نگاهی به نمایش "اوستاد نوروز پینهدوز"| بازآفرینی یا مدرنسازی، مسأله این است
رحمت امینی بر سر یک دوراهی است اینکه متون قدیمی را بازآفرینی کند یا بازخوانی کند. این دو مقوله تفاوتی ماهوی دارد. در یکی اثری تازه آفریده میشود و دیگری یک متن به نوعی خوانش میشود که مخاطب درکی از منویاتش داشته باشد.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
در سالهای اخیر رحمت امینی با فاصله گرفتن از آثار دهه هفتاد و هشتاد خود، به سراغ بازآفرینی متون سده گذشته رفت. متونی که شالوده نمایشنامهنویسی امروزی ایران را ریخته است. نویسندگان اولیه عموماً با الهام گرفتن از نوشتار مولیر، به سراغ نوعی کمدی انتقادی رفته بودند تا شرایط پرتلاطم مشروطهخواهی، استبداد صغیر و تغییر رژیم از قاجار به پهلوی را در شخصیتها و قهرمانان دراماتیک به تصویر کشند. همین چند جمله در باب تئاتر 1290 تا 1310 چنان فراز و نشیبی دارد که هنوز مورخان تئاتر به خوبی نتوانستهاند دربارهاش بنگارند و آن را به دور از هیاهوهای سیاسی و اجتماعی ارزیابی کنند.
به نظر میرسید که بازخوانی و بازآفرینی آنها میتواند گامی مؤثر برای شناخت جهان سده پیش باشد، کاری که رحمت امینی آغاز کرده بود و در دل ماجرا نیز از دانشجویان خود در دانشگاه تهران بهره جسته بود. نمایشهایی که با «جیجک علی شاه» آغاز شده بود، در سومین گام به «اوستاد نوروز پینهدوز» اثر میرزا احمدخان کمالالوزاره محمودی رسیده است. نمایشنامهای که در 1298 شمسی نگاشته شده بود و برای زمانه خود، اثر انتقادی در باب اخلاق و ادب به حساب میآمد. هر چند اگر متن اصلی این روزها خوانش شود به زعم بسیاری شاید حتی هتاک به حساب آید.
احمدخان کمالالوزاره محمودی از چهرههای کمیته مجازات بود که علیه شرایط اسفناک پس از جنگ جهانی نخست، دست به چند ترور سیاسی و اجتماعی زدند. به عبارتی احمدخان کمالالوزاره محمودی شخصیتی مبارز بود که برای رسیدن به اهدافش، وسایل مختلفی را میسنجید و از همین روست که متنش مملو از صراحت در کلام است. متنی که داستان یک پینهدوز شهوتران را روایت میکند. پینهدوز با دیدن زنان دل در گرو آنان میبندد و قصد ازدواجشان میکند. او در حالی که صاحب دو عیال است و چهار تن را هم طلاق داده یا دقمرگ، خواهان ازدواج با زنی دیگر است؛ اما زن تازهوارد به نحوی او را تحت فشار قرار میدهد که پینهدوز همه چیزش را از دست میدهد. در این میان دو زن قانونیش هم دست به هر کاری میزنند که این وصلت سر نگیرد.
رحمت امینی برای بازآفرینی با چنین متنی روبهرو میشود. متنی که بسیار ساختارش شبیه با ساختار آثار مولیر است و در آن صحنهها نه براساس تغییرات مکانی که براساس ورود و خروجها تعیین میشود. طنز ماجرا محصول کلام و زبانی مملو از کنایات و در نهایت موقعیت دراماتیکی است که به سبب اشتباهات پینهدوز پدید میآید. رحمت امینی برای آفرینش مجدد چنین متنی بدونشک بر سر یک دوراهی قرار میگیرد. اینکه متن را همانگونه که هست ارائه کند یا آن را بهروزرسانی کند. در صورتی که شق اول را بپذیرد محصول کار اثری است فراتر از دو ساعت که از حوصله مخاطب خارج است. مهمتر آنکه زبان نمایشنامه هم در برخی پارهها مورد وثوق دستگاه ممیزی نیست و از همه مهمتر ازدواج قانونی با چند زن نیز چندان دغدغه روز نیست. این روزها در جامعه شهری تهران چندهمسری یک مرد هوسران شاید جذابیتهایی داشته باشد؛ اما مسأله انتقادی روز نیست.
پس باید سراغ شق دوم رفت و نمایش را به روز کرد. در بهروزرسانی اما اتفاقی مهم رخ میدهد. امینی احتمالاً با این پرسش روبهرو شده است که چه چیز این نمایش را میتوان بهروز کرد. آیا میشود چند همسری را امروزی کرد؟ پاسخ برای نگارنده منفی است؛ چرا که شکل هوسبازی یک مرد در جامعه امروز تغییر کرده است و نگاه انتقادی نویسنده متن چندان طرف جامعه امروز نیست. در مواجهه با اجرای امینی هم میتوان فهمید او نخواسته یا شاید نتوانسته امروزیسازی ویژهای انجام دهد. او در عوض از اشکال اجرایی گذشته فاصله گرفته است و تلاش کرده است آمیزهای از هر دو شق را روی صحنه برد. او متن را کوتاه کرده است و پایان نمایش را تغییر داده است. در پایان اصلی نوروز پینهدوز در مجلس عروسیش متوجه میشود همه چیز را باخته است و به خاک سیاه نشسته است؛ اما در نسخه امینی این صحنه به یک مالیخولیا بدل میشود و پینهدوز خود را ناگهان در کنار دو همسرش میبیند و میفهمد همه چیز نقش برآب شده است.
