نمایشهای آلمانی در برخورد با حوادث، حال و آینده جهان
نویسنده روزنامه نیویورک تایمز با تماشای آثار معاصر تئاتر آلمان نشان میدهد در آلمان چه موضوعاتی برای هنرمندان داغ است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ای.ج. گلدمن، نویسنده روزنامه نیویورک تایمز در تازهترین مطلب خود به سراغ تئاتر آلمان رفته است و چشماندازی از وضعیت و نظرگاه تئاتر این کشور ارائه داده است. آنچه در ادامه میخوانید متن کامل گزارشی است که آقای گلدمن اخیراً در روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرده است:
***
در آلمان، با حمایت گسترده مردم از هنر، رفتن به تئاتر میتواند چون وظیفهای مدنی ظاهر شود.
در نمایش «اجازه دهید آنها پول بخورند. Welche Zukunft (کدام آینده)؟!» اثر آندره ویل در تئاتر دویچه برلین، مخاطبان حمایت خود را بیش از صرف مالیات نشان دادند. این نمایش نگاهی متقاعدکننده به بحران مالی و سیاسی آینده دارد که پیشبینی میکرد با ورود به مباحث عمومی، در دهه آینده به اروپا ضربه میزند.
آخرین بخش «اجازه دهید آنها پول بخورند. Welche Zukunft؟!» که به زبان آلمانی معنای «کدام آینده» را در خود دارد، یک همکاری میان تئاتر دویچه و انجمن هومبولت، یک موزه تازه است که در کاخ بازسازیشدهای در مرکز برلین قرار دارد. این تولید از مجموعه کارگاهها و یک سمپوزیوم تشکیل شد که هدف آن ترسیم مسیری قابلاعتماد برای تاریخ اروپا بود تا 10 سال آینده را به تصویر کشد. سیزده عضو دانشگاهها و 250 نفر شرکتکننده برای به تصور کشیدن بحران جهانی در سال 2026 دعوت شده و خواستار ایجاد زنجیرهای قابلاعتماد از رویدادها برای توضیح این مسئله - و در شکل ایدهآل، برای ایجاد چگونگی جلوگیری از آن- شدند.
در اثر آقای ویل، خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا در سال 2023 منجر به ایجاد یک درآمد جهانی اساسی میشود که یک مقیاس خوشنیت و هنوز ناپایدار که بعدها اروپا را به کام آشوبی میکشاند؛ در حالی که یورو ارزش خود را از دست میدهد و رمزنگاری مبهمی جایگزین آن میشود.
گروهی از هکرها و حافظان عدالت اجتماعی تصمیم میگیرند سیاستمدارانی را بربایند که از طریق سیاستهای فاجعهآمیز اروپا را به سوی فروپاشی سوق دادهاند. هواداران این بازجوییها را به صورت آنلاین انتشار میدهند تا سیاستمداران را در دادگاه افکار عمومی محاکمه کنند.
متن نمایشنامه توسط آقای ویل، یک فیلمساز مشهور و همکارش جوتا دوبرشتاین، به خوبی ایدههای پیچیده بسط یافته در طول کارگاههای آموزشی را دراماتیزه کرده است. سناریوهایی با موضوعات اقتصادی و سیاسی فرضی و پیچیده را به روشهای هوشمندانه و ظریف ارائه میدهند. هشت شخصیت تیزهوش زمان زیادی را صرف میکنند تا آنچه اشتباه شده و اینکه چگونه چنین امری رخ داده را تشریح کنند؛ اما نمایش به واضح آیندهنگر مات و سیال، شامل برنامههای ویدیویی، نورپردازیهای شدید و چند حرکت آکروباتیک روی صحنه میشود و توجه مخاطب را به خوبی جلب میکند.
نتیجه یک درام جذاب است که به طرز ماهرانهای از موعظه یا تبلیغ کردن اجتناب میکند - اگرچه یک پیچ و تاب ملودرامتیک که در پایان شب رخ میدهد تا حدودی اعتبار نمایش را زیر سؤال میبرد.
