شهرام عبدلی: حسین پاکدل به من گفت چرا تئاتر کار نمیکنی/ابراهیمی: مدیریت فرهنگی در کشور قائم به فرد است
شهرام عبدلی و بهرام ابراهیمی که این روزها با دلاکها در پردیس شهرزاد روی صحنه هستند میگویند بخش مهمی از بدنه امروز تئاتری به واسطه حسین پاکدل به موفقیت دست یافتهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شهرام عبدلی، کارگردان نمایش «دلاکها» در بخش اول گفتگوی خود از شرایط تبلیغات شهری گلایه کرد و شهرداری را به گران کردن عرضه محصولات فرهنگی متهم کرد. آقای عبدلی در بخش دوم گفتگوی خود درباره اثر جدیدش سخن و مشکلات برای اجرای تئاتر در یک سالن میگوید. آنچه میخوانید صحبتهای عبدلی درباره مصائب اجرای یک نمایش است.
***
سالن چیزی است که من سالهاست میشنوم، یعنی از زمانی که من کار خبری شروع کردم بحث سالن بود. همه هم گلایه دارند و بر حق هم هست. امثال شما و آقای ابراهیمی حرفهای هستید و قبول نمیکنید که منتظر باشید سالن به شما زمان کار بدهند، این راهکارش چه باید باشد؟ نحوه قرارداد سالنها چگونه باید باشد؟
عبدلی: تکلیف سالنها باید مشخص باشد، یعنی بگویند تئاتر شهربرای اینگونه آدمهاست، ایرانشهر برای اینگونه آدمهاست. سالن مولوی برای دانشجوهاست نروند ازشان بگیرند، این تعداد سالن خصوصی که به وجود آمده، سهیمهبندی کنند. مثل فوتبال که اینها دسته یک هستند یا دسته دو.
آقای کرمی یک قولی دادند که در آییننامهای در واقع رتبهبندی سالنها را مشخص کند که هر سالنی هویتی برای خودش داشته باشد.
ابراهیمی: شهرام کرمی فقط میتواند در حوزه تالار مرکز هنرهای نمایشی چنین کاری را بکند. او دوست مشترک ماست و من فوقالعاده این پسر را دوست دارم. نویسنده، کارگردان، کاربلد، منتقد خوبی است؛ ولی حیطه اختیارات شهرام کرمی چقدر است؟
مثلاً دربارهٔ قسمتگذاری سالنها در بخش خصوصی، اسلوب ندارد.
ابراهیمی: مگر تالار وحشت!
آن هم به هرحال مشکل دارد.
ابراهیمی: سه تومان برای تئاتر؟ پنج نفر بیایند پانصد هزارتومان؟
عبدلی: در تالار وحدت، ختم پدرشان را راه میاندازند یک ولیمه میدهد، میدانستید؟
تالار وحدت چندی پیش میزبان برنامه یک مارک آرایشی بود.
ابراهیمی: خب اینها را برج میلاد بگذارند.
وحدت ارزان است.
عبدلی: از تئاتر میدانید چقدر پول میگیرند؟
اخیراً نمیدانم ولی سال 96 شبی 5 میلیون تومان.
عبدلی: 5 میلیون و 600 هزار را ما میدانیم، موسیقی هم از 12 میلیون تومان شروع میشود. من نمیدانم، این سالنهای دولت هست یا نیست؟
دولت به نحوی واگذار کرده است.
ابراهیمی: دولت حق ندارد اموال ما را واگذار کند.
عبدلی: اموال من را واگذار کرده؟
در زمان آقای پارسایی به نظر تالار وحدت تبدیل به بخش خصوصی میشود.
ابراهیمی: حسین پارسایی مگر مدیر مرکز بوده؟
رئیس بنیاد روکی بودند.
ابراهیمی: رئیس بنیاد رودکی که اختیار این کار را ندارد.
عبدلی:کارگاه دکور تالار وحدت را برمیدارند و آن را سالن میکنند. تئاترها از کجا باید دکور و صحنه بیاورند؟ این تزها را از کجا میآورند؟ از کجا به ذهن آنها خطور میکند؟ برمبنای چه دیدگاه علمی اینها این کارها را انجام میدهند؟
اگر اشتباه نکنم این اتفاق هم در دوران حسین پارسایی اتفاق افتاد، دکور تئاتر شهر هم در دوره پارسایی حذف شد.
عبدلی: چرا؟ این سؤال را باید جواب بدهند که چرا؟
هیچکس جوابی ندارد.
ابراهیمی: هیچ مناقصه، مزایده و...
خانم افروز فروزند یک نمایش زیبا داشته به اسم «بهمن» نمیدانم شما آن را دیدید یا نه؟
ابراهیمی: نه متاسفانه نتوانستم، فیلمبرداری داشتم خودم.
نمایشی که اجرای آن در فجر است، دکور را در خاوران میسازند و میآورند، در راه دکور میافتد و میشکند، در اجرای فجر، که واقعیت هم داشته است.
