در برابر همه شومیها و بدکنشیها شد.
اگر بار بزرگی بر دوشها کشیده شد معجزه همین پرورش بود و اگر هنوز تشنه انتقال آن باور، آن تجربه و آن خصلتها به آیندگانیم، از این روست که هیچ قدرتی را کارسازتر و گرهگشاتر از اینها نمیدانیم.
اکنون که در مرز 60 سالگی جوانی باشکوه خود و همنسلانم را مرور میکنم، لذت این تکرار کمتر از بازگشت به اوج قله اقتدار نیست و اگر درد و داغی نیز به خاطر میآید این درد و داغ به نوبه خود شفای هزاران درد ناگفته و ناگشودنی است.
... سالها منتظر و مشتاق بودم دست همتی برای بازگفتن آن همه زیبایی از آستین به درآید و برق حمایتی بدرخشد، اما گفتن از بزرگیهای شهری چنین بزرگ به مثابه ریختن دریا در ظرفی بلوری است که هر کسی را یارای آن نیست و مهمترین دلیل مظلومیت آبادان و خرمشهر و ناگفته ماندن عظمت و ابهت آنها شاید همین است.
بینتیجه ماندن قریب دو دهه اصرار و مذاکره من با این و آن برای تقبل مسئولیت تألیف کتابی درباره نقش رادیو آبادان در جنگ، مهمترین عاملی بود که سرانجام مجابم کرد بر بضاعت اندک خود در این خصوص تکیه کنم و غبار سالیان را از خاطرات و یادداشتها کنار بزنم تا شاید آنچه مینویسم آهنگ اشتیاقی به دانستن و دریافتن و اراده و همتی برای ترسیم عظمتهای نادیده برانگیزد. ...»
تلاش عراق برای خاموش کردن صدای آبادان
خاطرات این کتاب کمک میکند تا به کارکرد رسانه در چنین موقعیتی بیشتر پی ببریم؛ کارکردی که متأسفانه در روزهای نخست جنگ به دلایل مختلف از جمله حمله یکباره و غیر منتظره تاحدودی از دست نیروهای داخلی خارج شد. در بخشی از این کتاب درباره اتفاقات روز اول جنگ و درک اهمیت این کارکرد از سوی رژیم بعث و مورد هدف قرار دادن پایگاههای رسانهای در شهرهای مرزی میخوانیم: در آن روزهای سخت و باورنکردنی مشکلات در زمینههای مختلف بسیار سریع خود را نشان میداد. هر لحظه و هر ساعت باید برای مواجه شدن با انواع دشواریها و موانع متعدد و ناشناخته آماده میبودیم و ضمن تلاش در رفع آنها با حداقل امکانات میساختیم تا گشایشی حاصل شود. یکی از مشکلات که خیلی سریع خود را نشان داد، آسیب دیدن جریان آب لولهکشی شهر در اثر بمباران و حجم شدید آتش سلاحهای سنگین دشمن بود. آب خرمشهر و آبادان به دلیل آسیبِ پمپها و سایر اشکالاتِ ایجاد شده در مسیر آبرسانی قطع شده بود. ما نیز برای تأمین آب خوردن، ناچار بودیم به تصفیهخانههایی که هنوز حوضچههایشان آب داشتند مراجعه کنیم. آب این حوضچهها رو به ماندگی و آلودگی میرفت و بروز این مشکل تبعات غیر قابل وصفی داشت. در چنین احوالی برق شهر نیز قطع شد و سردخانههای نگهدارنده مواد پروتئینی، گوشت و مواد لبنی از کار افتاد و مواد موجود در آنها به سرعت در حال فاسد شدن بود. با این وصف تأمین غذا و مایحتاجِ ضروری به مرور دچار مشکل میشد. یادم هست چند روز اول آنقدر به ما ناهار و شام مرغ دادند که از هر چه خوراک مرغ بود، دلزده شدیم. گاهی شرایطی پیش میآمد که تا چند روز در مضیقه غذایی قرار میگرفتیم و یک روز آنقدر گرسنگی فشار آورد که ناچار شدیم از زبالههای اطراف نان کپک زده پیدا کرده و کپکش را بتراشیم و سد جوع کنیم؛ اما خدا را شکر که عاقبت نان خشک کمکهای مردمی رسید و از آن وضعِ اسفبار نجات یافتیم.
این نکته هم نباید فراموش شود که رادیو نفت ملی در آن موقع تنها رسانه فعال و قابل اتکای شهر بود. متأسفانه در برابر حضور پرحجم و پرتعداد رسانههای دشمن بعثی و همپیمانانِ شرقی و غربی و عربیشان در صحنه، رسانههای ما تمام قد و با تمام امکانات به میدان نیامده بودند و فقط مرکز رادیویی اهواز که خود در دایرة خطر و در معرض حملات دشمن قرار داشت، سفت و محکم و حساب شده به صحنه آمده بود و با جذب نیروهای مؤثر و فهیم سعی میکرد نقش مؤثری در مقابله با دشمن و تحکیم صفوف مقاومت مردمی ایفا کند. مراکز ایلام و کرمانشاه و کردستان هم به تدریج و در فواصل بعدی فعال شدند و حضورشان رفتهرفته چشمگیرتر شد.
روز اول جنگ، فرستنده تلویزیونی آبادان در خسروآباد مورد اصابت سلاحهای سنگین دشمن قرار گرفت و از مدار فعالیت به طور کلی خارج شد. ساختمان تلویزیون آبادان هم در منطقه بوارده جنوبی و کنار رودخانه اروند، روبهروی عراق بود؛ لذا جنگ که شروع شد، دشمن شروع به گلوله باران ساختمان و مرکز تلویزیون آبادان کرد و همان ساعات اول جنگ تولید و پخش برنامههای تلویزیونی مرکز آبادان کاملاً متوقف شد. به این ترتیب علیرغم میل باطنی کارکنان تلویزیون آبادان، بجز عبدالرسول مصطفایی، آقای مهندس علی افراشته و دو تن از روحانیون مسئول بنامِ محمد مؤمنزاده و شیخ علی طُرفی، بقیه از آبادان رفتند و در مراکز دیگر مشغول به کار شدند. عبدالرسول مصطفایی برای تهیه فیلم و گزارش ماند. مهندس افراشته و حاج آقا مؤمنزاده و شیخعلی طُرفی هم زحمت زیادی کشیدند و دستگاهها و لوازم با ارزش و مهم و بستهبندی شده و باز نشده سایت تلویزیونی را از زیر آتش دشمن خارج کردند. ...»
انتشارات سوره مهر کتاب حاضر را در 528 صفحه و به قیمت 50 هزار تومان در دسترس علاقهمندان به ادبیات مقاومت قرار داده است.
انتهای پیام/