دعایی که رمز شهادت شهید مدافع حرم شد
سید محمدحسین میردوستی شهید مدافع حرم است و در سوریه به شهادت رسید. او اعتقاد داشت که اگر در جبهه مقاومت نجنگد ممکن است صدها کودک بیگناه یتیم و آواره شوند و خانوادههای مظلوم بسیاری بیسرپرست شوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, همزمان با سالروز ولادت امام علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) جمعی از خادمیاران آستان قدس رضوی منطقه 14 تهران به دیدار خانواده شهید مدافع حرم سید محمدحسین میردوستی رفتند. پدر شهید میردوستی در این دیدار ضمن تشکر از خادمان آستان قدس رضوی برای حضورشان در منزل شهید که عطر و بوی آستان امام رضا(علیهاسلام) را با خود آوردند,درباره ویژگیهای فرزندش گفت که شهید یکی از مواردی که نسبت به آن اهمیت داشت نامش بود و همیشه می گفت من را به نام کامل آقا سید محمدحسین صدا کنید و به این موضوع از کودکی تاکید داشت. نام پرسم, هم نام پدربزرگش بود که فرد وارسته بود و 98 سال عمر کرد و نماز شب و صبحش بهم متصل بود. محمدحسین از کودکی به مسائل دینی تأکید داشت و میگفت "آقاجان باید در زمان مراسمات اماکن مذهبی باشیم."
او به خاطرهای از کودکی فرزندش اشاره کرد و گفت که روزی به زیارت امامزادهای در سرخه حصار رفتیم که ایشان با چهار نسب به امام سجاد(علیهالسلام) میرسید, محمدحسین به من گفت "پدر اگر ما بمیریم امام زاده می شویم؟" من از این حرف او متعجب شدم اما چندین سال بعد از این حرف این اتفاق رقم خورد که شهید شود و فرموده امام خمینی(رحمهاللهعلیه) به امامزاده عشق تبدیل شود.
پدر شهید میردوستی برنامهریزی در زندگی را از ویژگیهای فرزندش بشمرد و گفت که همین که تحصیلاتش تمام شد, مشغول به کار شد, سپس ازدواج کرد و صاحب بچه شد و پس از آن نیز صاحب منزل شد و هر آن چیزی که هر جوانی به آن در دنیا آرزو داشت, رسید.
او ولایتمداری را از دیگر ویژگیهای فرزندش برشمرد و عنوان کرد که بود با توجه به اینکه هم دایی و عمویش شهید بودند اما خودش مسیر ولایت را پیدا کرد و در آن قدم گذاشت. در زمان فتنه 88 محمدحسین دبیرستانی بود که یک روز آمد و گفت "آقاجان من رو به بسیج معرفی کن " من گفتم "کسانی هستند که بخواهند برای مقابله با آشوبگران بروند و نیازی به حضور تو نیست اما محمدحسین جوابی به من داد و من را کاملا قانع کرد؛ گفت که "الان بحث ولایت است و من باید مدافع ولایت باشم" و رفت.
پدر شهید میردوستی بیان کرد که محمدحسین فراتر از جامعه فکر میکرد و بصیرتی فرای دیگران داشت. زمانی که موضوع سوریه و عراق پیش آمد و خیلی مشتاق بود تا برود, در همان حین مأموریتی برای شمالغرب پیش آمد و قبل از آن دستش شکسته بود, زمانی که متوجه شد باید به مأموریت برود, گچ دستش را زودتر از موعد باز کرد و گفت که اگر بدانند دست من شکسته است نمیتوانم مأموریت شمالغرب و بعد از آن سوریه را بروم.
او ادامه داد: چون قرار بود محمدحسین به سوریه برود جشن تولد فرزندش محمدیاسا را برای اولین و آخرین بار یکماه زودتر گرفت, موقع شام بود که تصاویر یمن از تلویزیون پخش شد, او بسیار متأثر شد و گفت "زنده بودن آدم حرام است که کشته شدن زن و کودک مسلمان بیگناه را ببیند و زنده بماند, اگر من بروم یک محمدیاسا یتیم می شود ولی اگر نروم هزاران کودک دیگر یتیم می شود."
پدر شهید میردوستی گفت که محمدحسین خیلی آرزوی شهادت داشت و شب قبل از شهادتش در جمعی که بچهها بودند میرود و میگوید "برای شهید فرداتان جا ندارید؟" بچه ها به او میگویند" چه آرزویی داری؟" محمدحسین میگوید که " دیگر هیچ آرزویی جز شهادت ندارم".
در ادامه مادر شهید میردوستی قرائت زیارت عاشورا را از جمله اعمال پسرش از کودکی عنوان کرد و گفت که محمد حسین زیارت عاشورا را زیاد میخواند و قرائت آن را از کودکی ترک نمیکرد و در کودکی سر خواندن زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت به امامت پدرش با خواهرش دعوا میکرد. از او می پرسیدم که "محمد حسین چرا زیارت عاشورا میخوانی؟ در جوابم گفت که "هرکس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود!" من گفتم "باب شهادت دیگر بسته شده چجوری شهید میشوی؟" گفت که " بالاخره شهید میشوم" وقتی در روز عاشورا خبر شهادتش را بهمن دادند, به یاد حرفش افتادم که گفت شهید میشوم.او غرق زیارت عاشورا بود و همان در زیارت عاشورا حاجتش را گرفت.
مادر شهید میردوستی با انتقاد از کسانی که میگویند بچهتان را به کشتن دادید و پول گرفتید, گفت که پسرم با تمام آرزوهایی که داشت از روی ناچاری و بیپولی نرفت بلکه داوطلبانه و از روی عشق و علاقه رفت و اینکه میگویند آنها بی سواد بودند, اصلا اینطورنبود.
او گفت که وقتی محمدحسین در سوریه بود, همرزمانش تعریف میکردند که وقتی به منازلی که تازه از وجود تروریستها پاکسازی شده بود, می رفتیم محمدحسین وقتی لباس کودکان را می دید آنها را میبویید و گریه می کرد و میگفت" بمیریم برای شمایی که آواره شدهاید و معلوم نیست الان کجا هستید؟". پسرم چون تکاور بود هیچ کسی یارای مقابله رودرو را با آن را نداشت و با تیر تک تیرانداز شهید شد و تیر به شاهرگش اصابت کرد و دو دست پسرم قطع شد.
مادر شهید میردوستی با بیان اینکه همه ما بیمه شهدا هستیم گفت که فرزندم 24 ساله شهید شد, گاهی حرف های مردم دلهای ما را می سوزاند اما ما از این مسیری که پسرم رفت, راضی هستیم.
انتهای پیام/