تایم لپس| تو نمیتوانی گناهت را فراموش کنی
«تایملپس» یک بازی با زمان است و در آن ساختارهای ثابت شده در درامنویسی ایرانی شکسته میشود. استفاده از نظریات علمی راهگشای خالقان نمایش میشود تا درگیر کلیشهها نشوند.
خبرگزاری تسنیم- احسان زیورعالم
سه دوست در یک موقعیت ناموسی مردی را به قتل میرسانند؛ اما فاجعه زمانی آغاز میشود که در مییابند فرد مقتول اشتباهی است. سه پسر جوان، در شب چهارشنبه سوری راهی بدون بازگشت را طی کردهاند و اکنون در موقعیت روانی عجیبی قرار گرفتهاند. نمونههای سینمایی ماجرا را دیدهاید. در آثار تارانتینو و گای ریچی متقدم، جایی که قهرمانان «دلودیوونه» فیلم بدون هیچ منطقی میکشند و آلام روحی و روانیشان هم به نظر عجیب و غریب میآید. همه چیز بیمنطق و بیدلیل پیش میرود و خشونت بدل به خنده شما میشود.
«تایملپس» صالح علویزاده هم گویی همین کار را میکند یا اساساً متنهای امیر نوروزی چنین میکنند. او در «B5-6» که به زودی روی صحنه میرود نیز از فضای گروتسکی استفاده کرده است که همه چیزش بر پایه خطاست و این خطا میتواند دهشتزا باشد. در «تایملپس» شما میخندید. با تمام جزییاتی که در مونولوگها تعبیه شده است لبخند میزنید. با آنکه گویی بازیگران آن را با صداقت بیان میکنند؛ اما ما به این صداقت میخندیم. سه پسر، دختری را به دلایل شخصی دوست دارند و برای انتقام از یک متجاوز، به واسطه همان علاقه و رابطه دست به عمل مخاطرهآمیزی میزنند و تصمیم میگیرند با صداقت مخاطب را درگیر کنند و این درگیری ظاهراً به واسطه مونولوگ شکل میگیرد؛ اما مسأله اصلی آن است که آیا «تایملپس» یک مونولوگ است؟
در سالهای اخیر برای اینکه بگویند میان مخاطب و قهرمانان یک نمایش فاصلهای وجود ندارد، نویسندگان و کارگردانان به شکل افراطی به مونولوگ روی آوردند. بازیگر رو به تماشاگر میایستد و قصهای تعریف میکند. برای اینکه بگویند روایت هم مدرن است، از خطی شدن نقل هم جلوگیری میکنند. بازیگر در روایت مدام از شاخهای به شاخه دیگر میپرد و نقبهای ناقصی در گذشته و خاطراتش میزند. نقبهایی که به سرچشمه ماجرا نمیرسد و تنها برای شلوغ کردن فضا است. البته این شیوه روایت مدرن هم نیست. روشی است کارا که در منابر و مناقب به خوبی استفاده میشود و توانایی تحت تأثیر قرار دادن مخاطب را دارد. این شق ثابتی است در مونولوگنویسی ایران.
اما در «تایملپس» چنین مسألهای را نمیبینیم. یادمان باشد تایملپس به معنای مرور کردن زمان است، مروری که چندان برایمان آسان نیست و ذهن ما برای انجام دادنش آلوده به دادههای اضافی و حاشیهای است. «تایملپس» این حواشی را پاک میکند.
همه چیز خطی دنبال میشود. سه پسر، بسته به یک صندلی اعتراف میکنند و چندان به خاطرات گذشته نقب نمیزنند. اصلاً چیزی برای گفتن درباره گذشته آنان موجود نیست. اصلاً اهمیتی هم ندارد در گذشته آنان چه رخ داده است. آنان دست به یک جنایت زدهاند و این جنایت هست که اهمیت دراماتیک پیدا میکند. اوج ماجرا زمانی است که از آنان پرسیده میشود پس از آنکه میفهمند مسعود (هدف اصلی قتل) زنده است، دست به چه عملی زدهاند، همه چیز وارونه میشود. مونولوگ در هم میشکند و میفهمیم این سه شخصیت در یک بستر حضور دارند و صدای یکدیگر را میشنوند و میدانند درباره چه چیزی حرف میزنند. مونولوگ به دیالوگ تبدیل میشود.
