یادداشت میهمان|نگاهی به یک غزل عاشورایی
یکی از برجستهترین اشعار آیینی بیابانکی غزلی در حال و هوای ماه محرم و توصیف احوال شاعر لا به لای دستههای عزاداری سیدالشهدا(ع) است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سعید بیابانکی از شاعران خوش ذوق و توانمند این روزهای ادبیات فارسی است که اشعار او طرفداران بسیاری دارد. بیشتر اشعار او طنز و جنبه مذهبی دارد.
در ادامه یادداشتی به بررسی یک غزل عاشورایی این شاعر را میخوانید:
بسم رب النور
بلندگوی دستی در دسته زنجیرزنی
از رودکی تا نیمایوشیج اغلب شاعران پارسی گوی، با گرایشهای اعتقادی متفاوت از مذاهب گوناگون، اشعاری در مدح حضرت رسول اکرم(ص) و خاندان ولایت سرودهاند. شاید کمتر کسی بداند که در میان آثار نیمای بزرگ به عنوان نوآورترین شاعر معاصر، رباعیات بسیاری در مدح امیرالمومنین (ع) به چشم میخورد. هوشنگ ابتهاج (سایه) نیز در شعری ناتمام برای امام حسین (ع) این چنین میسراید:
یا حسین بن علی
خون گرم تو هنوز
از زمین میجوشد
هرکجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه خون مینوشد
کربلایی است دلم
تاریخ ادبیات پارسی همواره شاهد عرض ارادت شاعران ایران زمین به ذوات مقدس معصومین بوده و هست. البته در هیچ کدام از ادوار تاریخی، همانند عصر حاضر شعر دینی و آیینی علی الخصوص در مدح و مرثیه آل الله به ساحت سرایش در نیامدهاست. بسیاری از موضوعاتی که امروز شاخههای شناخته شدهای در شعر آیینی محسوب میشوند، در گذشته مغفول بودهاند. در هیچ دورهای شعر فاطمی، شعر رضوی یا شعر انتظار همانند روزگار ما با استقبال شعرا و مخاطبین واقع نشدهاست. در مجمع شاعران اهل بیت(ع) نام پنج هزار شاعر و نوحهسرای آیینی که در این حوزه قلم میزنند به ثبت رسیدهاست. این تعداد شاعر دلباخته حضرات معصومین که در کنار موضوعات دیگر بر روی محتواهای دینی نیز تمرکز دارند، در تاریخ شعر شیعه بی سابقه به نظر میرسد. اما لزوماً کثرت شعرا و کمیت بالای آثار، دلیل کیفیت مطلوب اشعار نخواهد بود.
سال نود و هفت در کنار دوست شاعرم محمود حبیبی کسبی هنگام تحقیق و پژوهش مجموعه مستند "عتبات کلمات" در حال انتخاب 10 شعر عاشورایی از 10 شاعر آیینی بودیم. یکی از اشعاری که بدون معطلی و اختلاف نظر انتخاب شد غزلی عاشورایی از سعید بیابانکی بود. به سراغ او رفتیم و درباره آن غزل با او گفت و گو کردیم. داستان شنیدنی سرودن آن شعر را برایمان تعریف کرد و یکی از بهترین اپیزودهای آن مجموعه از آب درآمد؛ و در ایام محرم بارها از شبکه چهار سیما پخش شد. بیابانکی شاعری همه فن حریف است که طبعش را در حوزههای گوناگونی مانند شعر عاشقانه، اجتماعی، آیینی و حتی طنز آزموده و در تمام این گونه های ادبی آثار چشمگیری آفریدهاست. اما یکی از برجستهترین اشعار آیینیاش - یا به قول خودش مذهبی - غزلی در حال و هوای طلیعه ماه محرم و توصیف احوال شاعر لا به لای دستههای عزاداری سیدالشهدا(ع) است. بسیاری از شاعران هنگام سرایش اشعار آیینی یا به فضای هیات و مخاطب عام نظر دارند یا به سلیقه اهل ادب و مخاطب خاص شعر! اما این غزل برخلاف بسیاری از اشعار آیینی، ویژگیهای خاصی دارد که هم در کنگرهها و محافل ادبی و هم مجالس روضهخوانی قابل ارائه است. اتفاقاً مداحان بسیاری نیز این غزل را در روزها و شبهای ابتدای محرم الحرام در قالب روضهخوانی و نوحهخوانی با ملودیهای متفاوت خوانده اند:
برپا شدهاست در دل من خیمه غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بنا کرده ام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته ی زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی
می خوانی ام به حُکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّهاش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی ...
