اَکلیل| زنکُشتگی
مهدی کوشکی در زنانهزدگی تئاتر ایران، تئاتر مردانه، هر چند حداقلی اجرا میکند تا به نحوی در حاشیه جریان کنونی تئاتر ایران باشد.
خبرگزاری تسنیم- احسان زیورعالم
پیشگفتار مردی کچل دچار لکنتزبان است و رابطهاش با همسرش ترکیبی از تحقیر و تمسخر است. یک میل به دوست داشتن سادومازخیستی. مرد که به ظاهر ترسو و محافظهکار است در مقابل زن جسورش قرار گرفده است. زنی که مدام در حال تغییر در زندگی است و از دزدی هراسی ندارد. زن تصمیم دارد برای هیجان تغییر جنسیت دهد؛ اما مرد نمیتواند این مسئله را بپذیرد و از او میخواهد در یک دزدی بانک با او همراه شود. جسارت زن بدل به ترس میشود و در نهایت موجب مرگش میشود.
گفتار سال گذشته مهدی کوشکی با چهار نمایش با موضوع خشونت، تصویری از انواع خشونتهای موجود در جامعه ایران و شاید جهان این روزهای ما ارائه داد. در هر چهار نمایش گروهی از افراد درگیر نوعی بزه هستند که ادامه و پافشاریشان بر آن موجب خشونت، فاجعه و در نهایت نوعی نابودی میشود. در «شیطونی» دو رفیق در پی انتقام به درجهای از خشونت لفظی میرسند که پایانش یک کشتار است. در «سیزده» فقدان یک برادر شرایط را برای شکلگیری یک خشونت مذهبی را فراهم میکند. در «تئاتر بد» کمبودهای اجتماعی منجر به تشکیل باندها اخاذی میشود که با تداومش انگیزههای سادیستی بر دیگر انگیزهها رجحان مییابد.
کوشکی در نمایشهایش نشان میدهد چگونه زبان با حذف و تأکید شرایط را برای خشونت فراهم میکند. او با کنکاش در شکل سادهای از زبان امروز مردم ایران، شرایط خشنسازی زبانی را به تصویر میکشد که لباس شاعرانگی بر تن دارد. کوشکی در عوض به سراغ نوعی شاعرانگی تصویری میرود و خشونت را به گرافیکیترین شکل ممکن در ایران عملی میکند. صحنه کشتار دستهجمعی نمایش «سیزده» افراطیترین شکل ممکن در به تصویر کشیدن خشونت فیزیکی است، تصویری مملو از خون و خونریزی با تکیه بر خشونت زبانی و همراهی موسیقی برای هارمونیک کردن این خشونت شاعرانه. در «شیطونی» یا «هشتمین سگ جان» خشونت به شکل مینیمالیستی بدل به مدلولهای تصویری میشود و روی پرده سفید خودنمایی میکند تا نشان دهد پشت هر واژه معنای کنایی خشونتباری نهفته است.
اما در سال جدید کوشکی را بیشتر در مقام بازیگر میبینیم. او در یک توالی با دو نمایش روی صحنه میرود که اولی ملهم از آثار اوست و دومی نوشته خود اوست. «هدیه جشن سالگرد» براساس نوشته افشین هاشمی و کارگردانی مجید فرهاد داستان انتقامگیری یک سرآشپز - به ظاهر - از همسرش است. زنی که از لحاظ اجتماعی از او فراتر است و او را تحقیر میکند، به دست همسرش کشته شده است و اکنون گوشت تن او در حال پختن است و در نهایت این گوشت توسط مخاطبان خورده میشود. در نمایش دیگر با عنوان اکلیل نوشته کوشکی و به کارگردانی مهتاب شکریان بار دیگر داستان انتقام یک مرد از همسرش بابت سرکوفتها و سرخوردگیهای زناشویی است. در هر دو مورد، زن برای مرد، در مقام همسر دستنیافتنی است و زن مدام از وظیفه سنتی زن بودنش طفره میرود و به اصطلاح نسبت به مرد خود تمکین نمیکند.
در جهان زنانه تئاتر امروز ایران، که زن در مرکز توجه است و اساساً نمایشها با بارقههای فمنیستی - درست یا نادرست - تلاش میکنند بخشی از جنبشهای زنانه باشند، مهدی کوشکی مسیر دیگری را طی میکند. او گویی با زنان پدرکُشتگی دارد. او زن را تا شکل ممکن حذف میکند و شرایط را برای از میان برداشتنش مهیا میکند. این در حالی است که متون ضدزن و زنستیز تئاتری در سالهای اخیر بدل به متون زنانه شدهاند. برای مثال خوانشهای امروزی از متون استریندبرگ - به عنوان یکی از زنستیزان ادبیات دراماتیک - در دست کارگردانان ایرانی بدل به متون ایبسنی - به عنوان یکی از فمنیستهای درامنویسی - شده است. کوشکی در چنین شرایطی ظاهراً در حال خلق ادبیات مردانهای است، ادبیاتی که چندان در درام ایرانی جایگاهی نداشته است. هر چند در غرب شخصیتهایی چون پینتر رویهای نسبت سیاه به مقوله زنانگی داشته و متونش با نوعی مردانگی همراه بوده است یا حتی ساموئل بکت؛ اما در درام ایرانی مردانهسازی درام شاخص نبوده است. حتی نمونههای ادبیات جنگی ما در تئاتر مملو از آنیماهای افراطی است. متافیزیک پایانی نمایشنامههای جنگی با نوعی زنانگی همراه است که در مقابل خشونت ظاهراً مردانه جنگ میایستد تا تصویری لطیف از جنگ ارائه دهد.
