لرستان|۳۰ سال زندگی با خاک و گَنداب؛ شهروندانی که در حاشیه فاضلاب روز را به شب میرسانند + تصاویر
مردمان محرومترین خیابانهای کوهدشت بیش از ۳۰ سال است که در تنگنای زندگی شهری با خاک و بوی تعفن زندگی میکنند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کوهدشت، کانال فاضلاب با میلگردهایی که بیرونزده از سیمان روباز است. 2 زن پشت به دیوارهای آجری نشستهاند به دوکریسی. هرچند دقیقه یکبار روسری را جلوی دهان میآورند. شهین نخ دوک را روی زمین تاب میدهد. نخ رشتهشده میان انگشتان او در پیچوتاب میشود. دورتر از جمع آنها نخالههای ساختمانی عرض کوچهها را تنگ کرده. راه عبور که نبوده، برخی از ساکنان جلوی خانههای خودشان را با خاک و شن یکدست کردهاند در انتهای خیابان بوعلی.
کانال فاضلاب از کوچههای خاکی میگذرد. زنها آزرده از بوی گنداب دور میشوند:«کانال فاضلاب درست میان خیابان است و خانههای ما. شهرداری از بهار امسال آن را لایروبی نکرده. اینجا مردم چه گناهی دارند که باید میان خاک و بوی تعفن نفس بکشند؟ 17 سال است در این محلهی بینام و نشان زندگی میکنیم. از هجوم حشرات نه شب داریم و نه روز. خودمان مجبوریم هر چندروز یکبار سد را لایروبی کنیم. مرد همسایهمان بیمار است. جرأت نمیکند قدم در کوچه بگذارد. 5 سال است که کانال را ایجاد کردهاند، اما همچنان روباز است. در این مدت بچههایی در کانال سقوط کردهاند. با دست و پای شکسته آنها را بیرون آوردهاند. هرچه هوار بردهایم، بهجایی نرسیده. پارسال یکی از همسایههایمان در ترسِ از دستدادن جان کودکش اسبابکشی کرد. رفتند جایی دیگر. اینها را هم که بگوییم، مگر کسی صدای ما را میشنود؟»
مدرسه و مسجد نداریم
چندقدم آنطرفتر پنج بچه قد و نیمقد از آخر کوچه پیدا میشوند. میآیند جلوی دوربین. دست تکان میدهند. میخندند. مهناز موکتی زردرنگ روی زمین انداخته. شوهرش در تهران کار میکند. ماندهاست با آرزوی کار برای او:«اینجا نه مدرسه داریم، نه مسجد و نه پارک. حسرت بازی مانده به دل کودکان این منطقه. پسرها هم اگر فوتبال بازی کنند، توپشان داخل فاضلاب است! دانشآموزان هم باید بروند در مدرسههای اطراف.»
1200 نفر در حاشیه
ساختمانی سمت راست کوچه نیمهکاره مانده. مردی پشتداده به دیوار با یک پیراهن سیاه و شلوار محلیِ جافی. با اشاره سر پاییندستِ کوچهها را نشان میدهد. دکانی نیمهباز است. مردی با موی سفید روی صندلی نشسته به درد استخوان. جوانی که آن طرفتر است، راضی نمیشود به حرفهایی که میگوید تا حالا هیچ اثری نداشته. اصرار میکنم:«انتهای خیابان بوعلی از همهجهت محروم است. 35 سال است که در اینجا ساکن هستیم. اگر در اینجا امکاناتی دیدید، آنرا هم به ما نشان بدهید! بیش از سه ماه است که اداره گاز جاده را برای انتقال لولههای گاز کَنده. پس از آن ما ماندهایم و انبوه گردوخاکهایی که معلوم نیست چه زمانی از دست آنها راحت میشویم؟
زندگی بیش از 1200نفر در اینجا که شبیه مخروبه است، حرام شده. برخی از شهروندانی که تخریب ساختمانی دارند، ضایعات و نخالههای ساختمانیشان را میریزند در امانِ خانههای ما. هرچه شکایت کردهایم، فایده نداشته. این جادهای که بهسمت مرغداری میرود، هم آسفالت نیست. انتهای خیابان بوعلی زبالهدانی کوهدشت شده. شهرداری که رسیدگی ندارد. به اداره راه مراجعه کردهایم. گفتند هرکسی نخالهها را توی جاده ریخت، خبر بدهید. شهرداری کوهدشت جلوی ساختوسازِ زمینهای آخر خیابان بوعلی را گرفته. اگر ساختمانها را بسازند، گردوخاک هم کمتر میآید بهسمت ریهها و خانههای ما. آنها میگویند قرار است اینجا فضای سبز ایجاد شود و اتوبان، اما ما نه رنگ فضای سبز را در این سالها دیدهایم و نه رنگ اتوبان را! این زمینهای خالی مکانی شده برای پراکندن زبالهها. زمین و زمان ما را از یاد بردهاست.»
کمی زندگی
خردهریگها را زیر پایمان جا میگذاریم تا برسیم به انتهای خیابان بوعلی، آنجا که دیگر بهسمت روستای تنگقلعه میرود و روستاهای اطراف. کف جاده با زباله و خاک سفت شدهاست. از بوی تعفن میزنیم بیرون. پسر نوجوانی روی موتوری ایستاده با سیگار روشنی بر لب. پُک که میدهد، دود سیگار بیهوا توی صورتش میرود.
پسر خیره به نگاه زنی میخکوب میشود. سیگار را توی جوب میاندازد. پسر موتور را روشن کرده، گاز میدهد در خیابانِ خاکی. زن که مادر است از دور آمده با خشمهای زیرلب. سر خم میکند در انتهای کوچه. خیالش راحت میشود که چشمی او را ندیده. میرود تا زبالههای انباشته را دور کند از دیوار خانهشان.
از هرچند کوچه در انتهای خیابان بوعلی دکانی کوچک درستشده که آنرا از اتاقهای خانهای جدایش کردهاند. به این امید که شاید خرج خانوادهای را بدهد در روزگاری که میگویند برایشان بخت ندارد. برخی از خانوادهها در یکی دو اتاق سکونت دارند با دیوارهای نیمهکاره و گچی. خانههای مردمان اینجا چسبیده به شهر است، اما تنگنای حاشیهنشینی عاصیشان کرده. آنها که دستشان به نانی رسیده، از محرومترین خیابانهای کوهدشت دل کندهاند. آنها هم که ماندهاند، میسازند با خاک، گنداب و کمی زندگی.
گزارش از فاطمه نیازی
انتهای پیام/ ع