سکوت ۱۰۰ ساله ادبیات در برابر تاریخ ایران/ فرهنگ پایتخت، خردهفرهنگها را میبلعد
هادی حکیمیان معتقد است نوجوان ایرانی حق دارد تاریخ خود را در قالب یک اثر داستانی، مشابه «جنک و صلح» بخواند و با آن آشنا شود، اما ادبیات ایران کمترین توجه را به حوادث تاریخی نشان میدهد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هادی حکیمیان، متولد 1357 در یزد است. او نوشتن را از سال79 در کارگاه داستان حوزه هنری یزد شروع کرد. اولین داستان کوتاهش نیز در مجله ادبی «گلستانه» منتشر شد. بعدها نشریات عصرپنجشنبه، چلچراغ، کِلک، سروش جوان، سلام بچهها، لیکو، پرنیان، پاژنگ، سایهبان، خاتم، پرگار، گلستان ایران، ترمه، رشد جوان و نوجوان، حدیث زندگی، زنده رود، آزما، لوح سفید، سرو، آفرینه، ادبیات داستانی پذیرای داستانهای کوتاهش شدند.
حکیمیان از همان ابتدای ورود به دنیای نویسندگی به ادبیات بومی و زیست بوم خود یعنی منطقه کویر مرکزی ایران توجه داشت. نخستین کتابش را با عنوان «گل انارها را باد میبُرد» انتشارات سوره مهر در سال1384 منتشر کرد که توانست عنوان شایسته تقدیر جایزه کتاب سال شهید غنیپور را از آن خود کند. فضای عمده داستانهای او در میان حوادث تاریخی میچرخد. شاید تحصیل او در رشته تاریخ در این امر بیتأثیر نبوده باشد. او معتقد است که حوادث ریز و درشت بسیاری در دل تاریخ ایران، به ویژه تاریخ معاصر وجود دارد که میتواند جرقهای برای نوشتن باشد. با این حال، او صرفنظر از نگاه تاریخی که به حوادث و ماجراهای داستانهایش دارد، مخاطب امروز را نیز در نظر گرفته است. حکیمیان تاریخ و مخاطب کمحوصله امروز را با هم در نظر میگیرد و داستانی را برای او روایت میکند که در عین آموزنده بودن، کسلکننده نباشد.
تاکنون آثار متعددی از او منتشر شده؛ از «برج قحطی» که در نهمین دوره جایزه جلال تجلیل شد تا «باغ خرمالو» و «خواب پلنگ». «خواب پلنگ» که آخرین اثر اوست، از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده. حکیمیان در این اثر نیز بخشی از تاریخ معاصر را برای نوجوانان روایت میکند. با او درباره این کتاب به گفتوگو پرداختیم که میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: بهعنوان اولین سؤال بفرمایید، جرقه نوشتن «خواب پلنگ» از کجا زده شد؟ چگونه شد که «کوچک» و «حسینعلی»، شخصیتهای این کتاب، روایتگر ماجرای میرزا رضای کرمانی شدند؟
پدر میرزا رضا، ملاحسین عقدایی و اهل یکی از روستاهای اطراف یزد بود. خانهای مخروبه در روستای عقدا وجود دارد که میگویند خانه پدری میرزا رضاست. در میان افراد محلی نیز داستانهایی در این خصوص و نیز اقامت چندماهه میرزارضا پیش از رفتن به تهران و اعدام انقلابی شاه قاجار وجود دارد. در دوران کودکی، داستانهایی در مورد میرزارضا و اقدام انقلابی وی از پدربزرگم شنیده بودم. با رجوع به این خاطرات و دستمایه قرار دادن یک رخداد تاریخی تصمیم به نگارش داستان گرفتم. حضور کوچک و حسینعلی به سبب روایت کردن این قصه برای مخاطب نوجوان است. فکر کردم وجود دو شخصیت نوجوان بر جذابیت کار اضافه میکند.
*تسنیم: در این رمان، شما به چرایی و چگونگی رسیدن میرزا رضا به آن مرحله نهایی- یعنی به قتل رساندن ناصرالدینشاه قاجار- با زبانی غیرمستقیم پرداختهاید. در این رمان چه مسئلهای برایتان اولویت داشت که چنین قصهای را انتخاب کردید؟
آشنایی مخاطب نوجوان با زمانه و شرایط ایران در دوران قاجار اولویت اول من بود. فکر میکردم یک نوجوان ایرانی در مورد تاریخ خود بهویژه تاریخ معاصر نباید بیاطلاع باشد. رمان هم یکی از بهترین ابزارها برای این آشنایی است. ضمن اینکه بنا نبود روی تصمیم میرزارضا برای کشتن شاه مانور داده شود. حداقل برای مخاطب نوجوان جالب نیست که راه بیفتد دنبال شخصی که قصدش کشتن دیگری است.
