نمایش "مرد شده"؛ اگر کُردی حرف نمیزدید
آسو بهاری قصد دارد در «مرد شده» تصویری مستند از زیست کردی نشانمان دهد؛ اما به نظر میرسد او به جای تکیه بر میزانسن و کنشها، خود را درگیر زبانی میکند که جعل میشود.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
رفیق نصرتی منتقد بیباکی است. شوخی میکند؛ اما با نیشتری تیز. تعارف در کارش نیست و سعی میکند رک و راست بگوید چرا نمایشی نظرش را جلب نکرده است. هر از گاهی هم بابت حرفهایش گرد و خاک به پا میکند و دیالوگی میان افراد ایجاد میکند. پیش از تماشای نمایش «مرد شده» از عبارت «کرد شده» استفاده کرد و این عبارت چندان هم به ماهیت نمایش آسو بهاری بیارتباط نبود. نمایشی که داستان مستند دختری کرد، اهل کوبانی را روایت میکند. دختر بابت قتل نیروهای داعشی تحت تعقیب است و برای سرش دو میلیون دلار جایزه تعیین کردهاند؛ اما در چنین شرایط برادر پزشک خارجنشینش بازگشته تا او را با خود ببرد؛ اما ترمه معتقد است باید از خاکش دفاع کند.
رفیق نصرتی در یادداشتی کوتاه آنچه تماشا کرده بود را با نیشتر تیزی بررسی میکند. او میگوید چرا برای روایت یک داستان کردی باید از بازیگران غیرکرد استفاده کرد تا او تلاش کند به جای کردی صحبت کردن، به عبارتی گویش به زبان کردی، فارسی را با لهجه کردی بیان کند. نصرتی این رویه را نمیپسندد و همین را آغازی میداند برای ریز سؤال بردن ماهیت داستان که در آن شعار بر روایت چیره میشود. او بر این نکته تأکید میکند که ترمه در میانه جدالهایش با شورش، برادرش از خانه خارج میشود، چند داعشی را میکشد و بازمیگردد. از دید نصرتی این رویه مخدوش و الکن است. او به شدت به استفاده از ویدئو و دوربینهای مداربسته نقد وارد میکند.
یادداشت رفیق نصرتی ذهنم را بر این مسئله معطوف کرد که آیا اساساً ما باید برای نشان دادن وضعیت فرهنگی یک جامعه آشنا، همانند منطقه کردستان، به بازنمایی فرهنگی عینی بپردازیم. به عبارتی لازم است برای روایتگری خویش از زبان کردی بهره ببریم و بر تن بازیگران لباس کردی کنیم و احتمالاً در میانه نمایش بازیگران به جای خوردن بربری، کلانه و ترخینه بخورند. پاسخ میتواند بر سر نقطهای قرار گیرد که جدالی چند صد ساله را دامن میزند. جدالی که در آن باید پرسید اساساً بازنمایی عینی ارزش زیباییشناسانه دارد یا خیر.
بسیار شنیدهایم یا گفتهایم که فلان فیلم به خوبی دهه چهل، پنجاه و شصت و هر تاریخ دیگری را بازنمایی کرده است. همه چیز عین واقعیت است. لالهزارش همان لالهزار است و گراند هتلش با همانی که بوده مو نمیزند؛ اما خودمان بیش از دیگران آگاهیم که تصویر نه آن دهه است و نه آن لالهزار و نه عینیتی از آن. بلکه همه چیز نسخهای بدل و جعلی است که میخواهد اتمسفری برای ما تولید کند.
در مواجهه با «مرد شده» نیز این مسئله مطرح میشود که اگر بازیگران نمایش به فارسی سلیس سخن بگویند چه میشود؟ آیا روایت مخدوش میشود؟ آیا اتمسفر نمایش از بین میرود؟ آیا ما درنمییابیم داستان از چه قرار است؟
پاسخ به این پرسشها برای نگارنده یک چیز است. لهجه کردی کمکی به نمایش نمیکند و حتی برای مخاطب فاصله معنایی ایجاد میکند. در بسیاری مواقع میماند کردی میشنود یا فارسی و واژهای که میتواند در هر زبان معنای متفاوتی داشته باشد، بدل به دوگانگی معنایی میشود. پس جمله از هم میپاشد و روایت پیش نمیرود؛ چون روایت مبتنی بر زبان است، نه کنش.
اگرچه در این تلاش عینیسازی بازیگران به خوبی عمل میکنند و تمام تلاششان معطوف کرد شدن میشود – آنان با تمام جان سعی میکنند کردهای دلیری با صداهای رسا و اندامی ورزیده باشند -؛ اما جنون کردی شدن در نمایش کمکی به ماجرا نمیکند.
اگر به طراحی صحنه نمایش دقت کنیم میتوان دریافت که آن طراحی بیش از زبان کردی میتواند به نمایش کمک کند و به تنهایی بار روایی و بهتری را به دوش میکشد. رابطه مخدوش شورش با زادگاهش در فاصلههای ایجاد شده میان او و ترمه، به واسطه طولی بودن صحنه، به خوبی روایتگر موقعیت روحی و روانی شخصیتهاست. اما تا مخاطب شستش خبردار میشود اوضاع از چه قرار است، فریادهایی از جنس کردی بر سرش آوار میشود.
این وضعیت زمانی آسیبزا میشود که اساس نمایش به دیالوگها گره خورده است و کنشها صرفاً در جهت معرفی زیست کردی است. لباس شستنها، نان پختنها و اسلحه دست گرفتنها؛ ولی کنش پزشک بودن شورش ناتمام میماند. حتی نادیده گرفته میشود، با اینکه مدام نیاز حضورش بیان میشود و در چند بزنگاه شورش قصد دارد به پزشک بودن خود رجوع کند؛ اما باز به سوی جدال با خواهر خود پیش میرود. این جدال نیز ریشه روانی یا تاریخی ندارد. گویی صرفاً عامل جنگ موجب میشود ترمه و شورش مدام گلاویز هم شوند.
در سوی دیگر، ما نمیدانیم چرا باید روایت مرگ پدر چنین طول بکشد و در پایان ماجرا روایت شود. شاید این توجیه آورده شود که شورش وابستگی خاصی به پدر دارد و فهمیدن شیوه مرگ پدرش او را عاصی کند؛ اما چنین هم نمیشود. شورش از مرگ پدر متأثر نمیشود، دست به کنشی نمیزند و حتی به نظر میرسد آنچنان به موطنش وفایی هم ندارد. قابل فهم است که آسو بهاری میخواهد شعار ندهد و یک شخصیت تیره بیافریند؛ اما در مقابل ترمه بیش از هر چیزی سفید است و شعار میدهد و در نهایت نمایش از شعار فاصله نگرفته است.
ضعف در نمایشنامه به سبب نوعی نگاه سرسری به روایت است. دست بهاری برای روایت بسته است و او میخواهد از اندک رویدادهای پیشرو زمان بخرد؛ اما این زمان خریدن منجر به اتفاقی خاص نمیشود. بهاری از الگوی مناسبی برای روایت داستان استفاده نمیکند و نتیجه میشود یک روایت مغشوش و مجموعه پرسشهایی که ما را رها شده در میانشان میگذارد.
با این حال نمایش جان دار پیش میرود و توانایی ایجاد هیجان وطنپرستانه را دارد. میتواند تحریک کند، هر چند از قائله کوبانی زمان زیادی گذشته است. شاید اگر نمایش پنج سال پیش و در برههای که کردستان داغدار از دست رفتن عزیزانش بود، نمایش کارکردی تبلیغاتی پیدا میکرد و میتوانست تهییج بسیاری در جامعه کردی ایجاد کند؛ کما اینکه در زمان محاصره کوبانی، در مریوان بودم و در دل نمایشهای خیابانی جشنواره مرثیهها و رجزهای کردی را میدیدم. نمایش در بازی بازیگران جوانش انرژی خوبی انتقال میدهد و سعی میکند ریتم و ضرباهنگ تندی داشته باشد و فضای جنگی ماجرا را القا کند. در کنار اینها بهاری تلاش میکند از الگوهای کلاسیک شخصیتپردازی استفاده کند و در میان جماعت تلخکام جنگزده، شخصیت شوخطبعی هم بیافریند؛ اما این اول مسیر راه بهاری است.
شاید آنچه اکنون فاصله ایجاد میکند تاریخ و نگاه ما به رویداد است و شاید اگر از بازنمایی عینی فاصله گرفته شود و از چیستی و چرایی محاصره کوبانی، خیانت برخی کردها و حضورشان در میان دواعش و نقش ترکیه در این محاصره سخن به میان آید، جذابیت دراماتیک ماجرا نیز دوچندان شود.
میماند آن دوربینها و دو پرده بالای دکور که من نیز متوجه استفاده از آن نشدم؛ مگر اینکه کوبانی گویا در رسانهها زنده ماند و محاصرهاش در آنجا شکسته شد، شاید؛ ولی شخصاً به این مسئله باور ندارم.
انتهای پیام/