الکترا، اورست و اعدام: طراحیهای جسورانه هیلدگارد بختلر
طراح صحنه مشهور آلمانی با آفرینش میز شام خاندان آگاممنون، یک شب انتخابات در نمایش ادویپ و شب فیونا شاو، زمان را از حرکت بازداشته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، روزنامه گاردین در گزارشی تصویری به سراغ هیلدگارد بختلر، یکی از مشهورترین طراحان صحنه رفته است. در این گزارش دیوید جایس با خانم بلچر به گفتوگو نیز پرداخته است. این طراح صحنه گفته است «شما هرگز چیزی نخواهید فهمید، نمیتوانید فقط بهترین کارتان را انجام بدهید.»
الکترا
بختلر در شهر اشتوتگارت متولد شده است و با نقل مکان به لندن در 1970، به هنرهای زیبا جذب میشود، سپس در صنعت فیلم مشغول میشود و ایدههایی که دوست دارد او را به سمت تئاتر بریتانیا سوق میدهند. میگوید «طراح بودن مدام در حال تغییر است، به مردم بستگی دارد که با طراحی تو کار میکنند. به شکل ایدئال همهچیز را فراموش میکنی. همکاران قاطعند و مهارت کارگردان در آفرینش گروه است. من تنها یک تجربه بد با کارگردانی در 30 سالگیام داشتم.»
بختلر در 1988 با دبورا وارنر و فیونا شاو در تراژدی سوفوکل برای کمپانی RSC همکاری را آغاز میکند که به مدت یکدهه ادامه مییابد. او میگوید «واقعاً با آثار دبورا آشنایی نداشتم؛ اما دوست داشتم با او حرف بزنم. وقتی از من خواست در الکترا همکاری کنم، من تازه تولید فیلمی را رد کرده بودم که به من پیشنهاد شده بود. یک تصمیم اساسی بود و در زمانی بسیار خوب! منجر به 10 سال رابطه کاری با او و فیونا شد.»
«یکی از اولین چیزهایی که فیونا گفت این بود که شاید او سیگار بکشد و دبورا گفت او کانتینرهای زنگزدهای میبیند. پس فوراً برایم این معنا را داشت که مجبور نیستم یونان کلاسیک را به تصویر بکشم. شاید فقط همان مکالمه را داشتیم پیش از اینکه پیشنهادهایی مطرح شود. طراحی راساس توضیحات مفصل یا کالبدشکافی متن نبود. بیشتر حضوری غریزی در چیزی ژرف بود.»
«برای الکترا ایده آب، خاکستر و یک زنگ خطر را داشتم. با عناصر اساسی اجرا میشد. دیوارهای این حیاط زندان بسته را با رنگ خاکستر ساختم. در پشتی از فلز واقهی بود که امکانات صدای عظیمی میداد. یک کانال آب جاری در جلوی صحنه بود که ناگهان جاری از خون میشد.»
«میخواستم الکترا لباس سیاه به تن داشته باشد و بخشی از پوستش معلوم باشد. فیونا موهایش را خیلی کوتاه کرد. بسیار هیجانانگیز به نظر میآمد. به شدت روی صحنه فیزیکال کار میکرد، دولّا میشد و میایستاد. در یک سمت لباسش را پاره پاره کردیم، به طوری که سمت دیگر تنگ باشد. شبیه خودآسیبی بود.»
اعدام
شاو کارش را با نمایشنامه هاوارد بارکر درباره نقاش رونسانس افسانهای به کارگردانی تام کارنیز در تئاتر ملی به سال 2012 آغاز کرد.
«هیچ وقت حتی فکر نکردم نقاشیای را نشان بدهم که هنرمند روی آن کار میکند. این حس اولیه را داشتم که جلوی صحنه لیتلتون قاب او شد. تماشاگران از درون قاب نگاه کردند و او به ما نگاه میکرد. این برای همیشه طول میکشید. من تمام مدلها را حفظ کردم تا به خودم یادآوری کنم که چند ساختار را میتوانید بسازید.»
