سلام شاعران به ماه عزای حسینی: «عزای اشرف اولاد آدم است، بیا»+ فیلم
تعدادی از شاعران و نویسندگان آیینی کشور همزمان با فرارسیدن ماه عزای حسینی، تازهترین مطالب خود را به پیشگاه اباعبدالله الحسین(ع) تقدیم کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هنر متعالی همواره در طول تاریخ رسانهای برای انتقال مفاهیم و اندیشههای ناب معرفتی است و در میان تمام هنرها، شعر در جامعه ایرانی همواره بزگترین رسالت را در این زمینه بر دوش داشته است. گواه آن هم میتواند ابیاتی باشد که واقعهای را در دل تاریخ زنده نگاه میدارند و با ترسیم حقیقت، جبهه حق و باطل را مشخص میکنند. شاعرانی که اینگونه شعر را باور کردهاند، همواره میکوشند از قریحه خود در حساسترین مواقع به بهترین نحو بهره ببرند و آثاری خلق کنند که بجا و تأثیرگذار باشد. نمونهای از این دست از شاعران در خیل کاروان شعر و ادب این سرزمین کم نبوده و نیستند؛ شاعرانی که صداقت و حقیقت را به ثمن بخس معاوضه نکردند.
پس از انقلاب اسلامی نیز کم نبودند شاعرانی که با چنین هدفی در میدان حاضر شدند و با هنرشان از دین و میهن خود دفاع کردند. در خیل شاعران انقلاب اسلامی، بخش قابل توجهی از روشنگری بر عهده شاعران آیینی بوده که با الهام از مکتب حسینی، در راه احیای دین گام برداشتهاند. شعر عاشورایی همواره در ادبیات فارسی جایگاه ویژهای داشته و شاعران، چه از شیعیان و چه از اهل سنت، زبان شعر خود را به نام سیدالشهدا(ع) متبرک کردهاند.
در روزهای اخیر همزمان با فرارسیدن ماه عزای حسینی، تعدادی از شاعران کشور تازهترین سرودههای خود را به این موضوع اختصاص داده و به پیشگاه اباعبدالله الحسین(ع) تقدیم کردهاند که بخشی از آن به این شرح است:
محمد غفاری:
تپشهای دلم شوری برای گریه میخواهد
تو را با اشک اما ماورای گریه میخواهد
نمیدانم چرا بعد از نماز صبح چشمانم
سلامم را به تو در لابلای گریه میخواهد
و هر روز از نسیم آهسته میگیرم سراغت را
دلم وقتی که میگیرد هوای گریه میخواهد
زبان روضههایم بسته میماند، همین بهتر
و الا هر مصیبت های های گریه میخواهد
***
کسی در گوشه هیئت ضریحت را بغل کرده
و در تاریکی از تو روشنای گریه میخواهد
سرم گرم زیارت شد، دلم محو ضریح تو
نگاهم رو به شش گوشه، صدای گریه میآید...
***
علیمحمد مؤدب:
نگفتید و گفتند بر حق شدند
چنین کجروان حق مطلق شدند
چو مردان دین مسیح و یهود
نگفتید و تابوت حقتان ربود
زبان در دهان یلان سنگ شد
چنین بر ضعیفان جهان تنگ شد
بزرگان نگفتند جز میل خویش
دل تنگ مستضعفان گشت ریش
هراسیده از خیل گردنکشان
خرامان گذشتید دامنکشان...
***
هادی ملکپور:
می سوزم و چون آتشی در احتراقم
آه ای اجل از چه نمیآیی سراغم
این دشت نیت کرده یارم را بگیرد
ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم
با اشتیاق دیدن او زنده ماندم
آخر چه خواهد کرد غم با اشتیاقم
بوی جدایی می وزد در این بیابان
از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم
از لحظهای که پا دراین صحرا نهادیم
هر لحظه من دلواپس یک اتفاقم
جان یکی را تیر و خنجر میستاند
جان یکی را تشنگی، جان مرا غم
اینجا سرت را روی نی میبینم آخر
آتش بگیرد دامن گلهای باغم
با خندهاش دشمن نمک ریزد به زخمم
تنهاییات داغی شده بر روی داغم
***
عبدالرحیم سعیدیراد، از شاعران کشور، نیز نثر ادبی با عنوان «بوی محرم میآید» منتشر کرده که به این شرح است:
توفان «محرم» در همه شهرها و روستاها میوزد. درختان به احترام نام «حسین(ع)» خم شدهاند. صدای طبل عزا در خیابان و کوچهها میدود؛ رهگذران سیاهپوش، به بیرقهای در اهترازی چشم دوختهاند که روی آنها نوشته شده: «هیهات منا الذله» شاید اگر با دقت گوش کنی صدای آسمانی محتشم را از گلوی خشکیدهاش بشنوی که:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
از خود میپرسی که نام و یاد «حسین(ع)» بعد از قرنها با این مردم عاشق چه کرده است؟ یک معشوق و این همه عاشق؟ تکیهها و حسینیهها پیراهن نیلی به تن کردهاند و هرکس را که میبینی انگار درون سینهاش ابری عزا گرفته است و در دلش محشر کبرایی برپاست.
کم کم دستههای عزاداری شکل میگیرند؛ اشکها دسته دسته از راه میرسند و دستههای زنجیرزنی از آسمان تا حسینیه دل و از آنجا تا نفسهای تنگ غروب صف میکشند. حالا حتی بوی سیب از سمت کربلا به «شام» که نه! به مشام میرسد.
و کربلا چیست جز سرزمینی تشنه که میتواند تمام دلهای تشنه را سیراب کند. و کربلا آبروی همه خاک است؛ خاکی که هر ذره آن مهر نماز عاشقترین بندگان خداست.
و کربلا نخلستانی است که تا هنوز نخلهایش سربریده میرویند و ایستاده میمیرند. و کربلا ابتدای دلهایی است که با عاشورا گره خوردهاند و عاشورا روز سربلندی انسان است. و تو خوب میدانی که چرا هر سال در چنین روزی خورشید از بلندای نیزهای خونین طلوع خواهد کرد.
انتهای پیام/