مهاجرت و سینمای ایران | فهیم: سینمای مهاجرت امروز ما وطن فروشی است
دلایل ساخت فیلم با موضوع مهاجرت در سینمای کشور ما گوناگون است ولی امروز رویکرد آن بدون شک نسبت به دوران قبلی دارای انگیزه سیاسی و ضدملی است.
به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران پویا، مساله مهاجرت در سینمای ایران و جهان پدیدهای است که مدتها سوژه فیلمسازان بوده است. این مساله در سینمای کشور ما در چهار دهه انقلاب دارای فراز و فرود بوده است. دورانی این مساله بدون نقدهای تند و تیز همراه بوده است ولی در یک دهه گذشته به دلیل نوع رویکرد فیلم و فیلمساز نقدها جدی به مساله مهاجرت وارد است. اوج مساله مهاجرت در سینمای کشور ما برمیگردد به فیلم «جدایی نادر از سیمین» که با همین نگاه توانست برای اولین بار جایزه اسکار را در بخش فیلمهای خارجی از آن خود کند. امروز نیز سینمای ما سرشار از فیلمهایی است که در خارج از کشور ساخته میشود و یا درباره مهاجرت به طرق مختلف است. این مساله مهم سیاسی و اجتماعی که دارای بعد امنیتی و کلان است در مصاحبه ذیل با محمدتقی فهیم منتقد سینما وضع شناسی و تبیین شده است. در گفتگوهای دیگری نیز این پرونده را دنبال خواهیم کرد.
اولین بار نگاه مهاجرت از روستا به شهر است
اقای فهیم آیا مهاجرت در سینمای ایران با یک تم و مضمون از ابتدا همراه بوده است؟ اگر بخواهیم آن را وضع شناسی کنیم به چه صورت خواهد بود؟
مساله مهاجرت مساله امروز و دیروز سینما نیست بلکه همواره به عنوان یک موضوع جذاب در سینما برای فیلمسازان مطرح بوده است. از همان ابتدای شکل گیری سینما در کشور ما به این موضوع پرداخته شده است. مهاجرت در فیلمفارسی مهاجرت از روستا به شهرها بود مانند فیلم مجید محسنی با نام «پرستوها به لانه برمیگردند». این دست فیلمها دارای تضاد و پارادوکس فرهنگها و رفتارها بود که از جذابیت خاصی برخوردار بود. بنابراین مهاجرت محتص الان سینمای ما نیست و چیزی نیست که در یک دهه گذشته تازه مطرح شده باشد. در سینمای ایران هم فقط نیست بلکه در تمام سینمای دنیا مساله مهاجرت وجود دارد یکی از نمونههای معروف کلاسیک آن فیلم «برباد رفته» است.
البته اگرچه که نفس مهاجرت مورد مذمت نیست ولی زمانی که در سینما میآید به دلیل بار فرهنگی و خاصی که پیدا میکند دارای اهمیت میشود و باید مورد بررسی قرار گیرد. ضمنا شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و نوع نگاه دولتها و حاکمیتها باعث میشود که شیوه نوع نگاه به مهاجرت تغییر کند.
زمانی که فیلم «مرد آفتابی» ساخته شد دهه 70 است زمانی که دوران طلایی سینمای گلخانهای ما از آن یاد میشود؛ دورانی که در آن فیلمها سفارش داده میشد و سینما هدایت میشد به سمتی که به نفع سفارش دهنده باشد. سینما در آن دوران سینمای تاحدودی مطلوب ما است که در آن حداقل فیلمها دارای مسائل ناهنجار کمتری است. در همین دوران نگاه به مهاجرت هم نگاه منفی مذمومی نیست؛ درباره سفر به کشورهای خارجی برای کار به دلیل مشکلات اشتغال و کاری است نه وطن فروشی. در همین فیلم پایان مفهومی و پیامداری است دال بر آنکه شما با سفر به کشوری مانند ژاپن به مدینه فاضله خودتان دست پیدا نمیکنید. اگر شما به نتیجه مطلوب خود در ایران نرسیدید قطعا ژاپن یا دگیر کشورهای خارجی مقصد خوبی نخواهد بود. لذا فیلم نهایتا در چارچوب درستی قرار میگیرد.
