«دستورالعملهای پرواز برای خدمه و خلبان»، هستی نامعلوم
«دستورالعملهای پرواز...» میتواند یک پرفورمنس باشد. از آن لحاظ که نمایش در حال انتقال یک تجربه است. تجربه سوار شدن به هواپیما و اعمالی که برای ورود به پرنده تیتانیومی انجام میدهیم؛ اما این رویداد به شکل انتزاعی در حال رخ دادن است.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
«این یک تئاتر نبود.» این جملهای است که احتمالاً پس از تماشای نمایش «دستورالعملهای پرواز...» اثری از فرهاد فزونی به زبان بیاورید. نمایشی که فعل تئا (واژهای یونانی به معنای تماشا کردن) را در شما اقناع میکند و از همه مهمتر در جایی به اسم تئاتر (واژهای یونانی به معنای محل تماشای نمایش) اجر میشود؛ اما باز با خودت میگویی اینکه یک تئاتر نبود. مؤلفههایی که همیشه در یک تئاتر تجربه میکنی را در آن نمیبینی. نمایشی که روبهروی چشمت جان میگیرد مجموعهای از تصاویر گرافیکی، صدای صابر ابر و راه رفتن پگاه آهنگرانی است. تازه از فرق میان خرگوش و گوزن دیگر شاید چیز سر درنیاوری.
نمایش «دستورالعملهای پرواز...» مجموعهای از اسلایدهای دستی برآمده از گرافیک ژورنالهای دهه پنجاه و شصت میلادی است که تا همین اواخر در بلیتهای شرکت هما نیز خودنمایی میکرد، در کنار موسیقی الکترونیک خلسهآور، بدل به یک جهان رویازده میشود. در حالی که منتظری بازیگران بازی کنند، تنها تصویر میبینی. با رفتن هر اسلاید و آمدن اسلاید دیگر، گویی در حال ورق زدن یک ژورنال هستی. مدام حس تئاتر دیدن از تو دور میشود و در عوض، این احساس در تو پدید میآید در حال مطالعه کتابی خلاقانه در باب «آیا مردن ترسناک است؟» هستی.
«دستورالعملهای پرواز...» بازی ندارد؛ در حالی که حضور پگاه آهنگرانی میتواند تو را ترغیب کند یک ستاره سینمایی را روی صحنه ببینی و مجسم کردنش بر صحنه نمایش لذت ببری؛ اما پگاه آهنگری نیز به بخشی از آن ژورنال بدل میشود. نمایش فرهاد فزونی هیچ نقش اولی ندارد. صدای بازیگران از آنان ربوده شده است. آنان تجسمهایی هستند که روی صحنه ظاهر میشوند و به واسطه ابزار و ادوات روی صحنه به حرکت درمیآیند. آنچه به آنان هویت میدهد، حضور در این ژورنال بصری است. شبیه آنچه قرار است شخصیتپردازی کنند: مهماندار. در یک پرواز میان برلین و تهران همه انسان هستند و آرزویشان رسیدن به مقصد؛ اما در آن راهروهای باریک هواپیما عدهای از دیگران متمایزند: مهماندار.
مهماندار در هواپیمای در حال سقوط تفاوتی با مسافر هراسناک از مرگ ندارد. او تنها دستورالعملها را میداند؛ آن هم برای زمانی که زنده بمانند. تنها تفاوت در نگرش افراد نسبت به مرگ است. مهماندار با آگاهی خود را از دیگران متمایز کرده است؛ همانطور که بازیگر نمایش از یک آگاهی پیشینی بهره میبرد. بازیگر هم همانند مهماندار دستورالعمل اجرا را خوانده است و یک گام پیشتر از مخاطب است. او حداقل میداند آخرش چه میشود. یا به خوبی اجرا میکنیم که میشود فرود هواپیما، یا شبی فاجعهبار را رقم میزنید برابر با سقوط هواپیما. مخاطب اما چنین نمیاندیشد. او با حدس و گمان آنکه شاید هواپیما سقوط کند، ریسک میکند و بدون آگاهی به مسیر خیره میشود.
حال در مواجهه با «دستورالعملهای پرواز...» هستی و با آن ریسک کردن را میآزمایی. پیش میروی و درمییابی نمایش داستان مستحکمی ندارد. به نمایشهای انتزاعی مبتنی بر فیزیک نیز شبیه نیست. با این حال چند خط داستانی تودرتو آن را احاطه کرده است. داستان دختری در کما را با داستان مردی سوار هواپیما دچار ترس از سفر با هواپیما؛ اما هر دو نه آغازی دارند و نه پایانی. به نوعی جایی هستند برای پر کردن فضاهای خالی تا به ما از مرگ و انواع مردن بگویند. بیشتر یک درونگویی از جانب فرهاد فزونی است. اینکه او درباره جهان اطرافش با تمرکز بر پرواز و بیماری چه میاندیشد. یک قطعه ادبی با کمی آشفتهگی.
«دستورالعملهای پرواز...» میتواند یک پرفورمنس باشد. از آن لحاظ که نمایش در حال انتقال یک تجربه است. تجربه سوار شدن به هواپیما و اعمالی که برای ورود به پرنده تیتانیومی انجام میدهیم؛ اما این رویداد به شکل انتزاعی در حال رخ دادن است. این انتزاع فاصله میان واقعیت سوار شدن به هواپیما به عنوان یک تجربه شخصی و تماشای اثر نمایشی به عنوان یک تجربه دراماتیک است. ما اجرایی از سوار شدن را میبینیم. با این حال نمایش به پرفورمنس هم نمیماند. خط داستانی تودرتو هنوز سرکار است. در پرفورمنس جایی برای داستانگویی به شکل مرسوم وجود ندارد. اگرچه در نمایش فرهاد فزونی نیز چنین چیزی وجود ندارد؛ اما مجموعه اثر قابلیت انتقال داستان را دارد.
پس شاید بتوان نمایش را بیشتر یک چیدمان در نظر گرفت. چیدمانی از تجسم و تصور انتزاعی از یک فرودگاه با تمامی مشخصاتش. گویی شما دعوت به دیدن اعمال فرودگاهی شدهاید و در میان اجسامی دال بر گیت و نقاله و گاری حمل وسایل خود را در میان تصوری سیال مییابد. سیالیتی که به واسطه اسکوترها، اجسام چرخدار و از همه مهمتر شکل روایی تجربهاش میکنیم. موسیقی فرشاد فزونی نیز با آن اتمسفر خلسهآورش شما را دستخوش سیالیت میکند. با اینکه هنوز روی صندلیها نشستهاید و این بخشی از ذات هواپیماست. ما روی صندلی بدون حرکت مینشینیم؛ ولی واقعیت آن است ما درگیر سرعت نسبی هستیم. ما نیز همان سرعت هواپیما را داریم و تنها این میل اینرسی سکون است که ما را از واقعیت دور میکند. مبحث اینرسی نیز در نمایش مورد اشاره قرار میگیرد.
با این حال باز نمایش فرهاد فزونی برای من و شاید دیگران تئاتر نیست. بازیگرانش حرف نمیزنند و صداهای ضبط شده فیزیک آنان را پیش میبرند. اسلایدها یک به یک در برابرمان رد میشوند و بیش از همه زیبایی بصری در گرافیک و چیدمان چشممان را در آن تاریکی باز نگاه میدارد. شاید گرافیست بودن فرهاد فزونی بر تئاتری بودنش غلبه میکند. او مجموعهای تایپوگرافها، طراحیها، قالبهای گرافیکی و حتی اشیا را در برابر ما قرار میدهد و تلاش میکند به آنان عمق دراماتیک ببخشد. این عمق از دل چند داستان کوتاه مرتبط در محتوا درمیآید و باز قانع نمیشویم که با تئاتر روبهروییم؛ اما لذت میبریم. حظ بصری از تماشای یک اثر که شاید در آینده بیشتر با آن روبهرو شویم. حظی که در «شهر-بازی» بامداد افشار نیز دیدیم. شکل جذابی از نمایش و موسیقی و هنرهای تجسمی.
«دستورالعملهای پرواز...» شاید بتواند گونهای دیگر از اجرا باشد که این روزها بخشی مستقل در جشنواره دارند. با این حال نمایش در کنار رقبای بینالمللی دست و پنجه نرم میکند و خواهان رسمیت یافتن است. رسیمت یافتن گونهای نمایش که در آن موسیقی و گرافیک و حضور فیزیک بازیگر میتواند یک متن ادبی را تماشایی کند.
انتهای پیام/