گیتی خامنه: مجریبازیگرهای تلویزیون ضامن سودند/ چرا طرحهای کودک معطل اسپانسرند؟+فیلم
چرا طرحهای کودک تلویزیون با اسپانسر، موفق به ساخت میشوند؟ انتخاب مجریبازیگرها بر مبنای سود و زیانهای بیارتباط به توان اجرا یا بازیگری صورت میگیرد.
خبرگزاری تسنیم ــ مجتبی برزگر: امروز تلویزیون به چهرههای مهربان، آرام، خلاق و پایبند به اصول سبک زندگی ایرانی و اسلامی در مقام مجری کودک نیازمند است؛ کسی که روانشناسی بداند و بچهها را بشناسد، بداند الآن باید دست و جیغ و هورا بزند و یا باید برایشان قصه آموزنده بگوید؛ الآن باید برایشان توصیه مادرانه "شیر بخور" و "صبحانه بخور" و "به مادر و پدرت احترام بگزار" را جذاب و دلسوزانه مطرح کند و یا از انیمیشنها و برنامههای مخرب مجازی نکاتی را نصیحتگونه، نمایشی و حرفهای روی آنتن بگوید.
اما تلویزیون بهسمت پخش انیمیشنهای خارجی برای کودکان رفته است که عمدتاً در فضای مجازی و کانالهای دانلود فیلم یافت میشوند؛ رسانههای ما چقدر بهفکر رشد و آینده کودک ایرانیاند و تا چهاندازه از ساخت کارهای بومی آموزنده و بااصالت حمایت میشود؟
ما ایجاد عمو و خالههایی را شاهدیم که برخی از آنها فقط فریاد میزنند "دست و جیغ و هورا" و یکسریها هم بهسبک برخی از قدیمیترها صدای بچهگانه درمیآورند و با آهنگ سعی میکنند توجه کودک داخل منزل را به قاب سیمایشان جلب کنند؛ اما چرا دهه شصتیها در جذب کودک به برنامههای تلویزیونی موفقتر بودند؟
برای بررسی این مشکل و بازخوانی موفقیتهای گذشته کودک در تلویزیون با "گیتی خامنه" مجری قدیمی و کاربلد تلویزیون صحبت کردیم؛ کسی که به آرامش و مهربانی شهره است و هر موقع نامش را میشنویم و چهرهاش را میبینیم خاطرات کودکی برایمان تداعی میشود، جایی که خانم مجری میگفت «یک قدم عقبتر برو!» و واقعاً کودکان با شنیدن این عبارت با کمال میل عقب میرفتند!
او نزدیک به سه دهه برای کودکان آن روز و بزرگسالان امروز که کودکی خود را با برنامههای او سپری کردند برنامه اجرا کرد. دیدن دوبارهشان در قاب تلویزیون هنوز خاطرهانگیز است؛ "خامنه" «مثبت40» را در شبکه آموزش دارد و قرار است با برنامه جدیدی به شبکه 5 سیما برود.
حالا در تلویزیون کمتر مجری دغدغهمندی مثل او را میبینیم که حرفهای آموزنده تأثیرگذار برای کودکان بزند و نه آثار نمایشی و سریالهای بومی و بااصالت ایرانی میبینیم که مخاطب کودک ما را میخکوب کند؛ در واقع تلویزیون با راهاندازی شبکه تخصصی هم نتوانست فقدان خلاقیتها و نوآوریاش در برنامهسازی کودک را جبران کند، انگار همان گروه کودک داشتن در شبکههای سیما طرح کارآمدتری بود.
او کودک را بهتر از هرکسی در تلویزیون میشناسد و بههمینخاطر است که به خبرنگار خبرگزاری تسنیم میگوید: "کاش تلویزیون آدمهای دغدغهمندی را که دلسوز بچههای این مملکتند اولویت آخرش نداند؛ بهخاطر اینکه بچهها اولویت آخر نیستند!".