مهاجرت در سینمای روشنفکری مبدا را جهنم نشان میدهد
اما درکنار این سینمایی در حال رشد کردن است که از آن با عنوان سینمای جشنوارهای و هنری و شبه روشنفکری یاد میشود که در آن مساله مهاجرت پیرو جریانات حاکم بر جهان است. فیلمهایی که در آن مبدا را جهنم نشان میدهند و مقصد را بهشت. این نگاه در سینمای روشنفکری ما رشد میکند نه در سینمای بدنه و گلخانهای ما که فارابی به آن جهت میداد. این دست از آثار فیلمهایی است که از آن به فیلمهای وطن فروشانه یاد میکنیم. چراکه به طور مشخص آنان فیلمهایی را نشان میدهند که در آن ایران جای زندگی نیست. این نگرش چیزی است که رسما آمریکا و جشنوارههای غربی از ما میخواهند و قبل از برپایی جشنوارهها موضوعات خودشان را در محافل شخصی خودشان بیان و این خط را حاکم میکنند.
برای همین فیلمساز دچار نگاه اگزوتیک میشود و بجای اینکه به مهاجرت نگاه بومی و درستی داشته باشد نگاه مطلوب و دلخواه مدیران جشنواره را دارد. البته این خط دهی به طور علنا و خیلی مستقیم نخواهد بود بلکه به نوعی در گفتمان و مراودات خود برخورد میکنند که فیلمساز میفهمد که چه فیلمی از او میخواهند؟
البته این موضوع فقط درباره ایران نیست بلکه هر ساله از میان نزدیک به 80 فیلمی که به بخش خارجی زبان اسکار راه پیدا میکند و پنجتای آن نامزد میشود میبینید که سه تای آن درباره مهاجرت است. در سال گذشته فیلم «جنگ سرد» ساخت لهستان که درباره مهاجرت به غرب از لهستان، فیلم «هرگز رویت را از من برمگردان» که درباره مهاجرت از آلمان شرقی به غرب و جامعه باز است و فیلم «کفرناحوم» از لبنان که باز به موضوع مهاجرت میپردازد.
پس تغییر رویکرد به جهنم نمایی داخل کشور نگاهی است که در سینمای جدید با موضوع مهاجرت رخ میدهد. در تمام فیلمهایی که به غرب ارسال می شود مشهود است خصوصا درباره فروپاشی بلوک شرق و جنگ سرد چه در زمان خودش و بعد به مرور به سینمای کشورهای در حال توسعه و آسیایی منتقل شد. مانند افغانستان و فیلم «بادبادک باز» که در اسکار هم نامزد شد و باز به مساله مهاجرت میپردازد.
برای همین در جمع بندی صحبتهایم باید بگویم که نقطعه عطف، فراز یا فرود سینمای ایران در 40 سال گذشته خودش مهاجرت با نفی نقطه مبدا است. در تمام این فیلمها نمیبینیم که سفر برای کار یا برای رهآورد تکنیک، علم یا دستاورد علمی باشد که به منافع ملی ما کمک کند. در دو دهه اول بیشتر مهاجرت برای کار یا بحث فرار مغزها است ولی در دو دهه بعد بیشتر به سمت تابعیت و مقیم شدن میرود.
ملاک انتخاب فیلم برای اسکار از اروپا ارزشهای هنری و فرهنگی ملت است
رویکرد کشورهای توسعه یافته غربی مانند فرانسه و انگلیس نسبت به مساله مهاجرت و اسکار چگونه است؟ آیا آنها نیز در تلاش برای گرفتن جوایز خارجی هستند؟
قبل از اینکه بخواهم وارد این مساله بشوم باید این نکته را بگویم که خیلی کمتر میشود که فیلمهایی از غرب با مضمون مهاجرت ساخته شود، فیلمهایی هم که با موضوع بازگشت از غرب به وطن ساخته شود نیز محلی از اعراب برای جشنوارهها ندارد مثل فیلم «مینای شهر خواموش» آقای امیر شهاب رضویان؛ این دست آثار نه تنها برنده و نامزد نمیشوند بلکه اساسا پذیرش هم نمیشوند. فیلمهای بسیار زیادی در دهه 70 و 80 از ایران رفت به دنبال اپیدمی مرحوم عباس کیارستمی که واقعا کل داستان آن یک خط نیست مانند فیلمی که داستانش درباره بچهای بود که قرار است تا برای شیشه شکسته خانه خود در روستا یک شیشه را از یک شهر دیگر بخرد و برای اینکه آن شیشه را از پایین تپه به بالا ببرد یک ربع فیلم صرف آن میشود. طبیعتا غربیها از اینکه چنین فیلمی ساخته میشود که در آن کشوری را نشان میدهد که شیشه هم نمیشود پیدا کرد خوششان میآمد نه اینکه مهاجرتی را نشان بدهد که طرف میرود و به کشور خود برمیگردد.