***
غزل هفت بیت بیشتر ندارد در حالی که شاعر به فراخور قافیه و ردیف میتوانست ابیات دیگری نیز بسراید و حتی آن را تبدیل به قصیده کند؛ اما در کمال اختصار یکی از خوش ساختترین اشعار عاشورایی را خلق کردهاست. نه تنها مصراع یا بیت، بلکه هیچ واژه بیکاری نیز در این غزل مشاهده نمیشود و هندسه کلام بی عیب و نقص است. البته فقط و فقط با یک اثر مهندسی شده مواجه نیستیم؛ بلکه شور و حالی حسینی از سر و روی غزل میبارد. خود بیابانکی حس و حال این غزل را مدیون مادر مرحومش میداند و داستان سرایش آن را با لهجه شیرین اصفهانیاش این گونه تعریف میکند: "مادرم میگفت در محله قدیمیمان در شهر سده اصفهان هر سال محرم خیمهای بزرگ در وسط کوچه برپا میشد که تمام فضای کوچه را دربر میگرفت. یک سال در ایام گرم تابستان اهالی محله تصمیم گرفتند علیرغم این که ایام محرم نبود، به خاطر گریز از گرما آن خیمه را در کوچه علم کنند. از صبح تا بعدازظهر هر چه تلاش کردند موفق نشدند! هربار یک جای کار میلنگید! تا این که حوالی غروب صاحبدلی که از آنجا عبور میکرد گفت:" خودتان را خسته نکنید... این خیمه برای امام حسین(ع) است... و هر سال محرم کسی دیگر آن را برپا میکند" اهالی محل با شنیدن این جملات دست از کار کشیدند. اما اولین محرم بعد از آن ماجرا دوباره موفق شدند خیمه را در میان کوچه علم کنند... این قصه روی من اثر عجیبی گذاشت... یک مصرع سرودم... برپا شده است در دل من خیمه غمی... مدتها گذشت اما نتوانستم بقیه شعر را بگویم... تا این که چند سال پیش اواخر ماه ذی الحجه یک شب ناگهان حس کردم میتوانم غزلم را تکمیل کنم... نشستم به سرودن... یک شبه کامل شد. هر وقت این شعر را می خوانم به یاد مادرم و قصه آن خیمه میافتم".
مصراع نخست غزل بسیار ساده است؛ به سادگی حس و حال پیرزنها و پیرمردهای قدیمی زیر سایه خیمه امام حسین(ع). آرایه لفظی پیچیدهای ندارد. تنها یک خیال ساده را به تصویر میکشد. در دل شاعر خیمه غم برپا شدهاست. اما مصراع دوم آنچنان پرشور است که توجه هر شنوندهای را به خود جلب میکند: "جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی" شاعر همان ابتدای غزل اعلام میکند که میراث دار محتشم کاشانی است و انگار در خیمه غم دلش دارد به کتیبههایی نگاه میکند که روی آنها ترکیب بند محتشم قلمکاری شدهاست. "باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است" واژه "جانم" برخلاف اینکه از ادبیات عامه به غزل راه یافتهاست به زبان شعر آسیبی نزدهاست؛ بلکه هیجان زائدالوصفی را به همراه دارد که با نظاره به گوشه و کنار این خیمه، لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشود.
بیابانکی که در سنین کودکی نقش اطفال سیدالشهدا را در تعزیه بازی کردهاست در این غزل به شیوهای هنرمندانه سرگذشت خود را تعریف کرده و میگوید عمری است که جز غم شیرین کربلا یار و همدمی نداشتهاست. سپس با تواضعی شاعرانه غزلش را در محضر حسین ابن علی(ع) سست و ناچیز میانگارد.
