روایت یک عکاس از جنایت ناو وینسنس در خلیج فارس/ مادری که پس از سقوط هواپیما فرزند ۴ماههاش را رها نکرد
عربعلی هاشمی از عکاسان پیشکسوت خبری است که از تجربه تلخ و پرالتهاب عکاسی از فاجعه انهدام هواپیمای ایرباس ایرانی توسط ناو آمریکایی وینسنس سخن میگوید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عربعلی هاشمی عکاس سابق خبرگزاری جمهوری اسلامی یکی از عکاسانی است که بلافاصله پس از وقوع فاجعه انهدام هواپیمای مسافربری پرواز 655 توسط ناو آمریکایی وینسنس خود را به منطقه رساند و عکسهای مستند و مهمی را از این فاجعه تاریخی بهثبت رساند. بهبهانه سالگرد این جنایت فاحش و فراموشنشدنی ارتش منحوس آمریکا، بهسراغ این عکاس رفتیم و پای حرفهای او نشستیم، حرفهایش هنوز دردناک است و داغ دل هر انسانی را تازه میکند.
*ابتدا کمی درباره ماجرای اعزامتان به بندرعباس و تجربه عکاسی از فاجعه انهدام هواپیمای مسافربری شماره 655 توسط ناو آمریکایی بگویید.
روزی که خبر انهدام هواپیمای مسافربری شماره 655 به ما اعلام شد، من عکاس ــ خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (پارس سابق) بودم. خاطرم هست که ساعت 11:30 دقیقه روز بود. من از برنامه بازگشته بودم. همین که جلوی در خبرگزاری رسیدم و قصد داشتم برای صرف ناهار به ناهارخوری بروم، گفتند "کسی در خبرگزاری نیست و شما هم باید هرچه زودتر به فرودگاه بروید". من و یکی از خبرنگارانمان بهنام آقای واحدی، سریعاً به فرودگاه اعزام شدیم، بیآنکه بدانیم چهاتفاقی رخ داده است و دلیل حضورمان در فرودگاه چیست. من مدام از خبرنگارمان میپرسیدم "برنامه چیست؟"، اما او هم مثل من اطلاع دقیقی نداشت و میگفت "ظاهراً اتفاق مهمی رخ داده است که باید برای پوشش آن به منطقه برویم".
*در ادامه چه اتفاقی افتاد؟
وقتی به فرودگاه رسیدیم، در پاویون دولت یک هواپیمای بسیار بزرگ آماده پرواز بود. وقتی داخل هواپیما شدیم، دیدیم که مجموعاً 10، 15 نفر بیشتر نیستیم. من باز هم از افراد حاضر در هواپیما جویا شدم که چه اتفاقی افتاده است و ما قرار است برای تهیه خبر از چه برنامهای اعزام شویم. اما همچنان هیچ کس اطلاعی نداشت، تا اینکه به حوالی بندرعباس رسیدیم. در آن لحظه به ما گفتند که "یک هواپیما مورد اصابت گلوله قرار گرفته است". من ابتدا فکر کردم هواپیما، جنگی بوده است. سپس پرسیدم "این هواپیما متعلق به ما بوده یا مال آمریکا بوده است؟"، گفتند "ظاهراً هواپیمای ما بوده که مورد اصابت گلوله قرار گرفته و منهدم شده است و حالا داریم برای تهیه گزارش از این اتفاق به منطقه میرویم". وارد فرودگاه که شدیم، باز هم سروصدایی نبود و همه چیز عادی بود. برای جستوجو به منطقه پشت هتل همای بندرعباس رفتیم، همان جا قایقهای تندسوار را میدیدیم که مدام در حال رفتوآمد هستند. در هر رفتوآمد، بارهایی را خالی میکردند که ما نمیدانستیم چیست. من کنجکاو شدم و بهسمت ساحل رفتم. اما نیروهای امنیتیای که کنار ساحل حضور داشتند، اجازه نزدیک شدن را به من نمیدادند و جلوی مرا گرفتند. ازقضا پسر مرحوم آیت الله شهید بهشتی هم در آنجا حضور داشت و به مأموران گفت "ایشان را رها کنید و بگذارید کارش را انجام دهد". مأموران امنیتی ابتدا ممانعت کردند اما سرانجام توانستیم آنها را قانع کنیم.
*اینجا بود که متوجه بار قایقها شدید؟
بله جلوتر که رفتم متوجه شدم بارهایی که توسط قایقها حمل و تخلیه میشود، جنازه مسافران هواپیمای پرواز 655 است. هر باری که قایقها اجساد را خالی میکردند، گروهی دیگر یک پلاستیک سیاه بهروی اجساد میکشیدند، در همین حین قطعات هواپیما، لباسها و وسایل مسافران نیز که در دریا معلق شده بود، با تور ماهیگیری توسط قایقها جمعآوری و تخلیه میشد. قطعات تکهتکهشده هواپیما بهقدری غریب و مهیب بود که گویی اصلاً از ابتدا متعلق به یک هواپیمای مسافربری نبوده است. ما تا آن لحظه نیز هنوز از جزییات دقیق ماجرا مطلع نبودیم. من از امدادگرانی که مشغول کار بودند، سؤال کردم دقیقاً چهاتفاقی رخ داده است، اما آنها نیز پاسخی به من ندادند، تا اینکه فرزند شهید بهشتی به من گفت "این هواپیما، یک هواپیمای مسافربری بوده است که توسط آمریکاییها مورد هدف قرار گرفته و منهدم شده است".
*پس از اینکه متوجه شدید هواپیما یک هواپیمای مسافربری بوده نه یک هواپیمای جنگی چهحالی پیدا کردید؟
لحظات بسیار سخت و غریبی بود. ما دیگر نمیفهمیدیم دارد دور و برمان چهاتفاقی میافتد. در همان حال شروع به عکاسی کردیم و از اجساد قربانیان و تکههای هواپیما عکسهایی را برداشتیم. سپس قرار شد ما را به سردخانه منتقل کنند. من سؤال کردم "چرا به بیمارستان نمیرویم؟"، گفتند "کسی زنده نمانده است که بخواهیم به بیمارستان برویم". دوباره پرسیدم "حتی یک نفر هم زنده نمانده است؟" گفتند "حتی یک نفر هم از این فاجعه جان سالم بهدر نبرده است". تا آن لحظه که ساعت نزدیک به 2 بعداز ظهر بود، هنوز خبر این فاجعه مخابره نشده بود. همین که به سردخانه رسیدیم، متوجه شدیم بیشتر اجساد پیش از اینکه ما به منطقه برسیم، به سردخانه منتقل شدهاند. مقابل در سردخانه محشری برپا بود. خیل انبوه مردم برای وارد شدن به سردخانه هجوم آورده بودند و نردههای سردخانه را از جا کنده بودند. نیروهای امنیتی نیز در صحنه حضور داشتند و سعی میکردند مردم را کنترل و به آرامش دعوت کنند.
*از فضا و حالوهوای حاکم بر سردخانه بگویید. فراموشنشدنیترین تصویری که اکنون پس از گذشت 31 سال از این فاجعه در ذهن شما باقی مانده است چهتصویری است؟
وقتی وارد سردخانه شدیم، از آنجا که هوای سردخانه بسیار سرد بود، پیش از ورود به آنجا اورکتهایی را به ما دادند که بپوشیم. وقتی داخل سردخانه شدیم، با انبوه جنازههایی روبهرو شدیم که میان آنها زن، مرد، کودک، پیر و جوان وجود داشت. من از تمام این صحنهها عکاسی کردم. یکی از منقلبکنندهترین صحنههایی که در حین عکاسی از سردخانه با آن مواجه شدم، مادری بود که فرزند چهارماههاش را در آغوش گرفته بود و این وضعیت تا آن لحظه نیز بهجا مانده بود و این مادر پس از سقوط هواپیما و انتقال اجساد به سردخانه نیز نوزاد چهارماههاش را از خود جدا نکرده بود، جالب آنکه امدادگران هرکاری میکردند، نمیتوانستند این مادر را از نوزادش جدا کنند. اتفاق دیگری که ما شاهد آن بودیم، این بود که تمام مسافران جانباخته در هواپیما از ناحیه سر شکاف برداشته بودند.
*پس از عکاسی از سردخانه به کجا اعزام شدید؟
پس از عکاسی از سردخانه، به فرودگاه آمدیم. آن موقع دیگر خبر انهدام مخابره شده بود و عدهای از مردم و خانوادههای جانباختگان به فرودگاه هجوم آورده بودند و صدای ناله، شیون و گریه آنها تمام فضای فرودگاه را پر کرده بود، گویی محشر کبری برپا شده بود. ما که میان مردم بودیم، از خودمان بیخود شده بودیم. هرکس را که میدیدیم، به سر و صورت خود میزد. بهگمان من این فجیعترین جنایتی بود که آمریکا در تمام این سالها نسبت به ما مرتکب شد.
*جالب است که آمریکایی ها در توجیهی بیشرمانه هرگز زیر بار تقصیر آشکار خود در قبال وقوع این فاجعه نرفتند و آن را اتفاقی سهوی خواندند.
بله این بسیار عجیب و جالب است که آمریکایی در ادعایی مضحک میگویند "ما خیال کردیم این هواپیما، یک هواپیمای جنگی است که میخواهد به مواضع ما حمله کند"؛ اما این سخن سراسر دروغ و مضحک است چراکه امکان ندارد ناو پیشرفته آنها امکان تشخیص هواپیمای مسافربری را از هواپیمای جنگی نداشته باشد. چنین چیزی غیرممکن و دروغ محض است. قطعاً غرضورزی و عناد آمریکاییها بود که باعث رقم خوردن چنین فاجعه انسانیای شد.
*عکسهایی را که از این فاجعه برداشتید در آرشیو شخصی خودتان دارید؟
خیر عکسهایی که من از این فاجعه گرفتم در آرشیو خبرگزاری جمهوری اسلامی باقی ماند و نتوانستم هیچ کدام را در آرشیو شخصی خود نگه دارم. فکر نمیکنم جنایت از این بزرگتر و آشکارتر در تاریخ وجود داشته باشد. تصاویری دهشتناک و دردناک که من از این فاجعه در ذهن دارم، به هیچ وجه با تصاویر جنگ قابل مقایسه نیست و وقتی آن لحظات را بهیاد میآورم، جنگ بهکلی فراموشم میشود. متأسفانه هیچ خصلت انسانیای در عاملین این جنایت بزرگ تاریخی وجود نداشت و این داغ، داغ سنگین و فراموشنشدنیای بود که برای همیشه به دل ملت ایران باقی ماند.
انتهای پیام/*