مشکل دیگر هم این است که ما سینمای ملی نداریم که به این موضوعات بپردازد چون خود مردم ما دوست دارند تا در صورت بررسی و نگاه درست به این مسائل با آن همذات پنداری کنند. اما اساسا مخاطب فیلمهای این سبکی خارجیها هستند و باید به گونهای ساخته شود که آنان بپسندند. مخاطب غربی از اینکه در این بلبشوی فیلم در جایی زندگی میکند که احساس بهشت میکند را دوست دارد.
اما زمانی که فیلمی از خود غرب به آمریکا و اسکار فرستاده میشود دیگر نگاه مثل فیلمهای ما را ندارد آنان دنبال معرفی فیلم مطلوب فرهنگ و اخلاق و تاریخ خود به آنجا هستند. فیلم «زندگی زیبا است» درست همراه فیلم «بچههای آسمان» آقای مجید مجیدی در بخش اسکار خارجی زبان آن سال قرار گرفت. این فیلم برنده اسکار شد اما داستان و تم آن چیست؟ داستان یک مرد یهودی اروپایی با بازی روبرتو بنینی که توسط آلمان نازی از خانوادهاش جدا میشود ولی امید زندگی را در این شرایط از دست نمیدهد. اما آیا یک فیلم مانند فیلم «جدایی نادر از سیمین» برای اسکار از فرانسه یا انگلیس ارسال میشد باز هم جایزه اسکار دریافت میکرد؟
به قول یکی از فعالین فرهنگی ما انقدر که مخاطبین کن و برلین جاده ساوه و حاشیه تهران را میشناسند مردم خود ما نمیشناسند. زیرا فیلم دیگر اسکاری ما یعنی فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» هم در همان حال و هوای حاشیه تهران روایت میشود و باز داستان مردم بدخت و بیچارهای که نان ندارند بخورند. سال قبل فرانسه فیلم نامزد نخل طلای خود را که درباره گدار است را به اسکار نمیفرستد بلکه فیلمی را میفرستد که درباره جنگ دوم جهانی و دربردارنده ارزشهای هنری فرانسه است و حتی اگر در اسکار هم برنده نشود مهم نیست زیرا میدانند که این فیلم به عنوان نماینده فرانسه در کشورهای آنجا نمایش داده میشود و پیام و حرف ملت فرانسه را میزند.
علاوه بر اینها جشنوارههای فراوانی وجود دارد در آسیا که اساسا جریان ساز نیستند. ما جشنوارههای مهمی داریم که جریان ساز هستند و ما هم فیلمهای خودمان را در این جشنوارهها فرستادیم و دیده شده است. جشنواره حیدرآباد هند یا فلان جشنواره در مسکو و... دارای اهمیت نیست ما هم زمانی که به جشنوارهها فیلم ارسال میکنیم باید به این بپردازیم که فیلمی را بفرستیم که حرف ما را بزند و نمانیده فرهنگی کشور ما باشد.
جشنوراههایکوچک خارجی برای پر کردن رزومه است
ولی بعضی از این فیلمها که ارسال میکنیم حتی در جشنوراههای داخلی ما نیز نامزد هم نشدهاند ولی در آن جشنوارهها برنده جوایز میشوند؛ بیشتر این فیلمها برای گرفتن جوایز و پرکردن رزومه به آنجا سفر میکنند. بنابراین جشنواره ها همه یک فرصت هستند مشروط به این که ما چه فیلمی را بفرستیم. اگر فقط دنبال این هستیم که جایزه بگیریم پس باید بپذیریم که راهبردهای آن جشنواره را پذیرفتیم. ولی اگر بگوییم مهم نیست که حتما جایزه را ببریم ولی برای بیان ارزشهای ملت و مملکت خودمان فیلم را به جشنوراه بفرستیم آنوقت است که از فرصت جشنوراه به درستی استفاده کردهایم.
این مطلب را هم در سری قبلی «هفت» به عنوان منتقد در دیدار با هیئتی که فیلم اسکار را انتخاب کردندگفتم که آقایان در انتخاب فیلم مینشینند و فیلمی را انتخاب میکنند که مولفه و ویژگیهای مورد پسند اسکار را داشته باشد.
مهاجرت در آمریکا از منظر سیاستهای ملی آنجا است که هالیوود به درستی در خدمت ارزشهای آنان قرار دارد. نگاهی که آنان به مهاجرت دارند نگاهی است که ترامپ دارد، بحث خطر مهاجرت از کشورهای دیگر مثل مکزیک و دیوار کشی است. هیچ وقت فیلم را اینگونه نمی سازد که مثلا از کشور خودش ناراضی است و مهاجرت میکند و آنجایی هم که مهاجرت را وارد درام میکند زمانی است که مجرمی خلاف کرده و از آمریکا فرار کرده است که در این حالت هم باز یک زیرکی دیگر میکند که کشورهای دیگر را محل تجمع خلافکاران معرفی میکند و کشور خودش را که دنبال خلافکاران است کشور قانون معرفی میکند.
اتفاق بد دیگری که در سینمای ما افتاده این است که مساله مهاجرت وارد سینمای عامه پسند ما شده است و سینمای کمدی ما دارای مهاجرت و تولید در خارج از کشور است. همین تولید و بازی بازیگران در خارج از کشور خودش به گونهای تبلیغ مهاجرت است که مرتب در این چند سال اخیر در حال تولید و ساخت است. پس باید به وجود جریانی که سینمای ما را به سمت مهاجرت و بسط مولفههایی که مخالف صددرصد ارزشهای ایرانی و اسلامی است اعتراف کرد. راهبردهایی که دقیقا در حال انهدام کانون خانواده است و جوانان را رسما از ازدواج و زندگی در داخل نهی میکند.
از مدیر سینمایی که خارج زندگی کرده است چه انتظاری میتوان داشت؟
بین مدیران سینمایی و هنرمندان کدام یک نقش مهمتری در ایجاد سینمای ضدمهاجرت دارند؟ برای مقابله با این نگاه باید چه رویکردی اتخاذ شود؟
نقش مدیران و نگاه استراتژیک آنان بسیار مهم است که اکثرا به آن توجهی ندارند. از سوی دیگر بسیاری از مدیران کشور ما سیاسی هستند و نقش آفرین فرهنگی قدرتمندی نبودند. یا مثلا مشاغل دیگری را داشتند و یا یک دیپلمات در کشور خارجی بوده است و در آنجا زندگی کرده و بعد شده است مدیر سینمایی کشور، در این صورت از او نباید انتظار داشت که به فیلمهایی بها ندهد که در مسیر توجه به کشورهای غربی و خارجی که او در آنجا زندگی کرده است.
جمع همه مولفههای مهم در یک مدیر سینمایی اساسا تاحدی مشکل است اینکه هم مومن و انقلابی باشد و هم سواد سینمایی کامل داشته باشد. اما در هر حال نقش اصلی را خود مدیران سینمایی ایفا میکنند و نقش بعدی را هنرمندان که دیدگاههای گوناگونی دارند. یکبار پدیده مهاجرت را آقای حاتمیکیا در فیلم گیرا و جذاب «ارتفاع پست» میسازد و یکبار هم آقای فرهادی در فیلم «جدایی نادر از سیمین».
ما برای مقابله با این پدیده باید به صورت ایجابی فیلم درباره زندگی و امیدآفرینی در کشور بسازیم و ازسوی دیگر نگاهی داشته باشیم به مهاجرینی که به خارج از کشور سفر کردهاند و اینکه زندگی آنان در آن دیار به دچار چه مشکلاتی شده است. یا مثلا زندگی خود هنرمندانی را که به خارج از کشور سفر کردهاند را به صورت مستند و سینمایی بسازیم و بگوییم که آیا واقعا توانستند به فعالیتهایشان در خارج از کشور ادامه بدهند؟ به قول کیارستمی که از او درباره خروج و مهاجرت سوال شد گفت که یک درخت بزرگ را اگر برداریم و در محیط دیگر بکاریم شاید باز ادامه حیات بدهد ولی دیگر آن میوهها قبلی را نخواهد داد و عقیم خواهد شد.
گفتگو از محمدباقر صنیعی منش
انتهای پیام/