«این نمایش خیلی فنی نبود. با مواد مدرن و دیوارهای صاف و ساده: چوبی ، پلاستیک و فلز. ما چرخشی کوچک برای جابهجایی یک دیوار به چشماندازهای مختلف و ساختارهایی داشتیم که میتوانستند فیونا را از صحنهای به سطح دیگری برسانند و سپس خیلی ساده او را دوباره به پایین هدایت میکنند. من هنوز هیجان زدهام که به آن فکر کنم.»
«در شب اول اشتباهی فنی رخ داد - فیونا قرار بود به سمت پایین بیاید؛ اما همهچیز به بنبست خورد. او در فضا معلق شد. قلبم به شدت میتپید؛ اما نمیتوانستم مخاطب را رها کنم، زیرا در آخر ردیف نشسته بودم. شما باید وجه بامزه ماجرا را هم ببینید. این زندگی و مرگ نیست، بلکه تجارت نمایش است.»
اورست
همکاری مداوم بختلر با رابرت ایک با نسخه تریلوژی اشیل در تئاتر آلمیدای لندن در سال 2015 آغاز شد.
«من کارهای زیادی از راب ندیده بودم؛ اما طی اولین گفتوگوها چیزی حس کردم. یکی از اصلیترین چیزهایی که در موردش صحبت کردیم خانواده بود. به خصوص وقتی به خانوادهای آلمانی یا ایتالیایی فکر میکنم، خیال میکنم دور میزی مینشینند و با هم غذا میخورند. این نقطه شروع بود. میدانستم که میز باید معنیدار باشد؛ چون تنها وسیلهای خانگی بود. نشانه رضایت به یونان در شکل مرمرین و معمارانه بود؛ در آلمیدا با آجر ساخته شد.»
«نوآوری ما شیشه الکتریکی بود که میتوانستیم با تلنگر کلیدی مات یا شفافش کنیم. خبر ندارم نمایشی قبلاً از این ترفند استفاده کرده است یا نه. ما به شدت از دیدن راهروها، فضاهای دیگر، باز شدن به حمام یا محراب احساس سختی میکردیم. ما به این شیشه احتیاج داشتیم تا به وحشیانه و تکاندهندهترین شکل ممکن مرگ ایفیژنی را روی صحنه ببریم. ریسک بزرگی کردیم - شیشهها کل بودجه را خوردند؛ بنابراین مجبور شدیم به آن متعهد باشیم. اما حالا تعداد زیادی از مردم از این ترفند استفاده میکنند.»
«پیشنویسهای من از اورست شامل صفحه نمایش بزرگی بود. هرگز از آن در این تولید استفاده نکردیم، اما کاملاً برای هملت در المیدا استفاده شد. صحبتهای ما در مورد ترکیب اورست و هملت در یک جهان بود و آن را جای خاصی برای Armory در نیویورک میکرد که چالشی شگفتانگیز میشد.»
ادیپ
نسخه بختلر و ایک از تراژدی سوفوکل برای اولینبار در تئاتر بینالمللی آمستردام در 2018 اجرا شد و در جشنواره ادینبورگ 2019 روی صحنه رفت.
«ادیپ مادر یک سیاستمدار در شب انتخابات است. به نمایشی نزدیک شدیم که به احساس ما نزدیک بود، همان احساسی که تا انتها میآمد، همان حس فرسودگی و خستگی. من به این ایده رسیدم که صحنه را کاملاً از بقایای دنیای قدیم پر کنم. در طول نمایش بستهبندی میشوند و ما در پایان به هیچ چیز نمیرسیدیم. وقتی طرح طراحی را به تئاتر آمستردام بردیم به ما گفتند که بودجه خود را بیش از حد تخمین زدهایم! بنابراین، به معنای واقعی کلمه به تابلوی نقاشی برگشتم. ما برخلاف آن طرح عمل کردیم.»