عبدلی: اصلاً سالنهای خاوران برای چه ساخته شده؟ کسی در آنجا میرود تئاتر ببیند؟
این هم یک پرونده جداگانه است.
عبدلی: همهاش سؤال است، میدانید مشکل از کجاست؟ از اینجاست که امروز شما، من میگویید که حالا شما باش مسئول بخش تئاتر ایسنا یا تسنیم، از فردا که میروی میگویند که صندلیها را بچینید آن طرف و اتاق شما الان قهوهای است؛ ولی من استقلالی هستم، همه را آبی کنید. منظور این است که سلیقهای نیست، یک قانونی دارد، شما میروید، من میآیم، من میروم کس دیگری میآید، ما مجری آن قانون باید باشیم.
ابراهیمی: بگذارید صادقانه صحبتهای شهرام را برایتان تعیین کنم که همه چیز باید قائم به ذات باشد و نه قائم به فرد. مدیریت فرهنگی در این مملکت مطلقاً قائم به فرد است. نمیدانم بقیه مدیریتها هم اینچنین باشد یا خیر؛ ولی میدانم که اگر این مدیر کل رفت، مدیر کل بعدی آمد، اگر اشتباه میگویم بگویید که اشتباه است. طی 40 سال که همینگونه است که من دیدم...
عبدلی: من بعد از آقای پاکدل که از تئاتر شهر رفتند باورتان میشود هیچکدام از مدیران تئاتر شهر را نمیشناسم؟ و نفهمیدم کی آمد و کی رفت.
ابراهیمی: پیمان شریعتی مدیر پیشین بود.
عبدلی: اسم ایشان را شنیدم.
ابراهیمی: پیمان دوست ماست.
عبدلی: علی عطایی را فرستادم که تئاتر شهر به ما سالن بدهند، ایشان هم این کار را نکردند.
در دوران پاکدل شما در تئاتر شهر اجرا نرفتید؟
عبدلی: میدانید پاکدل با من چه کار کرد؟ به عنوان یک جوان داشتم ساندویچ میخوردم آمد نشست کنارم، گفت چرا تئاتر کار نمیکنی؟ به من یک جوان 22،23 ساله. گفتم کسی به ما سالن میدهد؟ گفتن من، فکر کردم دارد سر به سر من میگذارد که اوقاتش بگذرد، گفتم آقا سر به سر من نگذارید. گفت من به تو سالن میدهم، برو بالا بگو پاکدل گفته یک نامه برای من تنظیم کن. بیا خودم هم امضا میکنم. رفتم بالا روابط عمومی نامه زد. سالن اصلی را در اختیار من گذاشت. بین دو گروه حرفهای. سه ساعت سالن وقت تمرین دارد که من تمرین کنم. یک نامه دیگر به من داد که ببرم اداره تئاتر که آن جا هم تمرین کنم. به عنوان یک جوان این کار به یادت نمیماند؟
نتیجه آن محبتها چه بود؟
عبدلی: نتیجهٔ آن شد که محمد یعقوبیها آمدند، محمودرضا رحیمیها آمدند و... همهٔ اینها دورهٔ آقای پاکدل کارگردان شدند نتیجهاش این شد.
اجرایتان به روی صحنه رفت؟
عبدلی: من تمرینم را کردم. در نهایت بازیگر من رفت سر فیلم این هم از گذشت کردن تئاتر است؛ ولی او همه کار کرد تا اجرای من روی صحنه بیاید.
ابراهیمی: در آن دوره خیلیها کارشان را شروع کردند. حسین دوست من است، هم خودش و هم دو برادرش، همه خواهرزادههایش، خانم هاشمی، همهٔ آنها را دوست داریم؛ اما بگویم حسین یک قدم برایم برداشت، نه این کار را نکرد. به عنوان یک رفیق اما میدانم در طی دورهای که حسین پاکدل مدیر تئاتر شهر بود خیلیها کار را شروع کردند. وحید رهبانی اولین کارگرداناش را تجربه میکند.
عبدلی: همهٔ کسانی که زیر 50 سال دارند و کارگردان شدند از آن دهه و از همین پاکدل هستند.
ابراهیمی: ایوب آقاخانی.
عبدلی: شب به خیر ما در سالن شماره 2 که الان زدند خرابش کردند.
سالن کنفرانس است الان.
عبدلی: سالن کنفرانس! چه کاری آنجا انجام میدهند؟
ابراهیمی: چه کنفرانسی آنجا برگزار میشود؟
هفتهای 2، 3 مرتبه استفاده میشود.
ابراهیمی: هفتهای 7 شب اجرا را ول کردند برای هفتهای 2، 3 ساعت؟
عبدلی: ما مشکل سالن نمایش داریم نه مشکل سالن کنفرانس. کل فرهنگسراها سالن کنفراسند؛ اما هیچکدام برای صحنه تئاتر ساخته نشدهاند. فرهنگسرای ما برای دوستان مدیر ما هست که خودشان بروند آن بالا برایشان دست بزنند و آنها برایشان حرف بزنند. اصلاً ربطی به تئاتر ندارد این داستانها.
