اتمام حجت امام حسین(ع) با کاروانیان و ابراز وفاداری عباس(ع)
امام حسین(ع) فرمود: هر مردى از شما دست یکى از مردان اهل بیتم را بگیرد و در آبادیها و شهرهایتان پراکنده شوید، تا اینکه خداوند گشایشى ایجاد کند. این قوم مرا مىطلبند، و اگر به من دست یابند از تعقیب دیگران صرف نظر مىکنند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا باید گفت اصحاب امام حسین(ع) برترین مدافعان حریم اهلبیت(ع) محسوب میشوند؛ آنها سوار بر کشتی نجات حسین(ع) از طوفان بلایا و فتنههای دشمن گذشتند و به درجاتی دست یافتند که برترین خوبان بشر همواره در پی آن بودند. چرا که سنت الهی بر آن است که راه رسیدن به برترین درجات و نعمات معنوی عبور از آتش فتنهها در معیت هادیان الهی است؛ آن زمان که ابراهیم(ع) از آتش نمرود عبور کرد و آتش بر او گلستان شد، آن زمان که موسی(ع) لشکریان خود را از درون آتش فتنه فرعون وارد سرزمین موعود کرد و آن هنگام که لشکریان ظهور باید از دل شدائد آخرالزمانی و در معیت امام عالم عبور کرده و وارد سرزمین ظهور شوند، گواهی بر این سنت الهی است. عنصر مشترکی که در تمام این فتنهها وجود دارد، حضور هادیان الهی است که رمز عبور از شدائد محسوب میشوند.
کاروانیان امام حسین(ع) نیز تحت تعلیم و تربیت معلمی الهی و با هدایتهای ایشان باید از درون آتش یزیدیان زمان عبور میکردند؛ از این جهت هر کسی یارای همراهی با کاروان را نداشت لذا در هر بار عده زیادی از یاران حضرت ریزش میکردند تا اینکه تنها 72 نفر و یا به نقلی حدود 100 نفر از آنان از این کلاس درس نمره قبولی کسب کردند و در کهف حصین امام حسین(ع) به جایگاهی دست یافتند که پاکطینتان عالم در حسرت آن جایگاه روزگار سپری میکنند. با مروری بر تاریخ کربلا و رفتاری که یاران امام حسین(ع) از خود بروز دادند، میتوان به بخش کوچکی از رشد معنوی آنان پی برد.
در یکی از این نقلها آمده است امام سجاد(ع) مىفرماید: بعد از اینکه عمر بن سعد برگشت، دم غروب بود که حسین یارانش را جمع کرد. من مریض بودم خودم را نزدیک حسین رساندم تا [سخنانش] بشنوم. شنیدم پدرم به یارانش مىگفت: ستایش مىکنم به بهترین ستایش خدایى را که برتر و بلند مرتبه است و در راحتى و سختى او را سپاس مىگویم. خدایا تو را سپاس مىگویم از آنکه ما را با نبوت [فرستادن پیامبرت] گرامى داشتهاى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دین فقیه و دانا کردهای و گوشها و چشمها و قلبها را براى ما قرار داده و ما را از مشرکین قرار ندادهاى. من یارانى برتر و بهتر از یاران خویش، و أهل بیتى نیکوکارتر و پرهیزکارتر از اهل بیت خود نمىشناسم، خداوند به همه شما جزاى خیر عطا کند.
آگاه باشید، گمان مىکنم فردا روز [برخورد] ما با این دشمنان است. آگاه باشید، نظرم اینست که شما همگى با آزادى بروید. از ناحیه من عهدى بر گردن شما نیست. شما را [تاریکى شب] [از دید دشمن] مىپوشاند، آن را مرکب خود قرار دهید [و بروید]. هر مردى از شما دست یکى از مردان أهل بیتم را بگیرد، و در آبادیها و شهرهایتان پراکنده شوید، تا اینکه خداوند گشایشى ایجاد کند. این قوم [سپاه عمر بن سعد] مرا مىطلبند، و اگر به من دست یابند از تعقیب دیگران صرف نظر مىکنند.
[ابتدا] عباس بن على [علیه السّلام] سخن را آغاز کرد و گفت: چرا این کار را بکنیم؟ آیا براى اینکه بعد از تو باقى بمانیم؟! لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَک خدا هرگز چنین روزى را نیاورد!
بعد برادران و فرزندان [حسین علیه السّلام] و فرزندان برادرش [حسن علیه السّلام] و دو پسر عبد الله بن جعفر [محمد و عبد الله] به همین نحو یا مانند آن سخن گفتند.
پس از این امام حسین فرزندان مسلم بن عقیل را مخاطب ساخته فرمود شهادت مسلم براى شما کافى است شما اذن دارید و هر کجا بخواهید مىتوانید رهسپار شوید. ایشان تعجب کرده و گفتند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنیم مردم چه خواهند گفت؟ آرى مردم خواهند گفت ما از بزرگ و آقا و بهترین عموزادگانمان دست برداشتیم و در رکاب او تیر و نیزه و شمشیر به کار نبردیم و بالاخره نمیدانیم چه پاسخى به آنها بدهیم. بخدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمىشویم و خود و مالیه و کسانى که در اختیار ماست همه را فداى شما خواهیم کرد و پابه پاى شما مىجنگیم تا ترا از خویش خرسند سازیم و در رکاب تو بفیض شهادت نائل شدیم و دوست نداریم پس از شما بمانیم، خدا زندگى پس از شما را زشت کند.
مسلم بن عوسجه پس از این از جا برخاست معروض داشت هرگاه ما از شما دست برداریم فرداى قیامت چگونه خداى متعال پوزش ما را که حق ترا ادا نکردیم خواهد پذیرفت؛ به خدا سوگند از شما دست بر نمیدارم تا نیزهام را به سینه پر از کینه دشمنان فروبرم و تا وقتى قائمه شمشیر در دست من است با آنان نبرد کنم و هر گاه اسلحه حاضر نداشته باشم با سنگ آنها را نابود سازم و سوگند به خدا دست از تو بر نمیدارم تا خدا بداند و امضا فرماید که ما وصیت رسول او را در باره شما به کار بردیم و سوگند به خدا اگر بدانم کشته مىشوم سپس زنده میشوم باز سوخته مىشوم باز زنده میشوم و بالاخره همین عمل هفتاد مرتبه با من مکرر مىشود دست از تو برنمیدارم تا در برابر شما شربت مرگ را بیاشامم و اینک چگونه دست از یارى تو بردارم با اینکه یک کشتن بیش نیست و معتقدم که براى همیشه زنده و از این کرامت برخوردارم.
پس از او زهیر بن قین عرضه داشت سوگند بخدا دوست میداشتم کشته شوم دوباره زنده گردم و بهمین کیفیت هزار مرتبه کشته شوم و زنده گردم و خداى متعال بدین وسیله تو و جوانان اهل بیتت را از آسیب دشمنان نگهدارى فرماید. و بالاخره هر یک از یاران آن حضرت سخنانى از همین قبیل بعرض رسانید، حضرت از همه تقدیر کرده و به خیمه خود بازگشت.
فَجَمَعَ الْحُسَیْنُ ع أَصْحَابَهُ عِنْدَ قُرْبِ الْمَسَاءِ- قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا یَقُولُ لَهُمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاکَ مَرِیضٌ فَسَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ لِأَصْحَابِهِ: أُثْنِی عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ یَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّی ذِمَامٌ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا.
منبع:
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد،ج2، ص91
وقعة الطف، ص 198
انتهایپیام/