شنا با دستان بسته، هدیه به ۱۷۵ غواص شهید
«هر دقیقه را به نیت یک نفرشان شنا کردم. زمان به من اعلام میشد. هربار که حس میکردم دست و کمرم کرخ شده یاد نفر بعدی، توان دوباره به من میداد.» اینها را «اکرم کناری» میگوید، بانویی که رکورد ۱۷۵ دقیقه شنا با دستان بستهاش را به شهدای غواص تقدیم کرد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پیش از اینکه کارمند، مربی شنا، غریق نجات یا حتی بانوی رکورددار شنا باشد؛ مادر است. زنی جوان که مادر 2 فرزند است: «دنیای من خانواده من است. اینکه یک خانواده خوب و سالم داشته باشم از همهچیز برایم مهمتر است.» بزرگترین فرزندش پسری هفتساله است که مادر پاسخ سؤالهایش را با عمل داده نه حرف:«بیشتر خانمها عادت کردهاند وقتی مادر میشوند، خودشان را کنار بگذارند و خوشیشان را در آرزوهای فرزندانشان جستجو کنند. من اما دوست داشتم بهجای اینکه به پسرم فقط بگویم که تلاش کند تا موفق شود این را به او نشان میدادم تا ثابت کنم، تاثیرِعمل از حرف بیشتر است.»
دستهایم را ببندید!
اکرم کناری بانوی شناگری ساکن امیدیه خوزستان است که 175 دقیقه در مسافت 5 هزار و 65 متر با دستانی که از پشت بسته بود، به یاد شهدای غواص شنا کرد. بانویی جوان که میگوید: «مگر میشود در خوزستان زندگی کرد و هرروز یاد جنگ، شهدا و جانبازان نیفتاد. گرهخورده با جنگ، خوزستان.» این بانوی جوان تلاش میکند، 6 ماه دیگر این رکورد را با همین زمان و عنوان در کتاب گینس ثبت کند. دستانش را میتوانستند از جلو ببندند و شنا به این شکل نسبت به دستان بسته از پشت راحتتر بود اما میگوید: «باید حق مطلب ادا میشد، جوانهای رعنای غواص ما همینطور شهید شدند.»
دنیا، کفِ دستان من
تجربه شنای جدی و مربیگری او به دهه 80 برمیگردد اما پیشازاینها با شنا مأنوس بوده، به قول خودش در خانواده کناریها، شنا استعداد و علاقهای ذاتی است. از آنوقتها که ساکن گچساران بودند، از خاطره اولین روزی که استخر را دید، میگوید. روزی که به قول خودش دنیا را گذاشتند کف دستهای یک دختربچه: «برادرها و اقوامم شناگرهای موفقی بودند. در خانه ما تا بوده حرف شنا بوده و هست. اولین باری که استخر را دیدم، خوب یادم هست. وقتی وارد آب شدم و مربی توی آب، تابم داد حس کردم دنیا مال من است. اصلاً نمیدانستم که میشود از آب هم ترسید. من قبل از آن ژیمناستیک و چند ورزش دیگر را تجربه کرده بودم اما گمشده من شنا بود که پیدایش کرده بودم. حس میکردم به همه آرزوهایم رسیدهام.» اینکه شنا را رها نکرد، باعلاقه و انگیزه بیشتری ادامه داد را گره میزند به نام یک مربی: «خانم میلانی مربی ما حس کرد در شنا استعداد دارم. رهایم نکرد. شهرستان ما امکانات چندانی برای ورزش بهویژه شنا نداشت، حواسش جمع ما بود و دلسوزمان. ما را به مسابقات میبرد و انگیزه میداد.»