کوشکی به نوعی برابر چنین تصویری میایستد. او برای مردانهسازی متونش گام اول را در زبان جستجو میکند. او زبان را ساده میکند و حتی تابوشکن جلوهاش میدهد. زمانی که او درباره تغییر جنسیت همسرش حرف میزند، اساساً رک و بیپرده میشود. کافی است ادبیات کوشکی درباره تغییر جنسیت را با ادبیات ساناز بیان در «آبی مایل به صورتی» قیاس کنیم، ادبیات انتحاری کوشکی در برابر ادبیات استعاری و در لفافه قرار گرفته بیان قد علم میکند تا جایی که از عمل تغییر جنسیت مظلومیتزدایی هم میکند و آن را زیر سؤال میبرد. یک رفتار علیه باور رو به افزایش بازتاب یافته در رسانهها. تصویری که رسانه در حال تکثیر آن است و تمایل دارد نشان دهد جامعه به سوی زنشدگی میرود. قصد ندارم بگویم جامعه به کدامین سو میرود؛ اما کوشکی با تأکیدش بر خشونت کلامی میان زن و شوهر نشان میدهد جامعه چندان هم زنانگی جذابی ندارد. زن و مرد هر دو به یک ادبیات مشترکی میرسند که در باور عمومی ما ایرانیان مردانه به حساب میآید. حتی نگار عابدی در نقش پونه لباسی مردانه به تن دارد و صرفاً پاشش مقادیری اکلیل بر صورتش او را زن کرده است. برای به سخره گرفتن چنین مفهوم برساختهای، تفنگ - وسیله قتل - آغشته به اکلیل است. در چنین تصویری تفنگ به عنوان وجه مردانه ماجرا با اکلیل هم مردانه باقی میماند.
این وجه از تصویرسازی کوشکی را میتوان در تمامی آثار دو سالهاش دید. اسلحه به شی حاضر و آمادهای تعبیر میشود که میرایی بشری را رقم میزند. چیزی نزدیک به واژه مرد که همواج با مرگ است. اسلحه در دست مرد است و اصولاً قربانی یک زن است. در «شیطونی» و «تئاتر بد» جنگ بر سر زن است و در نهایت این زن باید با اسلحه کشته شود. در «سیزده» همه مشکلات از مادر رقم میخورد، او میان پسرانش فرق قائل میشود و فاجعه گویی از زهدان او نشأت میگیرد؛ پس باید میرایی در برابر زایایی مادر نمود پیدا کند. مادر قربانی شدن تمام فرزندانش را در سایه اسلحه مشاهده میکند.
در اکلیل نیز وضعیت به همین منوال است. یک کاناپه به درازای سالن نمایش. مرد در یک سو التماس توجه میکند و زن در سوی دیگر مدام او را پس میزند. مرد از وضعیت زناشویی خود راضی نیست و خود را در موقعیتی میبیند که گویی زنی ندارد. زن وجه آزادی از زندگی را میخواهد و از دید مرد او ولنگار به حساب میآید. زن حریم مردانگی را مخدوش کرده پس باید حذف شود. مرد در یک بزنگاه پایانی، اسلحه را میچکاند و بنگ. سینه زن شکافته میشود و مرگ را در آغوش میکشد. در میان تمام خشونتهای لفظی و حذفشدگیها. شکریان متأثر از کوشکی هر کنش مازادی را حذف میکند تا کلیت ماجرا روی همان کاناپه رخ دهد. کاناپه شاید قلمرو مردانه مرد کچل باشد. جایی که او میتواند از کنارش اسلحهای بیرون کشد و از پشتش کاغدی برای کشیدن یک نقشه. در عوض زن کنش حمام کردنش را در همین قلمرو انجام میدهد و در همین قلمرو کشته میشود.
کوشکی شاید در خاموشی آثار مردانه در تئاتر، تلاشی در حاشیه بدنه تئاتر میکند. او نگاه دوخته شده به زنانگی تئاتر را آزار میدهد. شاید تلنگری بر اینکه این افراط در نگرش نیز روزی به خشونت بدل میشود.
اپیلوگ در میان منتقدان غربی نیز این مبحث مطرح است به لطف وجود تارانتینو و اسکورسیزی میشود انتظار دیدن سینمای مردانه داشت. هر چند در ایران سینمای مردانه چند دهه به فراموشی سپرده شده است؛ اما به نظر میرسد مهدی کوشکی چراغ تئاتر مردانه را روشن نگاه داشته است، هر چند ساختار آثارش نشان میدهد او قصد ماجراجویی در سینما دارد.
انتهای پیام/