*تسنیم: یکی از نکاتی که در آثار شما به چشم میخورد، دغدغه شما برای روایت داستان در فضای یزد و استفاده از این شهر در کارهای داستانی است. نمونه بارزش، رمان «برج قحطی» است که در شهرستان ادب منتشر شد و داستان آن هم در یزدِ دوران پهلوی میگذرد. کمی درباره این دغدغه شخصی برایمان بگویید. فلسفه وجودی چنین پروژهای برای شما چیست؟
راستش پروژه به آن معنا نیست. واقعیت این است که من فکر میکنم داستان و رمان احتیاج به جغرافیای مشخص دارد. من داستانهایی با جغرافیای گنگ و نامعلوم و یا حتی جغرافیای خیالی را نمیپسندم. برای همین هم از جغرافیای شناخته شده برای خودم مینویسم؛ البته شاید گفتن این نکته ضروری باشد که من صرفاً در مورد یزد نمینویسم. جغرافیای اغلب داستانهای من مناطق کویر مرکزی ایران است. در این ناحیه روستاهای تک افتاده یا شهرهای کوچک و بزرگی داریم که در گذشتهای نهچندان دور، روزگار پررونقی با شخصیتها و حوادث متعدد داشتهاند. یکی از این آدمهای برخاسته از کویر که نقش مهمی در زندگی تمام ایرانیان در قرن حاضر داشته میرزارضای کرمانی است. او با اقدام انقلابی خود ایران و ایرانی را وارد مرحله جدیدی کرد. بیشک انقلاب مشروطه ایران وامدار این حرکت بزرگ است. ذکر این نکته لازم است که من رمان «کُشته خانه» را هم نوشتهام که جغرافیایش، تهران است. تهران دهه 40 که امیدوارم کار بدی نشده باشد.
*تسنیم: رمان «خواب پلنگ» با آنکه ظاهری تاریخی دارد، اما جنبه نمادین آن پررنگ است. با توجه به اینکه نسل امروز را نسلی میدانند که از مستقیمگویی و مستقیمشنوی دوری میکند، آیا باید این را روش شما برای حرف زدن با نسل امروز بدانیم؟
تاریخ داستانهای زیادی دارد. متأسفانه ما در خصوص جنگهای ایران و روس و رشادتهای عباس میرزا و هزاران هزار شهید راه وطن در آن دوران هیچ اثر داستانی نداریم. همینطور درباره مبارزههای مجاهدان فارس و بوشهر با انگلیسیها هم کاری نشده است. داستان و رمان گستره وسیع و مخاطبان زیادی دارد؛ در حالی که کارهای تاریخی یا پژوهشی مخاطبان محدود و خاص دارد. «جنگ و صلح» تولستوی نمونه خوبی است برای همه کسانی که مینویسند.
در دنیای امروز شاید عده محدودی علاقهمند به خواندن تاریخ روسیه باشند، اما نویسندگان روس با آثار شاخصی همچون «جنگ و صلح»، «دُن آرام» و حتی «مادر» ماکسیم گورکی میلیونها انسان را با رخدادهای تاریخی روسیه از قرن 18 تا زمان انقلاب اکتبر آشنا کردهاند. مخاطب نوجوان ایرانی حق دارد تاریخ خود را در قالب داستان و رمان بشناسد.
*تسنیم:یکی از نکات قابل توجه در «خواب پلنگ» و حتی گاه دیگر آثار شما، پررنگ بودن اشعار و فرهنگ مردم یزد است. نماینده کامل آن نیز «حسینعلی» و همینطور مادرش «ننه کُردی» است. فرهنگ مردم یزد چه مقدار در نوشتن این رمان الهامبخش شما بود؟
جغرافیای خاص، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم خاص آن منطقه را هم با خود میآورد. شخصیت ننه کُردی نماینده نسل مادربزرگهای قصهگوی ایرانی است. متأسفانه فنّاوری ارتباط نسل جدید را با قدیمیها قطع میکند. بخش عظیمی از فرهنگ ما شفاهی است که بهسرعت در حال از دست رفتن است. از جمله وظایف و میراث تاریخی مادران ایرانی قصهگویی بوده است؛ میراثی که متأسفانه مادران نسل امروز به فنّاوریهای وارداتی واگذار کردهاند.
واقعیت آن است که من موقع نوشتن، برنامه مشخصی برای آوردن اشعار یا استفاده از فرهنگ بومی نداشتم اما حالا که کار چاپ شده میبینم که ناخودآگاه بخشهایی از فرهنگ شفاهی و فرهنگ محلی مردم و آنهم از زبان پیرزنی قصهگو و قصهپرداز در داستان آمده و این به نظرم اتفاق خوبی است.