سفره دلِ پدر و مادرم
«من از بچگی با شهدا مأنوس بودم.» ارادت کناری به شهدا، ارادتی دیرینه است. وقتی میپرسند چرا شنایش را به شهدای غواص تقدیم کرده؟ چه آنهایی که خود این ماجرا برایشان سؤال است چه آنهایی که میخواهند بدانند این کار کاملاً دلی بوده یا نمادین؟ پاسخش شنیدنی است: «ذهنیتی از شنا با دستان بسته نداشتم. من یک آدم معمولی هستم. چادری و سخت محجبه نیستم اما پوششم بهقولمعروف، اداری و پوشیده است. بااینحال اعتقادات قلبی عمیقی دارم که حاصل تربیت مادرم است. او دوست داشت ما را مؤمن و محجبه ببیند. اوایل برای اینکه او خوشش بیاید و راضی باشد حجابمان را رعایت میکردیم و نماز میخواندیم، کمی بعد اما عشق خدا جایش را گرفت. وقتی نمازم دیر، دلم برای خدا تنگ میشد. علاقه ما به شهید و شهادت هم از همانجا؛ سرِ سفره دل و تربیت همان پدر و مادرم شروع شد.»
وقتی 175 یک عدد نبود
«همهچیز خودبهخود روی عدد 175 ایستاد و این رکورد ثبت شد.» جمله جذابی است. اکرم کناری با گفتن این جمله، ناگفتههایی از گره خوردن این رکورد به نام غواصان شهید را به زبان میآورد: «موفقیتها و مقامهای مختلفی در شنا به دست آورده بودم اما دلم میخواست رکورد هم بزنم. باخانم «مهناز کریمی» یکی از شناگران بنام و موفق و رکورددار شنا در رشتههای مختلف تماس گرفتم و از او کمک خواستم. قبل از آن همدیگر را نمیشناختیم اما محبت کرد و تلفنی بارها راهنماییام کرد. این شنا را با زمانهای مختلف و مسافتهای متفاوت تمرین کردم اما بیشترین زمانی که ثبت شد، 175 دقیقه بود. او به من گفت: ما 175 شهید غواص داشتیم که مراسم تشییع آنها در کشور یکی از بهیادماندنیترین تشییعها بود. کنجکاو شدم، در فضای مجازی دربارهشان خواندم. انگار همهچیز روی این عدد ایستاد و بیشتر از همه قلب من روی آن عدد. هربار که دربارهشان میخواندم گریه میکردم.»
برادرهایم کارها را درست کردند
«کارها خوب پیش نمیرفت. همینکه نیت کردم به یاد شهدا رکورد بزنم؛ یکهویی همهچیز ردیف شد.» کناری اینها را میگوید درحالیکه صدایش هم پر از شعف است هم بغضی شیرین، جمله جالبی میگوید: «اگر از من بپرسی میگویم، شهدا کارها را درست کردند.» بانوی رکورددار شنا میگوید: «استخری که در آن تمرین میکردم، در این مدت چندین بار خراب و تعمیر شد. برنامه هماهنگی و دعوت از داوران برای ثبت رکورد و مقام مسئولی که حضورش الزامی بود؛ یککلام همه کارها به هم گرهخورده بود. همکارانم بهخوبی سختی آن روزها را به یاد دارند. وقتی در دلم بیآنکه به کسی بگویم، نیت کردم برای شهدا رکورد بزنم تمامکارها در یک روز درست شد. هنوز وقتی یاد آن روزها میافتم حسی قلبم را گرم میکند. حسی که در آن لحظات آشوب و اضطراب به من میگفت: دلت قرص، اکرم! 175 برادر داری که مثل کوه پشتت هستند. اینها خواب، خیال و شعار نیست. باور قلبی من است.»
جانباز صد در صد، پرکشید!
«دست خودم نیست. اسم شهید که میآید، گریهام میگیرد.» بانویی که رکورددار شنا با دستان بسته است، این را میگوید تا از خوزستان بگوید از جستجوی موردعلاقهاش در فضای مجازی: «من اینجا زندگی میکنم؛ خوزستان. جایی که هنوز بوی جنگ میدهد. مربی شنا و نجاتغریق هستم. هنوز شاگردانی دارم که پدرشان، برادرشان در جنگ شهید یا جانباز شدهاند. توی خیابان مردانی را میبینم که گلوله پا یا دستشان را برده. تا همین چند وقت قبل، هفته یا ماهی نبود که اخبار زندگی جانبازی که به «جانباز صد درصد» معروف بود را دنبال نکنم. جانبازی که ازیکطرف برایش خوشحال بودم چون به آرزویش؛ شهادت رسید از طرفی اخباری که درباره او و همسر فداکارش میخواندم تمام شد. وقتی پر کشید و رفت، احساس خلاء کردم.»
خوزستان سیلزده را دریابید!
«مردم خوزستان عیارشان را در روزهای سخت جنگ و بعدازآن با صبوری و فداکاریهای بسیار دیگر ثابت کردهاند، حالا نوبت آن است که مسئولان عیار خدمت انقلابیشان را به مردم ثابت کنند.» بانوی رکورددار شنا با گفتن این جمله برایمان از احوال خوزستان جنگزده میگوید: «من با شما از احوال شهر امیدیه میگویم. غبار که سر جای خود. ما اینجا اگر بخواهیم ظرف بشوییم باید تا قبل از ساعت 10 صبح یا بعد از 8 و 9 شب بشوییم، نه اینکه آب نیست، هست ولی خیلی گرم است. وقتی میخواهم دمپاییهایی که توی حیاط بوده را بپوشم باید صبر کنم خنک شود وگرنه میچسبد به پایم. حالا فکر کنید خانواده سیلزده بنا باشد در چادر یا کانکس در چنین شرایطی آنهم در روستاها زندگی کند، چقدر صبوری و گذشت میخواهد. کاش مسئولی برود جلوی این مردم تعظیم کند و ادای احترام. اینطور مردم حس میکنند کسی به آنها میگوید: تنها نیستید و ششدانگ حواسمان به شما هست. امیدوارم هرچه زودتر مشکلات خانوادههای سیلزده رفع و رسیدگی شود.»
ای جان، باید آشپزی کنم!
«همیشه دوست داشتم خانواده خودم را داشته باشم.» وقتی مقام و رکوردش را میگذاری توی یک دستت و خانوادهاش را توی دستت دیگرت و میگویی که فقط حق دارد، یکی را انتخاب کند: با گفتن این جمله خیز برمیدارد و خانواده را انتخاب و با گفتن جملههای بعدی قویترین و زنانهترین حکمش را صادر میکند: «من با خانوادهام به همهچیز میرسم. وقتی مجرد بودم مدام در سفر بودم. استقلال مالی خوبی داشتم اما هیچوقت به خودم نگفتم: ازدواج نه! فرزند نه! همیشه دوست داشتم خانواده خودم را داشته باشم. ازدواج کردم که مادر بودن را بچشم. خانواده من بزرگترین افتخارم هستند.» «یک روز من خانه هستم، یک روز همسرم. گذران زندگی و اداره بچهها سخت است اما برای من همین سختی هم شیرین است.» راست میگویند که دنیا دنیای برندههاست. دستکم این جمله این بانوی شناگر حسابی همین رنگ و بو را دارد. مادری جوان که میگوید: «نمیشود فقط به این دلیل که زندگی سخت است وای و ایوای! بگوییم و زندگی نکنیم یا کاسه چه کنم چه کنم؟ دستمان بگیریم. همانقدر که قرار است دنیا ما را بسازد، ما هم باید آن را بسازیم. از خودم تعریف نکرده باشم، آدم فعالی هستم. بعضی وقتها 10 شب میرسم خانه. ظرف غذای بچهها، رختهای چرک و شستنیها را میشویم. خانه را آبوجارو میزنم. اسباببازی و اتاق بچهها را مرتب میکنم و فکر ناهار و شام فردا. گاهی بچهها مریض میشوند. 3، 4 شب بیخوابی میکشم اما زندگی باغم و شادیهایش قشنگ است وگرنه که یکرنگ و یکنواخت است. گاهی خانمهای شاغلی را میبینم که میگویند: ایوای برسم خانه تازه باید غذا درست کنیم اما من میگویم: ای جان! برسم خانه غذا درست میکنم. وقتی قرار است برایم مهمان بیاید میگویم آخ جان! نه اینکه احساس منفی داشته باشم. دوستانم به من میگفتند اکرم دلمان برایت کباب شد وقتی دستانت را بسته بودی و کبود شده بود اما واقعاً خوشحال بودم، چون برای هدفی که داشتم، اینطور شده بود. 2 روز استراحت به دستانم جایزه دادم که کمک کردند تا بتوانم آن رکورد را به نام غواصان دستبسته ثبت کنم.»
خسته نشو، بجنگ!