در حالی که تئاتر دویچه در مورد مشکلات آینده حدس و گمان میزد، در آن حوالی گروه برلین آنسامبل با کارگردان سوییسی -استرالیایی، سیمون استون «Eine griechische Trilogie (یک تریلوژی یونانی )»، یک داستان از مقاومت و انتقام زنانه را روی صحنه داردکه به نظر میرسد سفارشی برای کمپین #MeToo باشد. در مقایسه با ایالات متحده، مبارزه ادامهدار علیه آزار و اذیت جنسی در آلمان هم کمتر در معرض قرار گرفته شده است و هم تأثیر محدودتری داشته است که همین مسئله موجب تشویق نمایش خشمگین آقای استون شده است که در اینجا غافلگیرکنندهتر است.
برنامه نمایش «یک تریلوژی یونانی» برخی از آثار کلاسیک را به عنوان الهامبخش معرفی کرده است: «لیسیستراتا«، «زنان تروا» و «کاهنان باکوس». هرچند که محرکهای آقای استون از این نمایشنامهها برای تشخیص در اینجا اساساً غیرممکن است. در عوض، نویسنده و کارگردان یک نمایش طولانی در مورد نسلهای مختلف زنان مورد بدرفتاری را به تصویر میکشد که برای حمایت - و سرانجام انتقامگیری - علیه مردان ستمگران همدست میشوند.
احساسات آقای استون اپرایی است (او تابستان آینده به جشنواره سالزبورگ بازمیگردد و دومین اپرای خود را آنجا روی صحنه میبرد) و مهمترین چیز در مورد این اثر قاب شیشهای عظیمی است که صحنه را از مخاطب جدا میکند. در یک قفس بزرگ شگفتانگیز محصور با صحنهای کوچک دیگر، بازیگران برجستهای صفحات متن را با حرارت بیان میکردند، صدای آنها بسیار تقویت میشد.
مجموعهای از فهرست استعدادهای هنری آلمانی متن پیچیده و هرچند عجیب و غریب آقای استون را برای زندگی به ارمغان میآورد. دوازده شخصیت نمایش به خوبی شکل گرفتهاند، اگرچه آقای استون در ارائه داستانکها بیش از طرح رو به جلو نمایش بهتر بوده است و نمایشنامه او پس از وقفهای -تا زمان یک پایان تماشایی خونین در رقابت با «ساسپریا» فیلم جدید لوکا گوداجنینیو در تصویرش از خشم زنانه و بیرحم- خستهکننده میشود. ما از شوکه از سالن خارج میشویم با این نتیجهگیری بینظیر و نامعین که آیا تنها شاهد خونریزیهای زنانه شکوهمند بودهایم یا محکوم شدهایم.
هشتگ هتاک در عنوان نمایش «#Genesis - یک نقطه شروع» ییل رونن در کامپرسپیل مونیخ به نظر اصرار دارد حکایت کتاب مقدس از خلقترا به یک موضوع داغ بدل کند یا باید چنین کند. در آخرین اثر خانم رونن، یک کارگردان نوآور اسرائیلی، به بررسی آن میپرداخت که چگونه منشا اسطورهها، چه شخصی و چه جمعی، به ما کمک میکند تا جهان و مکان خودمام را در آن درک کنیم.
گروه بازیری کوچک او یک نمایشنامه محکم و پیچیده را اجرا میکند که به بررسی فصل اول کتاب مقدس به زبان عبری شامل ذریههای بسیاری از درگیریهای - مذهبی، جنسی و زیستمحیطی که فقط چند نام دارد- بیانتهایمان میپردازد.
