کربلا جز عشق و شیدایی نبود
همزمان با فرارسیدن موسم اربعین حسینی و سفر زائران کربلا به سرزمین عشق و حماسه، جمعی از شاعران و نویسندگان با اختصاص تازهترین مطالب خود به این موضوع با کاروان کربلا همراه شدند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عبدالرحیم سعیدیراد، شاعر، در یادداشتی که به نثر ادبی نوشته شده، به اربعین و زیارت حضرت زینب(س) پرداخته که به این شرح است:
صدای زنگ کاروان با صدای ضجههای باد توأم شده است. چهره آسمان درهم است. ابری عزا گرفته از دور پیرهن چاک کرده و نوحهخوان به پیش میآید و اشکهایش را نثار دشت تفتیده میکند.
از چهره نیلی فرات معلوم است که چهل روز است آرام و قرار ندارد و موجهایش سر به ساحل حسرت و دلتنگی میکوبند. چهل روز است که آتش به دامن خاک نینوا افتاده است. خاکستر خیمههای سوخته شده در بیابان پراکنده شده است. نیزههای شکسته روی زمین پراکنده شدهاند. پارههای لباس و پوتینهای زخمی نشان از واقعهای عظیم دارند، اما از سمت گودالی که با تیر، نیزه و خنجر پوشیده شده هنوز هم بوی سیب به مشام میرسد.
بعد از چهل روز صدای زنگ کاروان در دشت میپیچد. امیر این کاروان زنی غیور است که علیوار، دلشکسته و آرام به پیش میآید. زنی که چهل روز فراق به اندازه چهل سال پیرش کرده است. از دور نوای حزنی به گوش میرسد:
ابرهای غصه در تاب و تباند
لالههای دشت، اشک زینب
خورشید روز اربعین یالهایش را بر صحرای خون رنگ پهن کرده است و کاروان به کربلا نزدیک میشود و قافلهسالار یادش میآید که چهل روز پیش چه توفان عظیمی را پشت سر گذاشته است. در ذهنش مرور میکند عصر عاشورا را: هلهله دشمن، فریاد «هل من ناصر» برادرش، صدای جیغ رباب وقتی که تیر به حلقوم نازک «علی اصغر» خورد. دستان بریده عباس، کودکانی که آتش به دامن به هر سو میدویدند و اسب بیسواری که زینش واژگون بود و به سمت خیمهها میآمد و مردمی که از بالای پشت بام سنگ میانداختند.
... و یادش میآید که در بزمی که یزید به راه انداخته بود با صلابت فریاد زد:
کربلا جز عشق و شیدایی نبود
هرچه دیدم غیر زیبایی نبود
انتهای پیام/