به نظر میرسد نوروزی به مقوله مونولوگ دهنکجی میکند و آن را از اعتبارش ساقط میکند. ابتدا آن را از فُرم تکرارشوندهاش جدا میکند و سپس در یک بزنگاه دراماتیک آن را میشکند و این شکستن قرار است یک بستر علمی هم داشته باشد و آن هم جهان هولوگرامی است که برای نمایش تعریف کرده است. سه شخصیت در یک بستر هولوگرامی به کرده خود اعتراف میکنند تا دچار التیام خاطر شوند. آنان اما نمیتواند از این هولوگرامی شدن خود خلاصی یابند. این همان جایی است که محتوای نمایش به نحوی با Context انتخابی جور نمیشود.
اصل هولوگرافیک میگوید حداکثر مقدار محتوای اطلاعات محدود به هر سطحی، یک بیشینه دارد؛ بنابراین، محتوای اطلاعات درون یک اتاق به حجم اتاق بستگی ندارد، بلکه به مساحت دیوارهای پیرامون آن بستگی دارد. این محدوده را در ابتدا جرارد توفت در سال 1993 مطرح کرد. این محدوده برگرفته از تعمیماتی است که بیان میکند یک سیاهچاله توسط ِ مساحت سطحِ افق رویدادش تعیین میشود، نه به وسیلۀ حجمِ محصورش. عبارتِ «هولوگرافیک» از قیاسِ هولوگرام گرفته شده است که در آن، تصاویر سه بعدی با انعکاس نور در یک صفحه ی مسطح ایجاد میشوند. این خلاصهای است درباره جهان هولوگرامی که در نمایش از آن بحث میشود. مبحث جذابی است و موفقیت در تعریف و بهرهوری از آن در درام میتواند نمایش را ارتقا دهد؛ اما واقعیت آن است که هولوگرامبودگی در حد یک حرف است و نمیتواند مرزهای نمایش را از آن خود کند. هر چند سه شخصیت در یک سیاهچاله فرو رفتهاند که از آن گریزی نیست؛ اما در نهایت خود را درگیر حجم فضا میکنیم.
هولوگرامبودگی دقیقاً از جایی آغاز میشود که مسأله زنده بودن مسعود و شکستن دیالوگ شکل میگیرد. شخصیتها به خواب میروند تا اصلاحاً Refresh شوند و دوباره از نو اعتراف کنند و خاطراتشان را اصلاح کنند. علویزاده در این وضعیت فضا را میشکند و شخصیتها - با اینکه در میزانسن کنار هم نشستهاند - با نگاه کردن در جهات نامتعارف به فضای اعترافشان بُعد تازهای میبخشند. با این حال این بُعدافزایی صرفاً یک تمهید است و چندان با مفهوم جهان هولوگرافیکی همخوانی پیدا نمیکند. به یاد داشته باشیم که کلیت نمایش پاکسازی حافظه از خاطره دهشتناک یک جنایت و جهان هولوگرافیک نمیتواند به سه پسر داستان کمک کند. در حالی که میشد به جای آن سراغ نظریه ریسمان رفت و درباره پیوستگی ذره گفت و اینکه به هر حال ما را خلاصی از خاطرات نیست؛ چرا که ذهن نیز همانند یک ذره درگیر پیوستگی است.
با این تفاسیر، «تایملپس» یک آزمون برای صالح علویزاده و امیر نوروزی است. این روزها نسل جوان تئاتر در حال آزمودن نظریات علمی هستند و «تایملپس» یک شروع دیرهنگام است. استفاده از مشاوران علمی برای ورود تئاتر به مقوله علم میتواند اتفاق بزرگی باشد. میتواند به ارتقای اجراها کمک کند، همانند نمایش «ماجرای عجیب سگی در شب» که از حداقل امکانات موجود، حداکثر بهرهوری در حوزه Science-Fiction برده است. یا نمایش «کرونوس» که میخواهد با تکیه بر علم آخرالزمان بیافریند.
«تایملپس» کموکاستیهایی دارد که میتواند وجه مثبت هم بیابد. اینکه یک داستان ظاهراً آشنا برای ایرانیان - قتل ناموسی - بدل به یک فرصت عجیب و غریب میشود. به هر حال خبری از آن اتفاقات ماوراالطبیعی نیست. خبری از جنگهای خارج از ذهن هم نیست. از درهمریختگی زمانی هم حرفی به میان نمیآید؛ اما در حداقل فرصت موجود یک مسأله باز میشود. با اینکه مبحث ناقض الخلقه رها میشود.
انتهای پیام/