یکی از ویژگیهای شعر دینی موفق، اشاره تلمیح گونه به آیات و روایات است. در روایات متعددی از اهل بیت آمدهاست که آتش دوزخ بر گریه کنان عزای عاشورا حرام است. امام صادق (ع) فرمود:"من بکی او ابکی او تباکی علی الحسین (ع) وجبت له الجنه / هر کس بر حسین بگرید، یا کسی را بگریاند، یا شبیه گریه کنان رفتار کند، بهشت بر او واجب است." در این غزل نیز شاعر با اشاره به احادیثی از این دست به رسالت یک شاعر مذهبی عمل کرده و از حدیث نفس خشک و خالی میپرهیزد. او عشق و علاقه اش به امام حسین(ع) را، عشقی عاقلانه میداند و آن را بر اساس آیات محکم و روایات روشن بیان میکند. البته در کارنامه ادبی بیابانکی اشعار آیینی بسیاری مشاهده میشود که با نگاههای متنوعی سروده شده است. گاهی به ذکر مصائب میپردازد و در اوج لطافت و دور از مضامین مرسوم شاعران آیینی و با زبان خاص خود روضه میخواند:
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گم شدهباشد
و گاهی از دریچه آسیب شناسی به هیئتها مینگرد و نگاههای سطحی به واقعه عاشورا را به باد نقد میگیرد:
ما را ببخش
پولمان نرسید
از تهران مداح دعوت کنیم
کرایه استریو و اکو هم نداشتیم
صدای بد مرا بپذیر
از اینجا
از همین بلندگوی دستی
*****
دهلفروشی
سنج فروشی
زنجیر فروشی
شمشیر فروشی
به نام تو
چقدر دکان باز شده است
******
و گاهی تحت تاثیر افکار روشنفکران دینی معاصر مانند دکتر علی شریعتی است. به نظر میرسد این سخنان شریعتی که میگوید:
"حسین بیشتر از آب، تشنه لبیک بود. اما افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند" در عمق اندیشه بیابانکی راه یافته و او نیز این ابیات را می سراید:
دریغ کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخمهای کاری تو
به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشسته ایم دمادم به سوگواری تو
هم چنین در یک مثنوی با حال و هوای اعتراض به وضعیت موجود، تنور انتقادش داغ میشود و با عصبانیت میگوید:
حسین، کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین، سینهزنِ راهزن نمیخواهد
حسین را، ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
البته از آن جا که شعر، آیینه درونیات شاعر است؛ هر شاعری حق دارد بر اساس احوالات خویش حرف های گوناگونی بزند. اما قطعاً این نوع نگاهها و مضامین در میان مخاطبان اصلی شعر آیینی جایی باز نخواهد کرد؛ حال آن که غزل مورد بحث یکی از اشعار پخته و ماندگار بیابانکی است؛ و تا سالهای سال در جلسات مذهبی شنیده خواهد شد. زیرا او با سرودن این ابیات به اصالت های خویش نظر دارد و دور از نگاه های روشنفکرانه و آسیب شناسانه به عرض ارادت می پردازد. آن هنگام که میگوید: " دستی به زلف دسته زنجیر زن بکش / آشفتهام میان صفوف منظمی" عزادار دلشکستهای است که مانند کودکیاش با پای برهنه در میان دستههای زنجیرزنی سده اصفهان گام برمیدارد؛ و از دریچه روشنفکری به هیچ کس و هیچ چیز نمینگرد! دنبال ناهنجاریها نیست! آن قدر محو صاحب عزای کربلاست که حتی اگر اشتباهی را از یک عزادار ناآگاه ببیند، بی اعتنا از کنارش میگذرد و دلش نمیآید به جای درد دل با امام حسین (ع) آسیبشناسی کند! و با همان بلندگوی دستی شعرش را میخواند! مضاف بر این که با رعایت تناسبات در هم تنیدهای میان واژگان "زنجیر و زلف و آشفته و منظم" و جناس " دست و دسته" بیت درخشانی آفریده است.
و در بیت پایانی چه زیبا و باورمند اعمال توحیدی حج را، بدون عشق اباعبدالله ابتر و بی فایده میخواند:
ذی الحجه اش درست به پایان نمیرسد
تقویم اگر نداشته باشد محرمی
مهدی زنگنه - شاعر و مداح اهل بیت
انتهای پیام/