«خوشبختانه ما با شرکت Toneelgroep بودیم که سالها با همکاری دارد و کارهای شگفتانگیزی را کردیم. این مکاشفه بود. هانس کستینگ در نقش ادیپ - چه پدیدهای، چه همکاری.»
ملکالموت
این اپرا از توماس ادس، بر اساس فیلم لوییس بونوئل، توسط تام کارنیس در سالزبورگ به سال 2016 کارگردانی شد، پیش از اینکه به لندن و نیویورک سفر کند.
«هرگز یک اپرای معاصر را در چنین مقیاس بزرگی طراحی نکرده بودم. مجبور بودم برای Met در نیویورک، کاون گاردن و سالزبورگ کار کنم که پروسههای بسیار متفاوتی داشتند. این طرح کاملاً ساده اجرا شد؛ چون کارهای بیشماری را پشتسر میگذارد. من فضاهای بسیار معمارانه در نظر گرفتم.»
«این اولینبار بود که با شرکتی از خوانندگان بینالمللی همکاری میکردم که نه تنها هفتهها با هم تمرین کردند؛ بلکه این کار را در دکور ساخته شده کردند. آنها مانند یک گروه در حال تمرین نمایش بودند.»
«از آنجا که اصول هرگز نمیتوانند از صحنه خارج شوند، از این چرخش استفاده میشد تا مطمئن شویم که همیشه کنش را تا جایی که ما به آن نیاز داریم، نزدیک میکند. اقدامات مربوطه همیشه باید در کانون توجه باشد. ما از آن مانند دوربین برای ایجاد کلوزآپ استفاده کردیم. این احساس بینظمی و دلهرهآور بود؛ چون قوس بزرگ روی صحنه مستقلاً حرکت میکرد. خیلی وحشتناک بود.»
«ما مجبور شدیم نسخههای یکسانی از لباسهای شخصیتهای مختلف را تهیه کنیم؛ چون در طول داستان کاملاً نابود میشوند. ما آنها را از قبل تهیه کردهایم تا خوانندگان بتوانند آنها را در حین تمرین بپوشند و سپس به شکلی که هرکسی احساس میکرد، تجزیه کنند.»
نفرین فاوست
بختلر و تری گیلیام اپرای سخت برلیوز را برای ENO در کلسئوم لندن در 2011 روی صحنه بردند.
«من تری را کمی به لحاظ اجتماعی میشناختم؛ چون شوهرم، بیل پاترسون در برخی از فیلمهایش حضور داشت، اما نمیدانست من طراح صحنهام. وقتی ENO ما را کنار هم جمع کرد، فکر کردم این ایده خطرناکی است؛ چون تری کارگردان فیلم بسیار متمایز و بصری است. اما این یک همکاری مهم برای من شد.»
«اپرا از نظر صحنه بسیار دشوار است. نسخه تری در نیمه اول قرن بیستم در آلمان صحنهپردازی شد. من در دهه 1950 در اشتوتگارت بزرگ شدم و در سال 1970 آنجا را ترک کردم؛ چون در آن تاریخ احساس سنگینی داشتم. بنابراین این پروژه بسیار مهمی برای من بود.»
«کار با تری، از جهتی مجبور بودم هرگز وارد پروژه نشوم. اگرچه میتوانید هر مضمونی که دوست دارید را داشته باشید؛ اما اپرا خواستهها و زمانبندیهای سفت و سخت موسیقی را دارد. برخلاف فیلم، نمیتوانید بیتهایی را که دوست ندارید را ویرایش کنید! تری این موضوع را درک کرد و من هرگز چیزی مثل این اپرا را با شخص دیگری تولید نمیکردم. تری بسیار دانشمند و فوقالعاده قابل احترام بود و به من اجازه میداد همه تصاویر را برایش بیاورم. لذت اپرا کار با همکاری عالی بود.»
تولید آلمیدا از نمایش «دکتر» با طراحی هیلدگارد بختلر، در تئاتر دوک یورک، لندن از 20 آوریل تا 11 ژوئیه 2020 اجرا میشود.
انتهای پیام/