سطح بهروزرسانی هم به شیانگاری در اجرا تقلیل یافته است. برای مثال شخصیت عمه دستگاه POS بیرون میآورد یا زنان پینهدوز از ورزشهای مرسوم این روزها برای لاغر شدن و به اصطلاح روی فُرم بودن استفاده میکنند. این وضعیت در همین حد باقی میماند و حتی وضعیت نمایش را به جایی میکشاند که شما نمیتوانید برای نمایش مکان و زمان خاصی در نظر بگیرید. نمایش از حالت انضمامی بودنش خارج میشود و این در حالی است که متن محمودی کاملاً مشخص است در چه جامعهای رخ میدهد و چه دوران تاریخی را بازتاب میدهد. مهمتر آنکه زبان هم واجد نوعی هویت زمانی و مکانی است که در نمایش رحمت امینی به سبب پارهپاره شدن زبان از بین میرود. در میان بازیگران تنها شخصیت پینهدوز و زن کوچکترش است که در سیاق زبان موجود در نمایشنامه حرکت میکند و دیگر شخصیتها از بافت زبانی تعین شده خارج میشوند؛ چرا که هدف هم چندان بازخوانی متن نیست. گفته شد امینی بازخوانی و بازآفرینی را با هم میخواهد؛ اما ابزار لازم برای این کار در دست نیست.
اساساً یک شکاف بنیاد میان اشکال مدرن و اشکال گذشته به وجود میآید که هر دو در تضاد هم قرار میگیرند. این تضاد زمانی بیشتر میشود که فُرم اجرایی نمایش اصلاً شباهتی با فُرم مرسوم ندارد. اینجا نقطهای است که کارگردان میاندیشد آوانگارد شده است و میتواند دست پیش بگیرد. او گروه موسیقی را از حالت تار و تنبور به حالت گیتار الکترونیک و فلوت تغییر میدهد تا شکل امروزی به اجرا دهد. دکورهای واقعگرایانه با آن زمبلوزیمبوهای گذشته نیز حذف میشود و جای خود را به اشکال انتزاعی میدهد. برای مثال لباس شخصیتها به نحوی است که از اثر تاریخزدایی میکند. همه چیز به همان زبان نوروز پینهدوز بازمیگردد.
رحمت امینی در گام بعدی برای زدایش متن از تاریخ به سراغ موسیقی میرود. گروه موسیقی حاضر در نمایش برخلاف رویه مرسوم ملقمهای از موسیقی راک و بلوز و پاپ ارائه میدهند. سازهای غربی در این اجرا حضور پررنگی دارند. حتی در یک بخش از نمایش خواننده و گیتاریست گروه موسیقی از ملودی گروه متالیکا بهره میبرد. جایی ترانهای را به سبک راک میخواند. این وضعیت زمانی جذابتر میشود که خواننده در دل نمایش بدل به بازیگر میشود و گویی قرار است شکلی پسامدرن از موزیکال را اجرا کند. این بخش به هیچوجه در متن نمایش نیست. جالب آنکه محمودی در متن نمایش خود چند ترانه مهیا کرده است که هیچکدام توسط امینی استفاده نمیشود.به نظر میرسد همه چیز برای یک بازی پستمدرنیستی آماده است و این بازی به هیچ عنوان یک پروژه بازآفرینی نیست؛ بلکه صرفاً یک پارودی بر نمایشی کمدی است. همان تکنیکهایی را شاهدیم که در پارودیهای مرسوم میبینیم. یک موقعیت از وضعیت معمولش خارج میشود تا شاید اثری تازه آفریده شود.
اما به نظر اثری تازه آفریده نمیشود. داستان کماکان همان داستان استاد نوروز پینهدوز است و با شوخیهایی که برای امروز خندهدار باشند. کمی هم موسیقی نامرتبط با نمایش که شاید مخاطب امروزی را به وجد آورد و در نهایت اثری که چندان برای امروز در شکل واقعیش جذابیت نداشته باشد، با رویکردی شبهپستمدرن به مخاطب عرضه شده است. فقط میماند این پرسش که مخاطب نمایش به چه میزان از متن اولیه آگاهی داشته است و به چه میزان میداند کارگردان با متن چه کرده است؟ پاسخ بدون شک اندک است، متون کهن گذشته حتی مورد استقبال دانشجویان هم قرار نمیگیرد و شاید ایراد ماجرا از همین جا آغاز میشود. جایی که تاریخ نمایش در ایران برای بیشتر تئاتریها اهمیتی ندارد.
انتهای پیام/