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
برومند دغدغه فرهنگ کودکان وطن و آینده آنها را دارد
*شما و خانم برومند را با هم دعوت کردم چون هم برای همه نوستالژی هستید...
من هم دعوت شما را پذیرفتم چون میخواستم با اجازه بچههای دهه 1360 و 1370 از طرف یک نسل از کسی که اولویت کاریاش همیشه کودک بوده تشکر کنم؛ خانم برومند یکی از صادقترین آدمهای روزگارند که از نظر من نقش بازی نمیکنند و عمیقاً دغدغه فرهنگ کودکان وطن و آینده آنها را دارند.
خانم برومند هم مثل همه آنها که بچههای این مملکت را دوست دارند و دلشان برای آینده این مرز و بوم میسوزد با کارهایش به مردم یادآوری میکند که اگر جامعهای بخواهد به آینده ایدهآلی دست پیدا کند باید روی کدام قشر سرمایهگذاری کند. من همیشه از او آموختهام و مفتخرم که بهعنوان مجری تلویزیون توفیق معرفی کارهایش را داشتهام.
چرا طرحها با اسپانسر ساخته میشوند؟
*وقتی به نام «گیتی خامنه» میرسیم خواهناخواه تعابیری همچون چهرهای آرام، مهربان، بامتانت و پر از تجربه و نوستالژی در ذهن مخاطب شکل میگیرد. چرا امروز مؤلفهها و شاخصههای مجری موفق و کاربلد کودک، وجود ندارد؟ چرا تلویزیون همچون دوران طلایی دهه 1360 نمیتواند کودکان را مخاطب پروپاقرص خود کند و فضای مجازی و کارتونها و انیمیشنهای خارجی فضای VODها گریبان کودکان و خانوادههای ما را گرفته است؟ حتی این پرسش را از برخی مدیران در تلویزیون داشتهایم گفتهاند ناگزیرند بهدلیل فقدان تولیدات ایرانی، انیمیشنها و کارتونهایی را روی آنتن ببرند که کاملاً با فرهنگ و سبک زندگی ایرانیها مطابقت ندارد؛ مشکل دیگری هم که وجود دارد عدم جدّیت در تولیدات کودک است؛ طرحها زمانی موفق میشوند که اسپانسر داشته باشند و حتی تبلیغات فراوانی که گریبان شبکه کودک را هم گرفته است... .
نظر محبت شماست، فقط همینقدر بگویم که شما مردم بودید که باعث شدید ما جلوی دوربینها بنشینیم و در حریم خانوادهها و فضای معصوم ذهن شما بچههای آن روزها حضور پیدا کنیم؛ این افتخار کمی نیست و من همه عمر قدردان و سپاسگزار خداوندم؛ بنابراین اگر لطف خدا و پشتیبانی عاطفی و معنوی شما مردم نبود هیچ خاطرهای شکل نمیگرفت و امکانی برای شکلگرفتن چنین ارتباطهای عمیق و ارزشمندی وجود نداشت.
سؤال کردید چرا انتخابها در حال حاضر اینطور نیست؛ من خودم این سؤال را دارم که؛ چرا تنها طرحها زمانی موفق به ساخت میشوند که اسپانسر داشته باشند؟ این سؤال را از من نپرسید و اجازه بدهید این سؤال را از کسانی بپرسیم که در این رابطه تصمیمگیرندهاند.
آیا پدر و مادرها مقصر این فرهنگسازیهای غلطند؟!
من هم خوشحال میشوم پاسخ این سؤال را بشنوم که؛ چرا فضای خشونت و فرهنگ و سبک زندگی دیگری بهواسطه این کارتونها و انیمیشنهای غیربومی میان کودکان ما رسوخ کرده است؟ آیا پدر و مادرها مقصر این فرهنگسازی غلطند؟! تلویزیون باید برنامه موفقی را طراحی، تولید و ارائه کند که پدر و مادرها بتوانند از میان آن برنامه، انیمیشن و کارتونها، بهترینها را انتخاب کنند و زمانی که میان تولیدات ایرانی برنامههایی بهقوت کارهای رقبا وجود نداشته باشد چنین برنامههایی تناقضهای فرزندان این مرز و بوم را ایجاد خواهد کرد و به آن دامن خواهد زد.