«تصمیم نداشتم ماجرا را علنی کنم، دوست داشتم قلبی بماند. راستش را بخواهید با خودم میگفتم این کار کوچک من ادای دین شخصی و کار کوچکی است.» بانوی شناگر با گفتن این جملهها از روزی میگوید که نیت قلبیاش برملا شد: «وقتی به مسئول اداره خدمات رفاهی شرکت گاز امیدیه گفتم میخواهم رکورد بزنم، خوشحال شد. ثبت رکورد کمهزینه نیست. یکهو از من پرسید: حالا چرا 175 دقیقه خانم کناری، چرا کمتر یا بیشتر نه؟! از دهانم پرید و گفتم: وقتی متوجه شد، پای دل و شهدا در میان است تمام هزینهها و هماهنگیها را بزرگوارانه تقبل کرد.»
«هر دقیقه را به نام یکی از شهدای غواص شنا کردم.» کناری با گفتن این جمله از خسته نشو و بجنگی! میگوید که هنگام ثبت رکورد بارها زیر لب زمزمه کرده است: «یک نفر مسئول بود تا زمان را به من اعلام کند. میگفت: آفرین 20 دقیقه گذشت یا... اما من اصلاً زمان را نمیشنیدم به خود میگفتم به 20 شهید از 175 غواص شهید ادای دین کردی، خسته نشو، شنا کن و جنگ! هدف و نیت قلبیام در هر یک دقیقه از این 175 دقیقه این بود وقتی کسی خبر ثبت این رکورد را شنید، کنجکاو شود و برود درباره این شهدا تحقیق کند، دربارهشان بخواند، ببیند و بشنود.»
بانو، خودت را به یاد بیاور!
«دغدغه دیگری هم داشتم؛ دوست داشتم این موفقیت تلنگری باشد برای مادران خانهدار.» بانوی شناگر خوزستانی این را میگوید: «مادرها و بانوان خانهدار باید برای سلامتی و موفقیت خودشان وقت بگذارند. گاهی وقتها از کار که برمیگردم و کارهای خانه را باعلاقه انجام میدهم، برای پسرم عجیب است که چطور انرژیدارم؟ میگویم: شمارا که میبینم، انرژی میگیرم. وقتی رکورد را هم زدم برایش جذابتر بود. حالا نگاه او به بانوان و مادران ایرانی تغییر کرده است. دیگر فکر نمیکند زنها موجودات ضعیفی هستند که باید مراقبشان بود یا تواناییشان فقط غذا درست کردن یا تمیز کردن خانه است. آنها میتوانند موفقیتهای زیادی کسب کنند و درعینحال به کارهای خانه هم برسند.» خدا را شکر میکند که از عهده این کار برآمده است: «این را مدیون مسئولانم در شرکت پالایش گاز امیدیه هستم آقایان مهندس پوررضا و پاکمنش کاملاً از موفقیت کارمندشان حمایت کردند.»
درباره کناری، تمرین بیوقفه
175 دقیقه یعنی 2 ساعت و 55 دقیقه شنا با دستان بسته رکوردی است که اکرم کناری دیل، بانوی شناگر ایرانی به خود اختصاص داده است. بانویی که در شهرستان امیدیه خوزستان زندگی میکند. او دهه 80 فعالیتهای جدیتر خود درزمینهٔ شنا را پیش اما به دلیل اشتغال و ازدواج کمی از عرصه شنا فاصله گرفت. بعد از وقفهای، سال 1395 مجدداً کار خود را آغاز کرد. برای شنا با دستان بسته، آمادگی جسمانی یکی از ضرورتهای کار بود به همین دلیل 5 ماه تمرینات بدنسازی سخت داشت. در مدتی که برای ثبت رکورد تمرین میکرد چند بار که استخری که در آن تمرین میکرد تعطیل شد و او همراه فرزندانش به شهرستان گچساران؛ زادگاه مادری میرفت و تمرینها را آنجا ادامه میداد. یکی از آرزوهای این بانوی شناگر این است که امکانات ورزشی شهرستانها بهخصوص شهرستان امیدیه برای ورزشکاران بهویژه بانوان ورزشکار بیشتر و بهتر شود.
منبع:فارس
انتهای پیام/