فردوسی در شاهنامه مانیفستی قدرتمند درباره هویت ایرانیها ارائه کرده است
خسرو عباسی معتقد است هنر فردوسی در این است که تاریخ و حماسه و حکمت و تمام این موارد را دور هم جمع میکند و مانیفستی قدرتمند درباره هویت ما ایرانیها ارائه میدهد که ماندگار هم میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، خسرو عباسیخودلان نویسنده و مدرس داستانِ شهرستان کرج است، او اواخر مهرماه در نشست مدرسان ادبیات داستانی که در مشهد برگزار شد حضور یافت. حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رضوی، برای تببین رویکردهای نخستین جایزه داستانهای حماسی این برنامه را تدارک دیده بود.
به همین مناسبت با عباسی درباره بایدها و نبایدهای اقتباس از داستانهای حماسی گفتوگو کردیم. از این نویسنده در سال 95 مجموعه داستان «سنگ یحیا» با موضوع هشت سال دفاع مقدس، در نشر نیماژ منتشر شده است که در سال گذشته نامزد بخش مجموعه داستان کوتاه دهمین جایزه ادبی جلالآلاحمد و نیز نامزد هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقیلم بود. از او پیش از این، دو کتاب خاطرهنگاریِ رزمندگان دفاع مقدس نیز منتشر شده است.
* آیا تعریف کلاسیک و مشخص شدهای برای ادبیات حماسی وجود دارد یا میتوانیم تعریفی مدرن هم از آن داشته باشیم؟
بهنظرم حماسه نمیتواند تعریف بستهای داشته باشد. درست است که در ادبیات ما حماسه با رزمنامهها و جنگ تعریف شده ولی میتوان گفت حماسه گستره وسیعتری دارد. برای نمونه در خود شاهنامه و رزمنامهها و سایر آثار حماسی نیز شخصیتهایی داریم که با زندگی خودشان درگیرند، دغدغههای درونی و فلسفی هم دارند و نمی شود آن را به موقعیت رزم و درگیری های فیزیکی محدود کرد. یعنی هم انسان را درگیر با مصائب فلسفی و مباحث زندگی تصویر میکند و هم در موقعیت درگیری و دفاع از خود یا وطن قرار میدهد. تمام اینها در کنار هم تعریفی از داستان حماسی میدهد. در واقع میتواند تمام ابعاد زندگی را شامل شود. حتی به یک عشق هم می توانیم با رویکردی حماسی بپردازیم.
*با این تعریف مسلما ادبیات جنگ هم زیرمجموعه ادبیات حماسی قرار میگیرد. آیا تمام آثاری که در زمینه دفاع مقدس نوشته شده را میتوانیم جزئی از ادبیات حماسی بدانیم یا باید مولفههای خاصی در اثر دیده شود؟ برای مثال حتما باید قهرمانی درکار باشد و یا اقتباسی غیرمستقیم از داستانهای حماسی و کهنالگوها در اثر وجود داشته باشد؟
انسان در مواجهه با یورش و درگیری هایی از این دست، در وضعیت هیجانی و درونی مشخصی قرار میگیرد، به همین دلیل داستان جنگ استعداد بیشتری برای تبدیلشدن به حماسه دارد. در موقعیت جنگ، ازخودگذشتگی، وفاداری و دفاع وجود دارد به اضافه یک قهرمان ویژه که در مرکز این مباحث قرار میگیرد. عمدتا درگیری این قهرمانها در جهانِ بیرونی است و این مولفه باعث میشود که ادبیات جنگ به سمت حماسه میل پیدا کند. آثار قدرتمند ادبیات جهان در مورد جنگ، رنگ مایهای از غرور و حماسه را در خود دارند. در هشت سال دفاع مقدس هم، به همین ترتیب است. درواقع فردی که از خود دفاع میکند چه در روسیه و فرانسه باشد و چه در خرمشهر، انسانی است که ازخودگذشتگی و سایر مشخصههای یک قهرمان حماسی را میتواند داشته باشد.
*چطور میتوان در اقتباس از داستانهای حماسی به ویژه شاهنامه، داستانی مدرن خلق کرد؟ در این اقتباس چه مولفههای داستانیای قابل تغییردادن است؟
در اقتباس از شاهنامه و بازآفرینی آن، فقط با آوردن چند نشانه و نماد از اثر اولیه یا قراردادن قهرمانهای شاهنامه در موقعیتهای جدید نمیتوان داستان حماسی مدرن خلق کرد. باید این موقعیت حتما بازآفرینی شود. یعنی قهرمان داستان در مواجهه با موقعیت جدید قرار بگیرد و با توجه به شرایط فعلیاش و نه شرایطی که در اثر اولیه وجود دارد، دست به کنش بزند. ولی در زیرساختها و لایههای دیگر متن میتوان از شخصیتهای شاهنامه و یا دیگر شخصیتهای حماسی که برای مثال در قصههای بومی مناطق مختلف داریم استفاده کرد که البته آن هم باید با پرداختی جدید وارد داستان شود. بازگویی و بازنویسی صرف، هیچ لطفی ندارد چون خود شاهنامه هم برگرفته از برخی رزمنامههای قبل از خود است که به صورت منثور و منظوم در ادبیات ما بودهاند، اما هنر فردوسی در این است که تاریخ و حماسه و حکمت و تمام این موارد را دور هم جمع میکند و مانیفستی قدرتمند درباره هویت ما ایرانیها ارائه میدهد که ماندگار هم میشود. حالا نویسنده امروزی دربازآفرینی این کتابها باید ریشههای اساطیر و پهلوانها را بداند و در قدم بعد باید ببیند که این قهرمان را در چه موقعیت جدیدی قرار دهد و چگونه آن را بازآفرینی کند. چون اگر نتواند آن را بازآفرینی کند تنها گزارشی از آن موقعیت ارائه داده است و درواقع از آن ساحت اسطورهای استفاده ابزاری کرده و در بهترین حالتش بازگویی هنرمندانهای از آن موقعیت را ارائه کرده است.
*به طور خاص درخصوص عنصر شخصیت، چقدر دست نویسنده باز است و تا چه اندازه میتواند قهرمان حماسی کهن الگوها را به شخصیتهای ملموس امروزی نزدیک کند، به گونهای که داستان از چهارچوب حماسیبودنش خارج نشود؟
قهرمان اسطورهای یک سری ویژگیها دارد. درگیریهای او کمتر در رابطه با خودش است، درصورتیکه اصل درگیری انسان مدرن با خودش است. عمده درگیری شهسوار یا پهلوان با دیگران و جامعه یا طبیعت و سرنوشت است. از نظر مرتبه هم معمولا برتر از دیگران است، ولی در داستان مدرن ماجرا به شکل دیگری رقم میخورد و شخصیت عمده درگیری را با خودش دارد؛ پس به این بُعد از انسان مدرن، باید با گرایشی حماسی بپردازیم، بیاینکه هیچ منعی برای اینکار وجود داشته باشد. درواقع نکته اساسی، پرداختن به انسان مدرن است و اگر قرار باشد برخی از شخصیتها و روابط اسطورهای داستانهای کهن، به داستان امروز منتقل شوند باید تمهیدی برای نحوه زیستن و تعامل آنها با مباحث دنیای مدرن بیندیشیم. اگر به تمام این موارد بپردازیم و دربارهاش فکر کنیم، نتیجه کار این خواهد بود که در سطح اول و لایه ظاهری اثر، شخصیتی را داریم که در گیرودار روزگار خودش است و در لایههای زیرین به سراغ اسطورهها و پهلوانان و شخصیتهایی رفتهایم که در روزگار پیشین زندگی می کردهاند. اگر به این موارد دقت کنیم میشود یک داستان خوب از چنین موقعیتهایی نوشت.
*تغییراتی که درباره شخصیت و موقعیت داستانی از آن صحبت کردید، در قالب همان ساختار کهنالگوها باید تعریف شود و یا اینکه نویسنده اقتباسگر میتواند در ساختار نیز دست به تغییر بزند؟
بخشی از حماسه ریشه در سنت حکایتگویی ما دارد، حکایتی که مبتنی بر قهرمان شکستناپذیر است و ماجراهای پیچیدهای دارد. اگر قرار باشد روش مدرن این شیوه حکایتگویی را در خدمت بگیرد باید تغییراتی را در ساختار داشته باشد که با موضوع متناسب باشد. درواقع ما ملزم هستیم درکنار نظرگاه و سایر عناصر داستانی، ساختار کهنِ حکایتمحور را تبدیل به ساختاری کنیم که روایت محور است. اگر این تبدیل اتفاق نیفتد و بر روایت مدرن منطبق نشود، عمل اقتباس بیشتر به وصلهای ناجور میماند. یک داستاننویس امروزی باید بتواند این مسئله را حل کند و فرم و ساختاری را به خدمت بگیرد تا محتوا را بهشکل باورپذیر به مخاطب پرسشگر و پرمطالعه و شکاک امروزی ارائه دهد.
*به جز مباحثی که مطرح شد اگر پیشنهادی برای یک دستیافتن به یک اقتباس موفق از داستانهای شاهنامه دارید بفرمایید؟
بحث دیگری که ممکن است کارآمد باشد نوشتن نقیضه برای چنین آثاری است. برای مثال دنکیشوت نقیضهای بر قصههای پهلوانی قبل از خودش است. دنکیشوت شخصیتی است که با همان مولفههای دوران شهسواری طراحی شده اما در یک موقعیت ناهمخوان قرار گرفته است. مولفههای رمانس به عنوان قالبی ادبی که شبیه به حماسه است در آن وجود دارد اما ما انسان را در یک موقعیت پیچیدهتر مشاهده میکنیم. این شیوهای است که سروانتس به نمایش گذاشته و رمان هم از همین کتاب آغاز میشود. به نظرم این یک پیشنهاد ویژه است که با نقیضهنویسی میتوان به بازآفرینی خوبی از موقعیتها دست یافت.
انتهای پیام/