کودکان از همان ابتدا دچار تناقض میشوند
البته که پدر و مادرها سعی میکنند برنامهها و فضای نمایشی کودکانهای را انتخاب کنند که با پیشینه فرهنگی، اعتقادی و زندگی فرزندان ایرانزمین همخوانی داشته باشد؛ برای اینکه زمانی که بچهها در فضایی قرار میگیرند که کاملاً متفاوت از سبک زندگی، اعتقادات و فرهنگشان است، از همان ابتدا دچار تضاد و تناقضهای عدیدهای میشوند. کودک ما که با این میزان تناقض و تضاد پرورش پیدا میکند، بهیقین در آینده نیز برای تصمیمگیریهای اساسی دچار سردرگمی خواهد شد، بنابراین بهگمانم نیازی نیست بر اهمیت سرمایهگذاری در این زمینه تأکید کنیم!
ایکاش در زمینه کودک سرمایهگذاری کنند
چندی پیش یکی از دوستان درباره انواع نذرها کتابی نوشته بود که بار معنوی درخوری داشت، بنابراین اگر کسی میخواهد کار فرهنگی فوقالعادهای انجام دهد و یا سرمایهگذاری معنوی تأثیرگذار و ماندگاری داشته باشد ایکاش در زمینه کودک سرمایهگذاری کند. در زمینه ساخت اندیشهها و محصولات فرهنگی برای نسلی که قرار است آینده در دستهای او باشد و افکار او آینده و زندگی آیندگان را شکل دهد.
اگر برای کودک قدمی بردارند ضرر نخواهند کرد
من فکر میکنم اگر کسی تا به حال به سرمایهگذاری فکر نکرده از تجربه من و امثال من بهره ببرد و وارد این عرصه شود؛ من بهعنوان مجری کودک که شاید خیلی کمتر از آنکه بسیاری از آدمها توان و انرژی دارند برای فرزندان این مرز و بوم کار کردهام، الآن 40 سال است نتیجه آن را هر روز و هر لحظه دریافت میکنم. کسانی که مرا در کوچه و خیابان و مکانهای دیگر میبینند، حتماً ابراز محبت کلامی دارند؛ دیگران تلاش میکنند هرگونه میتوانند خدمتی ارائه بدهند و بهقول خودشان محبت آن روزهایم را جبران کنند و... فراوانند همه آنهایی که ذکر لطفهای بینظیرشان در وقت، حوصله و محدوده مصاحبه ما نمیگنجد، بنابراین اگر در این زمینه کسی قدمی بردارد مطمئن باشد ضرر نخواهد کرد.
نمیتوانم بگویم آدمهای دلسوز نیستند
*فکر نمیکنید مشکلات مالی و بودجهای بهانه باشد؛ زمانی که مدیران تلویزیون دغدغه فرزندان خودشان را داشتند بهترین سالهای کودک در تلویزیون رقم خورد اما امروز این دغدغه کودک و نوجوان بهندرت احساس میشود. بسیاری از برنامهسازان و کاربلدهای حوزه کودک تلویزیون خانهنشین و بیکار شدهاند یا بهسراغ کارهای دیگر میروند، چرا ما باید پول بدهیم و کارهای کودک را از بیرون بخریم درصورتیکه تلویزیون فراگیرتر است؟
من نمیتوانم بگویم دغدغه وجود ندارد یا آدمهای دلسوز نیستند؛ نمیتوانم بگویم آدمهایی که میدانند آینده در دست کودکان است در حال حاضر در فضای حرفهای و غیرحرفهای ما حضور ندارند. اندیشه و دغدغهمندی همیشه وجود داشته و خواهد داشت، اما بهنظر میآید دغدغههای پررنگتری هستند که بودجهها در بعضی موارد به آنها اختصاص پیدا میکند. این روزها هم مثل همه زمانها کارهایی به اسم کودک ساخته میشوند که کودک در آنها نقشی ندارد و دغدغههای مربوط به او در آنها فراموش میشود.
میزگرد کودک در تسنیم/ گپوگفت با گیتی خامنه و مرضیه برومند
ایکاش تلویزیون آدمهای دغدغهمندی را که دلسوز فرزندان این سرزمینند اولویت آخرش نداند، بهخاطر اینکه بچهها اولویت آخر نیستند.
واقعاً چنتهمان بهلحاظ ایدهپردازی و خلاقیت تا این حد خالی است؟!
*برخی اوقات شنیده میشود بعضاً مدیری به برنامهساز میگوید از فلان برنامه خارجی یک ایرانیزهای بسازد، آیا در حوزه کودک و نوجوان هم چنین مسئلهای وجود دارد؟
ایده گرفتن از دیگران در همهجای دنیا وجود دارد یعنی همه از هم یاد میگیرند و هیچکس نمیتواند ادعا کند آن ایده خالص، مختص به اوست. دنیای ما دنیای تأثیر و تأثر است؛ اما نکتهای که ما درباره آن صحبت میکنیم و نسبت به آن دلچرکینیم کپیبرداری است! من خیلی متأسفم که خیلی از برنامههایی را که در اینجا میبینم، بدون کوچکترین تفاوت در رسانههای مختلف دنیا ساخته و پخش شده و میشوند؛ تنها تفاوت این برنامههای کپیشده با مدلهای اصلیشان استفاده از زبان فارسی در آنها است و لا غیر!
آیا دیگران به نیازها و سلیقه مردم ما آگاهترند؟!
سؤال من از دوستانی که به ساخت چنین برنامههایی مبادرت میکنند و بعضاً از حمایتهای خوب مالی هم برخوردارند این است که ما واقعاً خودمان تابهحال ایدههای نو، جذاب و کارهای موفقی در کارنامه هنری سازمان و یا دیگر نهادهای هنری نداشتهایم؟! واقعاً چنتهمان بهلحاظ ایدهپردازی و خلاقیت تا این حد خالی است؟! آنقدر فراوانی سوژه و نیازمندی مردممان کم است که ما را مجبور به ساخت نعلبهنعل کارهای دیگران میکند؟! و آیا دیگران به این میزان از ما توانمندتر، خوشفکرتر و به نیازها و سلیقه مردم ما آگاهترند؟!
مردم به کپیبرداری از برنامههای دیگر پیمیبرند
اگر پاسخ مثبت باشد که بهیقین کار ما سخت و شاق است، چرا که نیازمند کار جدی در زمینه آموزش خودباوری به این عده از هنرمندانمانیم! این روزها مردم بهراحتی در فضای مجازی جستوجو میکنند و به شباهتها و کپیبرداریهای این برنامه خاص از آن برنامهها پیمیبرند، و آنوقت ما چگونه میتوانیم مردمی را که میدانند ما خودمان را باور نداریم به تماشای آثار هنریمان ترغیب کنیم؟!
عواملی را که در زندگیام مهم بود در این کارتون دیدم
* با کدام کارتونها نوستالژی دارید؟
من با اکثر کارتونها میتوانستم ارتباط برقرار کنم اما یکی دو کاراکتر کارتونی مثل "گوریلانگوری" را بیشتر دوست داشتم؛ "گوریلانگوری" را دوست داشتم چون بهنظر میرسید موجودی است که توان جسمی فوقالعادهای دارد اما هیچوقت از توان جسمیاش سوءاستفاده نمیکرد و همیشه موجود متواضعی بود که از توانش نهفقط برای بهبود وضعیت خودش و رفیق نزدیکش بلکه برای بهبود وضعیت همه بهره میبرد. در کارتون "مهاجران" با لوسیمِی خیلی همذاتپنداری میکردم؛ چون هم اهل ماجراجویی بود و هم حیوانات را خیلی دوست داشت و تمام عواملی را که در زندگی خودم خیلی برای من حائز اهمیت است در این شخصیت و کارتون میدیدم.
"کلاهقرمزی" را تا زمانی که مخاطبش بچهها بودند دوست داشتم
"کلاهقرمزی" را هم تا زمانی که مخاطبش بچهها بودند، دوست داشتم، بعداً برنامه تعریف دیگری پیدا کرد و مخاطبانش هم عوض شدند اما تا آن مقطع آن کار را هم دوست داشتم و "مدرسهموشها" که امکان نداشت پخش بشود و نبینم؛ میان کاراکترهای این برنامه عروسکی، "کپل" را خیلی دوست دارم اما نه بهخاطر کپل بودنش بلکه تفاوتی که با بقیه بچهها داشت و هیچوقت صداقت و عشقش به خوراکی را پنهان نمیکرد!
تیزر گفتوگو با مرضیه برومند و گیتی خامنه
نمیتوانیم به بیننده معترض شویم چون چند گام عقبتریم
*برای اینکه تلویزیون از قافله فضای مجازی و فضاهایی که خارجیها برای کودک ما برنامهریزی کردهاند، عقبتر نماند باید چهکار کند؟
همیشه باورم این بوده است که اگر فکر میکنی در جایگاهی هستی که میتوانی برای دیگران برنامه بسازی باید باورت این باشد که استحقاق داشتن این جایگاه را داری و این استحقاق درباره برنامهسازان و متولیان فرهنگی زمانی ایجاد میشود که از مردم جدا نباشند. ما زمانی که به هر دلیلی از مردم جدا میشویم، در واقع از مخاطبمان از جهات مختلف فاصله میگیریم و عمده اوقات آن که از دیگری پیشی میگیرد، بیننده است! چهکسی میتواند معترض تماشاگری باشد که نمیخواهد به تماشای برنامههای سازندگان برنامههایی بنشیند که از واقعیات موجود در جامعه همیشه چند گام عقبترند و با واقعیتها صادقانه برخورد نمیکنند؟
عرصه بازیگری را تا به حال نیازمودهام
*بهعنوان مجری قدیمی و موفق تلویزیون با حضور مجریبازیگرها و سلبریتیها موافقید؟
دنیای امروز دنیای تخصصها است، من فکر میکنم اگر در هر محدودهای تخصصی عمل کنیم؛ موفقتر خواهیم بود، بهعنوان مثال خود من با وجود تمایلی که گاهی به دادن پاسخ مثبت به بعضی از کارگردانان بسیار توانمند سینما داشتهام، عرصه بازیگری را تا به حال نیازمودهام و استدلالم این بوده است که بینندهها مرا در قالب و نقش تلویزیونیام دیده و پذیرفتهاند. اجازه بدهیم این عرصه را بیشتر کسانی درنوردند که خاک سینما خورده و با ایفای نقشهای مختلف زیسته و تجربه کسب کردهاند و بازیگری اولویت و انتخابشان بوده است.
منظورم انحصارطلبی و عدماجازه به تازهواردها نیست
در این رابطه ابداً منظورم تأیید انحصارطلبی و تشکیل و حفظ بعضی محدودهها و عدم اجازه ورود به تازهواردها، ایدهها و استعدادهای جدید نیست؛ فقط معتقدم خوب است جایگاهها بهتناسب توانمندی و تجربه ارزشمندی که طی کار پیوسته بهدست آمده است به افراد اختصاص پیدا کند. بگذریم که مثلاً شخص من احتمالاً اصلاً در این زمینه استعدادی نداشته باشم! البته استثنائات همیشه هست. بازیگرانی که گاه بهخوبی مجری کارآزمودهای اجرا میکنند و یا بالعکس مجریانی که در نقشآفرینی موفق بودهاند.
زیانهایی کاملاً بیارتباط به توان اجرا یا بازیگری!
اما مشکل آنجایی پیشمیآید که انتخاب این دوستان هنرمند نه بر مبنای توانمندیشان که بر مبنای محاسبه سود و زیانهایی کاملاً بیارتباط به توان اجرا یا بازیگری صورت میگیرد و این وظایف به کسانی سپرده میشود که از این محدودهها بیخبرترین افرادند و از عدم تناسب چنین انتخابهایی شگفتزده و سرخورده میشوند.
اگر میزان توانمندیها محک زده شود قابلیت جذب مخاطب بالا میرود
فکر میکنم اگر میزان توان دوستان و همکاران من بهخوبی توسط دستاندرکاران و مدیران محک زده شود و از وجود آنها با توجه به این شناخت بهشکل مطلوب استفاده شود، برنامهها قابلیت جذب مخاطب را باز خواهند یافت.
چهنیازی به تربیت نیروهای جدید و کلاسهای مجریگری است؟
تلویزیون نیروهای موفق و نفرات شایسته کم ندارد؛ اگر قرار نیست از این افراد بهره ببرد پس چهنیازی به تربیت نیروهای جدید و برگزاری این همه کلاسهای مجریگری و امید بخشیدن به نوجوانان و جوانان برای بهکار گرفتهشدن وجود دارد؟
دنبال تضمین سودآوری در برنامههای تلویزیونند
کسانی وارد این کلاسها میشوند که هزاران امید و آرزو برای قرارگرفتن پشت تریبونهای گویندگی و اجرا دارند و بسیاری از آنها در کمال ناامیدی متوجه میشوند بهجای آنها از وجود کسانی بهره برده میشود که سودآوری گروهی از سازندگان برنامهها را تضمین میکنند.
پشیمانم جلوی دوربین کیارستمی نرفتم
* پیشنهاد بازیگری را قبول نمیکردید اما در جایی گفتید از قبول نکردن پیشنهاد "عباس کیارستمی" پشیمان شدید.
بله، چون زندهیاد استاد کیارستمی از من خواستند که نقش خودم را بهعنوان دستیارشان ایفا کنم، درست به همان ترتیب که همراهشان بودم و در کارهای مربوط به فیلم «زیر درختان زیتون» کمکشان میکردم؛ از من خواسته بودند نقش مجری فارغالتحصیل سینما را با این فعالیتهای دستیاری، ایفا کنم. پشیمانم، چون این کارگردان فوقالعاده میخواست به من امکان تجربه کردن بخشی از فعالیتهای هنری را بدهند که بهیقین تجربه ناب و ارزشمندی بود و به من این امکان را میداد که نقش خودم را جدای از نقش همیشگی اجرا مقابل دوربین بازی کنم.
عضوی از تیم سازنده فیلمی درخشان در تاریخ سینمای ایران بودم
نگاه ناب استاد را آن زمان برنمیتابیدم و این هم یکی از خصیصههای بیتجربگی و جوانی است؛ ازدستدادن موقعیتهایی که شاید در نوع خود جزو نابترینها باشند. ایفای نقش در کار کارگردانی که با نابازیگران، در نهایت توانمندی کار میکرد و دقیقاً بهجهت این ویژگی کارهایش مورد تحسین شخص من بود. خدا را شکر میکنم اگرچه نه بهعنوان بازیگر، اما بهعنوان فردی همیشه دانشجو، عضوی از اعضای تیم سازنده فیلم درخشانی در تاریخ سینمای ایران بودم.
تصویربردار و تدوینگر: محمدرضا کشتدار و حسین دزفولی
انتهای پیام/+