همانطور که در اولین سفر خانم رونن به مونیخ، «نقطه بدون بازگشت»، نگاهی اجمالی به چگونگی واکنش مردم به حملات تروریستی با الهام از تیراندازی در یک مرکز خرید در مونیخ در سال 2016، نشان میدهد که بیشتر نمایشهای جدید رونن برپایه مونولوگهای خودزیستامهای ساخته شدهاند. «#Genesis» این روایات کشمکشها و رشد شخصی را به نقلقولی دمدمی از خاستگاه کتاب مقدس تبدیل میکند.
جف ویلوبوش، بازیگر، تلخترین اثر را در مجموعهای محرک از مونولوگهایی در مورد جدایی دردناک از نوجوانی خود از خانوادهاش به جا میگذارد. ویبک پالس، بازیگر احساسی کامپرسپیل معمولاً همچون ناخنها سفت است، در حالی که پدر دلسردش در را میگشاید، وجهی آسبپذیر نشان میدهد. پدرش یک وزیر است که تحمل دیدن آن را ندارد دختر کوچکش بزرگ میشود.
گذار بین این لحظات درونی و رنگی، اغلب بازسازی ناسازگارانهای از صحنههای کتاب مقدس، گاهی اوقات ناخوشایند است و اجرای باقی بازیگران به طور مساوی بسط نیافته است. همانطور که شش بازیگر در مورد گناه اصلی صحبت میکنند؛ اولین همسر آدم، لیلیت؛ قتل هابیل و غیره، آنها بسیاری از تلخی، غیظ و خشم خود را پای یک خالق نه چندان خیراندیش میگذارند. «خدا ما را ترک نکرد»، یکی از دلایل خوشدلانهتر برای غفلت الهی را اجرا میکند. «او فقط میخواست باقی مردم را ببیند.»
و خداوند در یک مونولوگ خشمگین به اتهامات پاسخ میدهد که یکباره فریادگونه خندهدار و غیرمنتظره تکاندهنده میشود.سموئیل استویانوف، یکی از بازیگران هیجانانگیز کامپرسپیل، عملاً دهانش کف میکند زمانی که بر سر آدم، حوا، لیلیت (و حتی مار)فریاد میکشد تا سرزنش برای قادر مطلق برای شکستهای بشری متوقف شود. خدا فریاد میزند «به شما بهشت دادهام و شما حتی آن را نمیفهمید.»
اگرچه سخنرانی آقای استانیوف کوتاه برای پیامی زیستمحیطی متوقف میشود، پیامدهای برای نادیده گرفتن ناممکن است. ما از بهشت رانده نشدهایم، ما اجازه یافتیم تا بذری بکاریم.
قبل از اینکه ما به این روایتهای شخصی و کیهانی معرفی شویم، خانم رونن مخاطبانش را در آغاز برای مقابله با مشکلی دیگر روبهرو میکند: تئاتر خودش، جایی که مدیر هنری کامپرسپیل، ماتیا لیلینتال، از زمان ورودش به سال 2015، از طوفان جنجالها رنج برده است. در سوگواری بیستدقیقهای، دمین ربگتز، بازیگر استرالیایی، یکی از اعضای ارزشمند گروه، در مکالمات عمومی سکوت میکند که با آقای لیلینتال و تولیدات آزمایشی و تحریکآمیز سیاسی ارائه شده در کمپانی مخالفت میورزند.
دوگانگی زبان انگلیسی رنگارنگ آقای ربگتز شوخطبعی خودمختار را با خشم و انزجار میآمیزد. در شب افتتاحیه، یک زوج که با هوشمندانه لباس به تن کرده بودند، پس از چند دقیقه با صدای بلند مراس م را ترک کردند. تشویق شدید پس از سخنرانی لیلینتال هرچند به نظر رأی به اعتماد به نفش برای ایده نمایش به عنوان مکانی نه برای صرفاً سرگرمی به میآمد؛ اما به موضوعاتی چنگ میزند و تعهد میدهد که جهان ما را شکل میدهد.
انتهای پیام/