رمان قالبی معنویتگراست یا معنویتزدا؟
برخی از کارشناسان رابطه بین «رمان» و «معنویت» را یک موضوع انحرافی میدانند. وحیدزاده در این رابطه معتقد است: وقتی از معنویت به مثابه یک ابژه حرف میزنیم همچنان در دام نگاه غربزده خودمان افتادهایم.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، بیستمین میزگرد ادبی بوطیقا به بحث و گفتوگو درباره رمان و معنویت اختصاص داشت. این میزگرد با حضور محمدمهدی رسولی، محمدرضا صادقی، محمدرضا وحیدزاده، علیرضا سمیعی و محمدقائم خانی در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد.
علیرضا سمیعی در ابتدای نشست درباره ارتباط رمان با معنویت گفت: خیلیها معتقدند چون رمان یک فرم ادبی مدرن است، هیچ نسبتی با امر قدسی و معنوی ندارد. قالب رمان به گونهای است که ناخوداگاه معنویت در شکل امر قدسی در آن به کنار میرود و معنویت به عواطف بنیادین انسان، مثل قدرت تفکر، توان خلق اثر هنری و دلرحمی تبدیل میشود.
محمدمهدی رسولی نیز در مورد این تناقض اظهار کرد: وقتی ما با کلمات سر و کار داریم، چه بخواهیم چه نخواهیم، با این حقیقت درباره رمان و معنویت روبرو خواهیم شد، زیرا کلمه به مثابه معناست. به همین جهت تفکیک کلمه(مانند شعر یا رمان به شکل مادی) و معنا(به عنوان یک امر انتزاعی) امکانپذیر نیست. ما نمیتوانیم رمانی داشته باشیم که حاوی معنا نباشد.
وی تأکید کرد: به تعداد مخاطبان یک اثر هنری، امر قدسی نقطه نظر پیدا میکند، در صورتی که امر قدسی یعنی عبارت «لا اله الا الله» در ذات و معنیاش یگانه است.
رسولی با اشاره به نظریه «بدن انسان به مثابه شی» از «فرناند لژه» نقاش فرانسوی یادآور شد: ما در هنر معاصر از «متعلقاتِ الصاقی» استفاده کردهایم. این متعلقات تکههایی هستند که به ما وصله شدهاند یا ما به آنها وصله شدهایم. این کلاژِ غریب از ما یک منظره مهیب میسازد. ما وقتی از خودمان ترسیدیم به تصویر جعل شدهای پناه میبریم که ظاهراً مختصات ما را دارد.
این کارگردان اضافه کرد: این ما هستیم اما ما، ما نیستیم. پس میبینیم که هیچکدام از این وصله ها در جهت منافع ما عمل نمیکنند. همه یا بسیاری از آنها علیه ما هستند؛ چون ما آنها را تکه تکه از یک مجموعه بزرگتر جدا کرده و به دیوارچسباندهایم، حالا از دیوار فاصله میگیریم و به اثر نگاه میکنیم، در صورتی که پیشتر، آن پدیده به ما نگاه میکرده است. اینجا اصلاً نگاهی وجود ندارد؛ ما به نوعی در آن شی هضم شدهایم.
محمدرضا صادقی نیز ضمن تائید صحبتهای رسولی گفت: بعد از کانت، زمانی که سوژه بسط و گسترش پیدا کرد، رمان بر محور سوژه شکل میگیرد. به صورت بالقوه سوژه میتواند هرچیزی درون خودش داشته باشد حتی معنویت زا.
وی همچنین درباره تفاوتهای معنویت در اسلام و مسیحیت افزود: مسیحیت، معنویت را درواقع همان رعایت اصول اخلاقی میداند و در کنشها و رفتارهای متقابل افراد جامعه آن را جستوجو میکند؛ در حالی که اسلام، چه در شریعت و چه در توصیههای اخلاقی خود، معنویت را در دو شاخه جداگانه میآورد و به یکدیگر پیوند میدهد. اسلام معنویت را هم در خلوت آدمها، جایی که قلب گشوده میشود و انسان دروننگری عمیقی از خود دارد، و هم در میان اجتماع میبیند و اساساً پیوند در این دو شاخه است که معنویت را میسازد.
وی ادامه داد: نسبت مسیحیت با رمان را باید در ظهور و بروز شخصیت دید؛ زیرا شخصیت در فرم رمان، همواره خاکستری است. به محض اینکه شخصیت به سفیدی(به مثابه رستگاری) یا سیاهی(به مثابه تباهی) میل کند، تبدیل به تیپ میشود. در مسیحیت هم، چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید میبینیم که حتی شخصیت خود مسیح خاکستری است و باورپذیر.
در بخش بعدی نشست نیز محمدقائم خانی گفت: پرسش از نسبت رمان با معنویت خیلی وقتها به این خاطر است که ما فرصت سوژه شدن پیدا کنیم. همیشه بقیه تصمیم میگرفتند که جهان سومیها باید چگونه باشند. به همین دلیل ما به همهچیز با ترس و شک نگاه میکنیم. پرسش ما از نسبت رمان با معنویت و امر قدسی هم میتواند پرسشی از سر ترس باشد.
این داستاننویس با اشاره به درگیری درونی مداوم جامعه ایران در مورد نسبت رمان با امر قدسی بیان کرد: سوژه بودن ما مقدم بر بودن ما نیست. سوژه بودن در اختیار و انتخاب ما نیست، چون خودش را در عالم بسط میدهد، ولی در نقطهای میتوانیم انتخاب کنیم. چون انتخاب را نه صرفاً در حوزه عقلانیت، بلکه ساحت قلب میدانم.
محمدرضا وحیدزاده نیز در آغاز سخنان خود گفت: رابطۀ رمان با معنویت از یک منظر، سؤالی انحرافی است. وقتی از معنویت به مثابه یک ابژه حرف میزنیم همچنان در دام نگاه غربزده خودمان افتادهایم. این سؤال تا حدی یک سؤال سکولار است. نمیتوان معنویت را به عنوان یک معنای مستقل و منفک در رمان ریخت و با آن مخلوطش کرد.
وی با اشاره به حضور ابرانسان در تمام گفتمانها و دورههای تاریخی افزود: چهره مثالی، معیارها و ارزشهای این دوره را تعیین میکند. در نگاه اسلامی چهره مثالی مؤمن است و همه چیز از نگاه او تعبیر و تفسیر میشود. به نظر من برای مؤمن معنویت ملاک نیست. چون معنویت برای او حاضر است و نمیتواند به عنوان یک موضوع مستقل به آن نگاه کند.
خانی در مخالفت با این نظر بیان کرد: زمانی که شروع به نوشتن میکنیم تا زمانی که سوژه مشخص نباشد داستان شکل نمیگیرد. قبل از آنکه دیگران در این باره تفسیری داشته باشند خودمان میفهمیم که مشکل کار از کجاست. فاصله بین سوژه از رمان یک امر ذهنی نیست، کاملاً واقعی است و زمانی که مؤمن میخواهد بنویسد آن را میبیند. این مسئله ربطی به سکولار بودن ندارد.
وحیدزاده در پاسخ یادآور شد: انسانِ آغاز عهد مدرنیته در دورانی که جهان در بستر اومانیسم تعریف میشد و انسان خودبنیاد سوبژه همه چیز بود، به جایی رسیده بود که برای حرف زدن کاری نمیتوانست بکند جز رمان نوشتن، چون حرفهایش فقط در همین بستر جاری میشد.
این منتقد ادبی ادامه داد: هنر به پیش میرود و منتقدان، فیلسوفان و نظریهپردازان مدام به بازخوانی و تحلیل آن میپردازند. آنها به دنبال معیارهای سنجش هستند، در حالیکه این معیارها از پیش وجود ندارد، بلکه در خود اثر است.
خانی نیز در ارتباط بحث سوژه در رمان به ارتباط میان دین و دولت مدرن در دورههای تاریخی ایران پرداخت و اضافه کرد: درگیری من به عنوان یک مؤمن با رمان واقعی است؛ هر وقت سمت رمان میروم من را میفریبد و از آن شکست میخورم؛ درست مانند فریبها و شکستهایی که در تشکیل دولت مدرن متحمل شدم. نمیشود این پروسه را انکار کرد. باید این کشمکش را به رسمیت بشناسیم و قبول کنیم که نمیتوان تضمین کرد حتی اگر تعریفمان از ایمان صحیح و کامل باشد و نویسنده کاملاً مؤمن باشد، رمان ایمانی کامل داشته باشیم.
سمیعی نیز درباره مشکلات نوشتن رمان معنوی متذکر شد: وقتی شخصیت اصلی رمان ما یکی از ائمه(ع) یا پیامبر(ص) باشد نمیتوانیم شر بسازیم، چون به محض اینکه شرور وارد صحنه شود ممکن است به شخصیت معصوم توهین کند و نمیتوانیم آن توهین را بنویسیم. در این نوع رمان سراغ هر شیء که میرویم دیگر آن شیء سرد و ساکت رمانهای اروپایی نیست.
رسولی در همین مورد خاطرنشان کرد: مسئله اول این است که ما در جستجوی مدلسازی برای رمان خودمان نیستیم. یعنی جستوجوگری در این زمینه تقریباً تعطیل است. شیوههای مرسومی وجود دارد که توسط خودمان و دیگران ایجاد شده و به آنها عادت کردهایم، از سوی دیگر، اثر قبل از اینکه به مخاطب عرضه شود باید در برابر هنرمند و سازندهاش بتواند از خودش دفاع کند؛ از سوی دیگر من که هنوز برای سؤالهای ابتدایی معنوی خودم حتی یک جواب سطحی پیدا نکردهام، نمیتوانم رمان معنوی بنویسم.
صادقی هم ضمن تائید صحبتهای خانی و رسولی گفت: ما نمیتوانیم زندگی خود معصوم(ع) را بنویسیم، چون ساحت او ساحت عصمت است، نمیتوانیم علت و چرایی کارهای او را دریابیم. این مسئله در گسترهای بیشتر درباره معنویت هم صادق است. معنویت اسلامی با عمقی که دارد نمیتواند در اثر هنری با فرم امروزه تجلی پیدا کند.
به گفته وی؛ انسان مؤمن لازم نیست حتماً رمان بنویسد، همین که شروع کند به روایت قصه خودش (با هر فرمی) میتوان راجع به آن حرف زد. ظاهراً فرم خاطره محبوبترین فرمی است که بعد از انقلاب از آن استفاده کردهایم تا حرفهایی را که نمیشود در رمان زد با این قالب بیان کنیم. این فرم مقبول بود و حرفهایی که زدیم از این فرم بیرون نزد.
خانی نیز ضمن مخالفت با کاربردی بودن فرم خاطره گفت: وقتی میخواهیم به سمت سوژه برویم از آن میترسیم. اگر انسان مؤمن همان سوژه باشد، این ترس میشود همان ترسی که «کییر کگور» به آن اشاره دارد. انسان مؤمن میرود به سمت رمان نوشتن و واقعاً معلوم نمیشود که این رمان ایمانی است یا نه. طبق نظر کییر کگور هر لحظه ممکن است ایمانی باشد یا نباشد.
در پایان سمیعی ضمن تشبیه ساختار داستان ارسطویی به قصه خلقت بیان کرد: در زندگی روزمره یکسری فعالیتهای خنثی داریم اما یکسری موقعیتها هستند که فینفسه معنویتزدایی میکنند. وقتی مجبور میشویم در آن موقعیتها قرار بگیریم انگار وارد یک جهاد شدهایم. من فرم رمان را به نوعی معنویتزدا میبینم که باید برای رسیدن به معنویت در آن تلاش مضاعفی کرد.
انتهای پیام/