هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد؛ به جز چند چیزی که هنوز می‌خواهم

هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد؛ به جز چند چیزی که هنوز می‌خواهم

وحید منتظری نویسنده شوخ‌طبعی است و این شوخ‌طبعی را بازی ژانری رقم می‌زند. او یک تاریخ سیاه را بدل به یک تئاتر تودرتو می‌کند که در آن سارتر هم به سخره گرفته می‌شود.

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم

مأمور ساواک، نشسته پشت میز، با صدای راوی گذشته‌اش را مرور می‌کند. ما هم می‌دانیم او کیست و چه کرده است. او به یک بن‌بست روانی رسیده است و می‌خواهد در کافه نادری، قبله آمالش، جایی که قرار بود پایگاهش باشد و نشد، خودکشی کند؛ اما حضور یک زن همه چیز را به هم می‌ریزد. چقدر طرح داستان شبیه «عشق و مرگ» وودی آلن است. مردی که قرار بود نخبه باشد و به عشقش برسد، قصد خودکشی دارد؛ اما یک اتفاق کوچک مسیر مرگش را تغییر می‌دهد. مسیر مرگ کمال «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» از یک خودکشی ساده به یک مرگ پیچیده سوق می‌یابد. این یک تئاتر با وضعیت پیچیده است. یک دنیای تودرتو.

زمانی که خبر نمایش منتشر می‌شود همه اذهان به این سو می‌رود که با یک نمایش تاریخی روبه‌رو خواهیم بود. خودکشی در کافه نادری آنقدر جذاب هست که می‌گویی چه ملودرامی روی صحنه خواهیم دید که یک نیروی امنیتی خودش را شاعرانه می‌کشد. این محصول ذهن است. کافه نادری و قبل انقلاب یک این‌همانی با ادبیات دارد. همچنین وجه تاریخی خلاصه مخاطب را به این سمت می‌برد که برگی از تاریخ معاصر قرار است لو برود. از همان‌هایی که بوی سند می‌دهد و کمی آغشته به اکشن است؛ اما واقعیت چیز دیگری است.

وحید منتظری پیشتر در نمایش «راندوو» به نوعی طنازی به ماجرایی جدی پرداخته بود. رابطه زناشویی، رابطه‌ای خاص برای جامعه ایرانی است و کافی است آن را کمی دستکاری کنیم. منتظری این دستکاری را به نوعی رقم می‌زند تا نوعی کمدی آشوب‌زا شکل بگیرد. این آشوب در شکل جذابش در آثار وودی آلن مشهود است. فیلم‌هایی که صفت اسکروبال بدان‌ها اطلاق می‌شود. در فیلم‌های اسکروبال شخصیت‌های سرخوش و رها، با رفتارهای غیرعادی و عجیب‌وغریب، موقعیت نامعمول شکل می‌دهند. این شخصیت‌ها عموماً صاحب شغلی هستند که بستر اثر نمایشی را تعریف می‌کند؛ اما این شغل قرار نیست طبق روالش پیش رود. شغل بدل به فرصتی برای خلق فضای کمدی می‌شود. به نمایش «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» بازگردیم. چه چیزی ما را به سوی نمایش می‌کشاند یا به عبارتی عامل جذب چیست؟ بدون‌شک یک ساواکی که کنش معرفش خودکشی در کافه نادری است. یک شخصیت با شغلی مشخص که می‌خواهد دست به عملی عجیب بزند؛ چرا که ساواکی دیگران را می‌کشد تا خودش. پس شغل او در بستر خلاصه داستان با یک جابه‌جایی عجیب روبه‌رو شده است. با این حال ما از مقدمه انتخاب اثر کمدی بودن آن را درک نمی‌کنیم. مواجهه ماست که کمدی را برای ما می‌سازد. کمدی که تا دقیقه 15 نمایش هم شروع نمی‌شود.

منتظری از همان تکنیک اسکروبال وودی آلنی استفاده می‌کند، نه استادان پیشین او. هاوارد هاوکز کمدی را از آغاز رقم می‌زند. در «بزرگ کردن بی‌بی» پرفسور دست‌وپاچلفتی در برابر شخصیت زن فتان قرار می‌گیرد و این تضاد بلافاصله به کمدی بدل می‌شود. در آثار وودی آلن همه چیز با یک مقدمه آغاز می‌شود. او می‌گوید چه کسی است و چه زندگی خاصی داشته است. او بخشی را که می‌خواهد برجسته می‌کند. در مقدمه «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» نیز شخصیت کمال، ورودش به ساواک، ازدواجش که به شکست سوق یافته - و از موتیف‌های بسیار تکرارشونده وودی آلنی است- و در نهایت حیاط دانشگاه تهران و مجسمه فردوسی برجسته می‌شوند. این های‌لایت‌ها قرار است کلیت نمایش را بسازند. با ورود زن فتان، همه چیز به هم می‌ریزد و نقاط برجسته شده دگرگون می‌شود. کمال کوچکی در برابر عاشق مونث خود دیگر ساواکی نیست؛ او یک در آستانه بازندگی است که می‌خواهد تلاش کند و پیروز شود. برای آنکه عشق تازه ظهور کرده را به دست آورد. همین تلاش به کمدی منجر می‌شود.

«هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» بر پایه یک نظریه تولید شده است. اینکه شما به هر چه علاقه داشته باشید به هر حال باید از دستش بدهید. این تصویری است که به شدت در ملودرام‌های شکست متبادر می‌شود. شخصیتی برای عشقی تلاش می‌کند و در بزنگاه آن را از دست می‌دهد. در برخی از بزمنامه‌های فارسی هم عاشق و معشوق به سوگ سوق می‌یابند. لیلی و معجنون نمونه جذاب این ماجراست که عیناً در رومئو و ژولیت تکرار می‌شود. اما «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» یک ملودرام شکست نیست؛ بلکه پارودی بر آن است. یک نقیصه بر آن است. رد آن است؛ در حالی که تلاش می‌کند بدان پایبند هم باشد. به عبارتی روایتی است که در آن از دست دادن می‌تواند بامزه هم باشد. پس یک ساواکی زنی را در حین خودکشی می‌بیند، به او دل می‌بندد؛ ولی می‌فهمد باید بمیرد، چون داستانش چنین نگاشته شده است. او در برابر این وضعیت تلاش می‌کند نویسنده داستانش را مجاب کند تا او را زنده نگاه دارد؛ ولی دست نویسنده دیگری در میان است که فقط در صورت کشتن شخصیت‌ها می‌تواند پولی به دست آورد. همین نکته آخر وضعیت غمزده‌ای را به یک کمدی اسکروبال بدل می‌کند. باز یک شخصیت با شغلی مشخص است مجبور است دست به کنشی عجیب بزند.

این رویه در آثار وودی آلن به خوبی دیده می‌شود. برای مثال این از دست خارج شدن روایت در فیلم‌هایی چون «ساختارشکنی هری» یا «جنایت و جنحه» به خوبی عیان می‌شود؛ اما شکل افراطیش در «عشق و مرگ» و «آنی‌هال» رقم می‌خورد. در صحنه مشهوری در آنی‌هال، وودی آلن از صف سینما خارج می‌شود و مارشال مک‌لوهان، نظریه‌پرداز و فیلسوف حوزه رسانه را وارد قاب می‌کند تا مسیر داستان را تصحیح کند یا در عشق و مرگ جایی شخصیت اصلی فیلم، بوریس در حالی که مرده است و با عزرائیل می‌رقصد، معشوقش،‌ سونیا را می‌بیند و یکی از درخشان‌ترین صحنه‌های کمدی را می‌آفریند. همین وضعیت مدام در نمایش «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» رخ می‌دهد. همانند صحنه درخشان مدرس دانشگاه که از فلسفه اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر می‌گوید. یک درس‌گفتار جذاب که به شدت بوی نقادی هم می‌دهد. منتظری سارتر را هم به سخره می‌گیرد و با مدرسی در لفافه حوله جدال کلامی خلاقانه‌ای پدید می‌آورد که وجه محکومیت آزادی بشر سارتر را کن‌فیکون می‌کند. آیا این رویه شوخی با نگرش‌های فلسفی برایتان آشنا نیست؟ مک‌لوهان یک نمونه است.

منتظری اما در این داستان سرخوشانه پست‌مدرن که در آن ژانرها به سخره گرفته می‌شوند و فلسفه از یک کلان روایت به خرده روایت نزول پیدا می‌کند و تاریخ منهدم می‌شود؛ یادش می‌رود که در همین بستر بماند. پایان دترمینستی (جبرگرایانه) نمایش، اینکه نویسنده‌ ناپیدایی است که نمی‌گذارد کسی به آنچه می‌خواهد برسد، نقطه عزیمت از مسیر داستان است. همه چیز را به هم می‌زند و برخلاف کلیت ماجراست. نمایش با یک تلخی تمام می‌شود، تلخی که وودی آلن ندارد. او در پایان با مرگ می‌رقصد و به مهر هفتم برگمان هم رکبی می‌زند. او شیطنتش را تا پایان ادامه می‌دهد؛ ولی منتظری از نفس می‌افتد.

با این حال نمایش نقطه مشخصی از رشد فاطیما بهارمست است و تغییر در شیوه بازیگری سعید زارعی. زارعی دیگر آن پسر همیشه عصبی و کج‌خلق و کمی لات نیست. او یک ساواکی است که خوب آواز می‌خواند و شوخ‌طبع است و کمی شش می‌زند. بهارمست نیز از آن بازی اگزجره نمایش «راندوو» خود را آزاد کرده است و بازی تنظیم‌شده‌ای به نمایش می‌گذارد. به صدایش مسلط است و درک خوبی از موقعیت‌ها دارد. دیگر روی صحنه در سکوت، بی‌بازی نمی‌ماند. همه اینها خبر از ظهور نسل جدیدی از تئاتری‌هایی می‌دهد که ذائقه آینده تئاتر را رقم می‌زنند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران