درباره «کتاب سبز» و همه شانس‌هایش در اسکار

درباره «کتاب سبز» و همه شانس‌هایش در اسکار

«کتاب سبز» ساخته پیتر فرلی سال خوبی را پشت سر گذاشت. این اثر که با سه جایزه بیشترین تعداد جایزه گلدن گلوب امسال را به خودش اختصاص داد و یکی از شانس‌های اصلی مراسم اسکار بامداد فرداست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نقل قول مشهوری از سرالکس فرگوسن سرمربی افسانه ای منچستریونایتد می گوید آنهایی که در شکست با ما نیستند، حق ندارند در روز پیروزی با ما باشند! در روزهایی که پیتر فرلی و برادرش بابی مشغول ساخت کمدی های آبکی بودند کمتر پیش می آمد که کسی آینده خوبی برای آنها متصور شود. حالا اما شرایط فرق کرده است. برادر بزرگ تر فیلمی را به تنهایی کارگردانی کرده که تحسین های زیادی را همراه خود داشته و بسیاری از منتقدان را «منتظر آثار بعدیش» گذاشته. هر چند احتمالا آنهایی که امروز ناگهان عاشق آثار فرلی شده اند حواسشان نیست که او 62 سال سن دارد و کارگردان فیلم اولی نیست. اما چه چیزی باعث شده «کتاب سبز» از تمام آثار قبلی برادران فرلی روی هم بیشتر دیده شود و جایزه ببرد؟

 

پیتر فرلی را پیشتر به خاطر فیلم های سطح پایینی مثل «خنگ و خنگ تر» می شناختیم. هر چند او عادتش به ساخت آثار کمدی را در این فیلم هم کنار نگذاشته اما اثر جدیدش به مراتب از آثار گذشته اش جلوتر است. آقای کارگردان تا پیش از این فیلم موفقیت چشمگیری در سینما نداشته اما به واسطه این اثر توانست برنده جایزه گلدن گلوب شود. فیلم «کتاب سبز» امسال به جز سه جایزه ای که در گلدن گلوب برد موفق شد در جشنواره های دیگر هم بدرخشد. بهترین اثر از نگاه تماشاگران جشنواره تورنتو، نامزدی در 4 بخش جایزه بفتا و بردن جایزه نقش مکمل مرد و نامزدی در 5 بخش جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و فیلمنامه ارجینال که نتایجشان هنوز مشخص نیست. هر چند پیش بینی می شود شانس خوبی در گرفتن جوایز بخش بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد داشته باشد. «کتاب سبز» با بودجه ای معادل 23 میلیون دلار ساخته شده و تا این لحظه بیش از 42.3 میلیون دلار فروخته. این فیلم محصول پارتیسیپنت مدیا و دریم ورکس است که توسط یونیورسال پخش شده.

جدیدترین ساخته پیتر فرلی با بازی بازیگرانی چون ویگو مورتنسن، ماهرشالا علی و لیندا کاردلینی بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است. این اثر ماجرای یک پیانیست سیاه پوست را تعریف می کند که می خواهد تور موسیقی خودش را در ایالت های جنوبی برگزار کند. ایالت هایی که در دهه 60 هنوز به شدت به تبعیض نژاد اعتقاد داشتند. در این راه او راننده ای بزن بهادر  با نام تونی والالونگا را استخدام می کند که رگ و ریشه ای ایتالیایی و خودش هم کم و بیش اعتقادات ضد سیاه پوستی دارد.  فیلم در اصل ماجرای سفر این زوج متناقض به جنوب کشور آمریکاست. جالب است بدانید فیلمنامه این اثر را فرلی همراه با برایان هیز کوری و پسر خود تونی والالنگا یعنی نیک والالونگا نوشته اند.

«کتاب سبز» قبل از هر چیز بازی های درخشانی دارد. ویگو مورتنسن نقش مردی را بازی کرده که 30 سال از خودش کوچک تر است و این قدر در این کار موفق بوده که نیک والالونگا را کاملا به یاد پدرش انداخته است. آقای فیلمنامه نویس می گوید سکانس های مربوط به خانواده والالونگا در فیلم او را به شدت از نظر احساسی درگیر می کردند چون بازی ویگو مورتنسن و لیندا کاردلینی به شدت او را یاد پدر و مادرش می انداخته. ماهرشالا علی هم که امسال توانست جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را ببرد دیگر بازیگر این فیلم است که بسیار درخشان کلیشه سیاه پوستان بدبخت و فقیر را شکانده و نقش یک دکتر روشنفکر و ثروتمند را بازی کرده. کسی که آمال سیاه پوستان است.

«کتاب سبز» فیلمی است که کاملا بر اساس قدرت فیلمنامه اش جلو می رود و اگر چنین فیلمنامه ای نداشت قطعا تا این اندازه موفق نمی شد. نکته جالب این است که فیلمنامه کتاب سبز هیچ چیز عجیبی ندارد؛ نه زمان را بر هم زده، نه شوک عجیبی در انتها دارد و نه قصه پر پیچ و خمی که با یک چشم بر هم زدن بخش قابل توجهی از آن را از دست بدهیم. بلکه اساسا ساختار فیلمنامه آن بر پایه سادگی، شخصیت پردازی و لحظات کمدی موقعیتش استوار است و الا ساخت فیلم های جاده ای سال هاست که در تاریخ سینما تبدیل به یک کلیشه نه چندان دوست داشتنی شده. پرده اول فیلمنامه در «کتاب سبز» کار شخصیت پردازی را به طور کامل انجام می دهد به طوری که شما به عنوان مخاطب در برخی سکانس های بعد از آن می توانید رفتار شخصیت ها را بر اساس شناختی که از انها پیدا کرده اید حدس بزنید.

در عین حال کمدی موقعیت جذاب فیلم در نیمه اول آن کمک کرده تا مخاطب با وجود داستان به نسبت خرده پیرنگ «کتاب سبز» تا پایان همراه آن باشد. هر چند کمرنگ تر شدن کمدی در نیمه دوم  احتمالا باعث می شود تا برای بسیاری از مخاطبان نیمه اول به مراتب جذاب تر باشد. نکته جالب دیگر این که فیلمنامه نویسان خودشان را درگیر داستان های پر پیچ و خم و پر کشش نکردند و خیلی ساده روایت شان از یک ماجرای ظاهرا واقعی را در فیلم به نمایش در آوردند اما سعی کردند این کار را در نهایت جذابیت انجام دهند. با رنگ، زیبایی های بصری، شوخی های جذاب و شخصیت پردازی بی نقص!  ازبعد شخصیتی ما با کاراکتر سفید پوست ایتالیایی تباری رو به رو هستیم که درس نخوانده، ثروت زیادی ندارد و همراه با خانواده اش زندگی می کند. در برابر او شخصیت آفریقایی تبار سیاه پوستی است که تحصیل کرده است، ثروت زیادی دارد اما به دلیل مشکلات جنسیتی اش خانواده ای ندارد. به نوعی این دو شخصیت تا انتهای فیلم همدیگر را کامل می کنند.

کریم عبدالجبار در گزارشی که هفته گذشته در مجله هالیوود ریپورتر منتشر کرده از حواشی پیرامون این اثر می نویسد. از این که بسیاری از مواردی که در فیلم نمایش داده می شود به ادعای آشنایان این شخصیت ها چندان واقعی نیست. مثلا خانواده دکتر دونالد شرلی ادعا کرده اند که آقای موزیسین هیچ وقت با راننده اش رابطه دوستانه نداشته و هیچ وقت هم از برادرش جدا نبوده. در نتیجه بسیاری از سکانس های جذاب فیلم که حول محور رفاقت اتفاق می افتد، عملا ریشه در واقعیت ندارد. به صورت خاص ادعا می شود صحنه ای که تونی یک سطل مرغ کنتاکی می گیرد و آن را با دکتر شرلی شریک می شود در واقعیت نمی توانسته اتفاق افتاده باشد. جالب این که سازنده های فیلم در طول ساخت و تبلیغات بعد از آن خیلی دوست داشتند همه چیز را طوری نشان دهند که انگار داستانشان نعل به نعل از دل تاریخ در آمده است. مثلا این که ادعا شد بسیاری از بازیگران فیلم در واقع بازیگر نبودند و نقش خودشان را بازی می کردند. از جمله پیرمرد چاقی که با تونی مسابقه خوردن هات داگ گذاشت یا اعضای خانواده تونی والالونگا! یا مثلا گفته می شود سکانس پیتزا خوردن تونی والالونگا واقعا بر اساس حقیقت زندگی او بوده و این شخصیت در حقیقت هم پیتزا را به شکل برش نخورده و ساندویچی می خورده است. شاید در زمینه خوردن پیتزا و هات داگ فیلم واقعیت داشته باشد اما حقایق مهم تری هست که باید با مدارک متقن وجودشان تایید شود. از جمله چسباندن وصله همجنسبازی به دکتر شرلی. صحنه ای کاملا رها که حتی ادامه هم پیدا نمی کند و اگر به طور کامل از فیلم حذف شود هیچ تاثیری در داستان نمی گذارد. تامل برانگیزتر این که دکتر شرلی واقعی هیچ گاه اعلام نکرده یک همجنسباز است و فقط به خاطر زندگی در تنهایی و طلاق از همسرش شایعاتی در مورد همجنسبازی او هست! شاید این موضوع برای جلب توجه منتقدان یا بالا رفتن شانس اسکار در فیلم گذاشته شده باشد اما هر چه هست ادعایی است که هیچ وقت به صورت رسمی تایید نشده است.

«کتاب سبز» از یک جهت دیگر هم قابل بررسی است و این که چنین فیلمی چقدر در جهت اهداف فرهنگی ایالات متحده خصوصا در داخل خاک این کشور است. کریم عبدالجبار به نکته مهمی در این رابطه اشاره می کند. او می گوید: «مسئله این فیلم ها بیان حقایق نیست. بلکه در مورد مسئله ای به مراتب عمیق تر و مهم تر هستند: حقانیت! به صورت خاص چگونه اتفاقات گذشته روشنایی بخش انتخاب هایی هستند که امروزه با آنها مواجهیم. به همین خاطر است که دقت تاریخی و چشم انداز «کتاب سبز»، یک فیلم کوچک با بودجه (23 میلیون دلار) و داستانی ساده که سه جایزه گلدن گلوب و جوایز دیگری هم برده محلی از اعراب ندارد.» به نظر عادلانه می آید. پس ما در این اثر باید به دنبال مضامینی باشیم که آن را از دهه 60 جدا می کند و به سال 2019 می آورد. مهم ترین نکاتی که «کتاب سبز» بیان می کند را باید پیرامون مشکلات جامعه سیاه پوستان در آمریکا جست و جو کرد. در اولین برخورد ما با خانواده ای ایتالیایی تبار آشنا می شویم که اگرچه چندان مشکلی با سیاه پوستان ندارند اما هنوز نسبت به آنها بی اعتمادند. افرادی که به صورت درونی نژاد پرست هستند و رفتار افراطی انجام نمی دهند. در جامعه آمریکایی های شمالی (شما بخوانید دموکرات ها) دهه 60، سیاه پوستان زندگی آرامی دارند. چالش اصلی اما در ایالت های جنوبی یعنی محل برگزاری کنسرت هاست که رخ می دهد. جایی که محل اقامت، رستوران و حتی سرویس های بهداشتی رنگین پوستان از سفیدپوستان جداست و هیچ استثنایی هم برای شخصیت فرهیخته ای چون دکتر شرلی قائل نمی شوند. دکتر شرلی هم البته این موارد را می داند و خود برای به هم زدن این خط قرمزهاست که سفرش به سمت ایالت های جنوبی را آغاز می کند و چالش های اجتماعی به ترتیب پیش روی شخصیت های ما قرار می گیرد. همزمان فیلمساز هم شروع به نقد این موارد در اثر خودش می کند. جالب این که اگرچه «کتاب سبز» یک اثر اجتماعی در مورد مشکلات سیاه پوستان است اما اصلا سیاه نما نیست و الگوی بسیار مناسبی برای فیلم های ایرانی است که به بهانه بیان مشکلات اجتماعی نگاهی کاملا سیاه به جامعه ما دارند. بد نیست این فیلم را نشان کارگردان های وطنی بدهیم و به آنها بگوییم می شود انتقاد کرد اما کشور را مثل یک بهشت نشان داد. با مناظر طبیعی زیبا و مردمان مهربانی که اقلیت مزاحم را احاطه کرده اند.

به عنوان مثال یکی از این مشکلات رابطه سیاه پوستان و پلیس آمریکاست. نگاهی که در این فیلم به پلیس های ایالات شمالی می شود و آنها را حافظان امنیت نمایش می دهد ستودنی است. خصوصا این که با آمدن پلیس در شرایط برفی انتهای فیلم کاملا حس آرامش خاطر به مخاطب داده می شود. از طرف دیگر پلیس های ایالات جنوبی هم لزوما آدم های بدی نیستند. بلکه به خاطر وظیفه قانونیشان به هر چیزی مشکوک می شوند. این کاملا بر خلاف چیزی است که سیاه پوستان ادعا دارند در حال رخ دادن است. راهپیمایی های زیادی که در طول سال ها علیه خشونت پلیس در برابر سیاهپوستان به راه افتاده چیز دیگری را به ما می گویند که در این فیلم وجهی از آن را هم نمی بینیم. 

در نهایت هم پایان بندی کتاب سبز و اهمیت دادن به کانون گرم خانواده مضامین مثبت فیلم را کامل می کند و منحنی شخصیت کاراکترهای فیلم را به انتها می رساند. محصول نهایی تبدیل به اثری شده که ضمن انتقاد از جامعه آمریکا به آینده امیدوار است و نگاهی کاملا مثبت به آن دارد. شاید اگر بخش مربوط به همجنسبازی بی پایه و اساس دکتر شرلی را نادیده بگیریم و آن را به خصوصیت های فصل جوایز نسبت دهیم می توان در مجموع «کتاب سبز» را یک اثر مثبت ارزیابی کرد.

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران