کتابداری مدرن در ایران چگونه شکل گرفت؟
«آقای کتابدار» تلاش دارد تا فارغ از سؤالهای کلیشهای به زندگی کامران فانی بپردازد. مؤلف معتقد است که زندگی فانی، زندگی مردی از جنس کتاب است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «آقای کتابدار؛ گفتوگو با کامران فانی» به کوشش منوچهر دینپرست از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شد. فانی که از جمله نویسندگان و مترجمان پرکار و توانای زمانه ماست، در این گفتوگو به شرح زندگی خود از دوران کودکی و زادگاهش تا به امروز پرداخته است. هرچند عنوان این کتاب حکایت از گفتوگوی میان دینپرست با فانی دارد، اما مطالب کتاب علاوه بر اینکه مخاطب را با زندگی یکی از تأثیرگذارترین کتابداران کشور آشنا میکند، میتواند در آشنایی مخاطب با موضوعاتی چون تاریخچه کتابداری، وضعیت دانشگاهها پیش از انقلاب، معیشت و باورهای عامه در شهر قزوین(زادگاه فانی) و... نیز مؤثر است.
کتاب در کنار مقدمه از هفت مجلس تشکیل شده که به ترتیب به این شرح است: کودکی و نوجوانی، دبیرستانی و سالهای اول دانشگاه در رشته پزشکی، سالهای دانشجویی با استادان دانشکده، سالهای دهه چهل، اندر حکایات نوشتن، سالهای دهه 1350: کتابداری تا کتابخانه ملی و آثار و نوشتهها.
در مقدمه این کتاب میخوانیم: کامران فانی از جمله شخصیتهای فرهنگی است که عمر خود را سالها به پای کتاب گذاشته است. او نهتنها کتابشناسی حرفهای است، بلکه مترجم و مؤلف پرکاری نیز هست. کارنامه او مملو از آثاری است که تألیف و ترجمه کرده است. او از جمله کسانی است که کتابداری مدرن را در ایران ترویج کرد و کتابداری که اینک جزو یکی از تخصصهای مهم در حوزه فرهنگ محسوب میشود از جمله تلاشهای اوست. فانی به واسطه تلاشهای گستردهای که در حوزه کتاب داشته، در تألیف و تدوین و راهاندازی دانشنامههای متعددی سهیم بوده است.
فانی اگرچه عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است اما همچنان تلاش خود را در جهت توسعه دانش کتابداری متمرکز کرده است. در این گفتوگوی طولانی سعی شده به زندگی او فارغ از سؤالهای کلیشهای توجه شود.
این گفتوگو اواخر سال 90 صورت گرفته و یک بار نیز مختصری از آن در ویژهنامه مردادماه روزنامه اعتماد در سال 93 منتشر شده است. فانی خود را مانند کسانی میداند که توانسته براساس کوشش و تلاش به مرتبهای که اکنون قرار دارد برسد. زندگی فانی، زندگی مردی از جنس کتاب است.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
لطفاً در مورد زمان و محل تولدتان توضیح دهید.
بنده در 25 فروردین 1323 در شهر قزوین متولد شدم. شهر قزوین معروف به «باب الجنه» بوده که «مینودر» نیز گویند. حدیثی نقل کردهاند که قزوین یکی از درهای بهشت است، البته این حدیث در مورد بسیاری از شهرها هم ذکر شده است. مرحوم گلریز کتابی راجع به قزوین به نام مینودر نوشته که همان ترجمه باب الجنه است. به نظر من علت این توصیف این بوده که قزوین بعد از حمله اعراب، بدون جنگ تسلیم شده است و بعد از آن به عنوان مرز شناخته میشده است، زیرا بالاتر از قزوین شهری نبوده و رشت و انزلی و غیره در آن زمان زیر آب بودهاند و مرز دریای خزر بسیار پایینتر بوده است. از قزوین بالاتر جایی شروع میشد که «دیلمستان» شمرده میشود که مردمش اسلام نیاورده بودند. بنابراین قزوین مرزی برای جنگ با کفار بود و از این رو چون کسانی که برای جهاد با کفار به قزوین میآمدند و شهید میشدند، آن را به این نام میخواندند. به هر حال من دری را در قزوین ندیدم که به بهشت باز شود.
من در خانوادهای تاجر و کاسبکار متولد شدم. پدربزرگم ملاجعفر قزوینی روحانی و واعظ بود؛ اما شغل پدرم عطاری بود. عطاری نیز در قدیم کلیتر از امروز بود و گذشته از فروش دوا و دارو، فروش غلات نیز صورت میگرفت. وقتی من متولد شدم، پدرم خیلی پیر بود. من آخرین بچه از همسر دوم پدرم بودم و لذا فاصله سنیام با پدرم که در کودکی من نیز فوت کرد، خیلی زیاد است. این امر در مورد پدربزرگم هم صادق است، یعنی فاصله سنی پدرم با پدربزرگم حدود 65 تا 70 سال بود. یکبار حساب کردم و دیدم که فاصله سنی من با پدربزرگم چیزی حدود 150 سال است و با حساب دیگری پیدا کردم که پدربزرگم در اواخر دوره ناپلئون متولد شده است و از این نظر برایم جالب بود که با یک نسل به قرن نوزدهم میلادی میرسم.
قزوین شهری سنتی بود و در دوره کودکی من هنوز گذشته خودش را حفظ کرده بود. قزوین شهری تاریخی است. یک دوره پایتخت صفویه هم بود. این شهر قبل از اسلام و همیشه مورد توجه بوده است و در موردش کتابهای بسیاری نیز نوشتهاند.
کمی هم درمورد وضعیت خانوادگی خودتان، تعداد فرزندان و اینکه شما فرزند چندم بودید توضیح دهید.
پدرم چنان که گفتم دوبار ازدواج کرده بود؛ البته همسر اول فوت میکند و بعد ایشان تجدید فراش میکنند. از همسر اول یک دختر و یک پسر داشتند که هر دوی آنها الان فوت کردهاند و فاصله سنیشان با من حدود نیم قرن است. از همسر دوم نیز فقط یک برادر دارم که از من بزرگتر است. یک خواهر نیز داشتم که در کودکی حدود پنج یا شش سالگی فوت کرد و من او را هیچوقت ندیدم؛ بنابراین امروز که مادرم نیز فوت کرده، تنها یک برادر دارم که مدتهاست در استرالیا زندگی میکند.
اولین کتابی را که خواندید، به یاد دارید؟
در آن دوران کتاب کودک به معنای امروزی مطلقاً وجود نداشت. بنابراین کتابهایی که کودکان میخواندند، آثاری بود که بزرگ عامی هم میخواندند. خانه ما نزدیک مسجد شاه قزوین بود و این مسجدی بود که در دوره فتحعلی شاه ساخته شده و از مساجد نسبتاً قدیمی شهر است. قزوین از این نظر مهم است که یکی از مهمترین مساجد به نام جامع عتیق در این شهر است که در دوره سلجوقی ساخته شده و بسیار نیز عظیم است. به هر حال در کنار این مسجد کتاب میفروختند. اولین کتابهایی را که میخواندم، از آنجا تهیه کردم.
بیشترین چیزی که در خاطرم مانده، «امیر ارسلان نامدار» است. من این کتاب را کلاس دوم یا سوم دبستان خواندم. امروز که به گذشته نگاه میکنم، فکر میکنم برای کودک کلاس سوم یا چهارم دبستان کتاب مشکلی است و نثر سختی دارد. قبل از آن البته کتابهای سادهتری مثل «بهرام و گلاندام»، «حسین کرد شبستری»، «جمشید و خورشید» و ... را خوانده بودم. ...
«آقای کتابدار» در 152 صفحه و در شمارگان 1050 نسخه از سوی انتشارات اطلاعات روانه بازار کتاب شده است.
انتهای پیام/