*تسنیم: به نظر من پلنگ و همانطور که بابای کوچک خودش در داستان اشاره کرد، «یوزشکار» بودن او، نمادی از ایران و ایرانی است. کما اینکه امروز نیز ایران را گربهای میدانند که زمانی پلنگی غرّان بوده است. اگر حدس من درست باشد، آیا این دیدگاه را از همان ابتدای نوشتن در داستان دخیل کردید یا در ادامه به آن رسیدید؟
علاوه بر اینکه پلنگ میتواند نماد ایران باشد، شاخصترین چهره حیاتوحش کویر مرکزی ایران هم پلنگ است. شاید لازم باشد بازهم به نسل قصهگو و قصهپرداز خودمان ارجاع دهیم. در داستان جایی هست که میرزا رضا سردسته کفتارها را میکشد یا حادثه شکار پلنگ توسط پدر کوچک رخ میدهد. اینها داستانهایی است که جزو همان فرهنگ شفاهی و توسط نسل پیشین روایت میشود؛ یعنی من از زبان پدربزرگ خود شنیده بودم. سالها در ذهنم بود و سرانجام در این رمان از آن استفاده کردم؛ زیرا در زمان بچگی شنیدن این قبیل داستانها برایم جالب بود و فکر کردم شاید برای مخاطب نوجوان امروز هم جذابیت داشته باشد؛ البته پلنگ در نظر من نماد نوعی عصیان و سرکشی هم بود. میرزارضا یکی از آن آدمهاست که عصیان میکند، همچون پلنگ داستان در دست شازدههای قاجاری اسیر شده اما با تلاش و جدیت زیاد خود را خلاص کرده و دادِ خود را از مرکز این بیداد میستاند.
*تسنیم: برخلاف کار قبلی که پر از ارجاعات فراوان به فرهنگ و زندگی روزمره مردم در یزد دوران رضاخانی داشتید، در این داستان اشارهها بسیار کمتر بود. آیا به خاطر مخاطب از حجم ارجاعات کم کردید یا دلیل دیگری داشت؟
مخاطب این داستان نوجوان است؛ پس تا سرحد امکان سعی شده تا نثر به زبان معیار نزدیک باشد. برخی واژگان محلی هم که استفاده شده ناخواسته آمده است. به نظرم زیاد بودن روایتها و ارجاعات به تاریخ محلی میتوانست باعث گریزان شدن مخاطب نوجوان شود. ضمن اینکه با حضور قوی تلویزیون و فضای مجازی امروز نوجوان شهرستانی یا حتی روستایی ما هم ذائقهای نزدیک و شبیه به نوجوان تهرانی دارد و این به نظر من چیز جالبی نیست. اینکه فرهنگ صادر شده از پایتخت بقیه خردهفرهنگها را با سرعت و بیرحمانه میبلعد و نابود میکند، چیز خوبی نیست.
*تسنیم: اثر بعدی شما نیز در همین حال و هوای یزد خواهد گذشت؟
نه کاری که در حال نگارش آن هستم راجع به حادثه تاریخی مسجد گوهرشاد در دوران پهلوی اول است. طبعاً فضای کار در مشهد میگذرد؛ البته مخاطب این کار هم نوجوان است. قدری نگارش کار طول کشید؛ چون میخواستم رخداد سهمگین و بهواقع تلخ کشتار مسجد گوهرشاد همراه با ماجراجویی دو شخصیت نوجوان بیان شود. ضمن اینکه شروع داستان با برخی رخدادهای طنز و شاد همراه است که میتواند در همراه کردن مخاطب نوجوان با داستان و درنهایت تصویر کردن واقعه اصلی مؤثر باشد.
*تسنیم: در پایان، اگر سخن نگفتهای باقیمانده است، بفرمایید.
امیدوارم توجه بیشتری به تاریخ خودمان بکنیم. ضمن اینکه تاریخ صرفاً حوادث 100 سال و 200 سال پیش نیست. تاریخ همین زندگی امروز است، سالهایی که در آن هستیم و هنوز تمام نشده است. الآن نگاه کنید حادثه بزرگی مثل زلزله رودبار چقدر در ادبیات ما آمده است؟ زلزله بم چقدر حضور دارد؟ زلزله طبس و بویینزهرا چقدر آمده... تا بیاییم و برسیم به سیل اخیر که میتواند و به نظرم حتماً باید در ادبیات ما ثبت شود.
نسل یا نسلهای قبلی دقت بیشتری داشتند. مثلاً کتاب «داستانهای شگفت» آیتالله دستغیب را نگاه کنید. داستانهای متعدد در خصوص زلزله قیر و کارزین در استان فارس دارد. حادثهای عظیم و مؤثر که مسیر زندگی هزاران نفر را عوض کرد. امیدوارم برای یافتن سوژه علاوه بر فضای مجازی قدری هم به فضای واقعی فکر کنیم.
---------------------
گفتوگو از مسعود آذرباد
---------------------
انتهای پیام/