اولین کسی که سالنها را تغییر کاربری داد فکر کنم آقای پارسایی بود.
ابراهیمی: بالاخره در زمان حسین پاکدل نبوده، من در اجرای خسرو خدابیامرز، خانم حائری را دیدم، من و علی گوهری و رضا مختاری بین تمرینمان رفتیم اجرا ببینیم آنجا، حائری کارگردان بود و خسرو بازی میکرد. ما خیلی میخندیدیم. خسرو همگروهیمان بود در گروه مجید جعفری. به تکههای صورت خسرو خیلی خندیدیم که آن وسط اجرا گفت این سه کلاهبردار را میبینید وسط اجرای ما دارند بازارگرمی میکنند. به خندههای آنها توجهی نکنید.
سالن را ساخته بودند که در آن تمرین کنید و اجرای اصلی را در صحنه اصلی انجام دهید.
ابراهیمی: بله، ما «دایره گچی» را آنجا بازی کردیم. رحمانیان با من آنجا تمرین کردم. 4،5 کار در همان سالن اصلی با مجید کردیم. من آنجا تمرین کردم. چشمان من را ببیندند و مرا در ئئاتر شهر بگذارند و بگویند بیا فلان جا.
عبدلی: دوستانی که شدند رئیس تئاتر شهر چرا هیچکدام سن اصلی تئاتر شهر را تعمیر نکردند؟ به جای اینکه کارگاه و دکور را عوض بکنند و از به بین ببرند، یک چیز اضافه میکردند. هزار سال است که آن سن گردان تئاتر شهر خراب است، صدا را میدزدد، 2،3 جا صدا دزدی دارد. هر که میآید یک رنگ میزند و صندلی عوض میکند و مدیرهای جدیدش را میآورد.
ابراهیمی: گالریهایی سقفی که پروژکتورها از آنجا فرمت دایره تولید میکنند را تعمیر نکردهاند. سالهاست تعمیر نشده و در حال ریختن است. پیش گالری سالن اصلی مگر دو سال پیش نریخت؟ سر کار آقای نعیمی، مگر نریخت؟ جالب این است که 24 ساعت قبل از اینکه بریزد ما با رحمانیان دستهجمعی آنجا فیلمنامهخوانی داشتیم، فیلمنامهخوانی آقای بیضایی، همان جا نشستیم و عکس گرفتیم، همانجا که فرو ریخت، 24 ساعت کافی بود که بریزد. چرا هیچ کاری نکردند؟
درد تئاتر شهر یک درد طولانی مدت است، هر کس آمد یک دستکاری کرده و رفته است.
عبدلی: همه رنگش را عوض کردند.
اولین تغییرات پرحاشیه در دوران مدیریت آقای پارسایی در مرکز و آقای رایانیمخصوص رخ داده که البته آقای رایانی میگوید تعمیرات و تغییرات خارج از نظارتش بوده است.
ابراهیمی: مگر ایشان هم رئیس تئاتر شهر بودند؟
بله، دو سال رئیس تئاتر شهر به وند. در دورهٔ پارسایی که مدیر مرکز بودند.همان زمانی است آقای بیضایی در مصاحبهای میگویند سالن اصلی تئاتر شهر شبیه کبابیها شده است.
عبدلی: مهمترین دیالوگ را دکتر رفیعی دربارهٔ آنجا میگوید، میگوید: «آنجا مثل گاراژ میماند». دکتر رفیعی از سالن اصلی تئاتر شهر متنفر است به خاطر همین اتفاقات که وجود دارد.
ما خودمان در تئاتر باید ایدههایی برای وضعیت موجود داشته باشیم. احتمالاً چشمانداز خوبی برای کار بعدی نداریم. من به یاد دارم آقای ابراهیمی اوایل دهه نود بسیار بازی میکردند؛ولی دو سالی است که کمکار شدهاند. بعد از کابوسهای نیمه شب آذر که دیدیم، خیلی طول کشید تا نمایش بعدی را بازی کنید.
ابراهیمی: من دربارهٔ همون کابوس حرف بزنم. کابوس نیمه شب آذر میدانید که اشاره داشت به زندگی شهید کشوری. روحش شاد. نمایشنامه را ایوب آقاخانی نوشته بود. کارگردان علی پسر آقای کشوری بود. من نمایشنامه را خواندم و گفتم علی این را کسی حمایت نمیکند. او گفت شهرداری قول حمایت داده است. فلانی گفته من حمایت میکنم. نهایتاً من به او گفتم علی جان نمیکنند، بیخیال شو. دستمزد منو میدهی؟ عرفمم نه، چیزی پایینتر از عرف. گفت آره آنقدر قبوله؟ گفتم باشه قبوله! اما من بیشتر از این گیرم میآید. ماشینش را شب عید فروخت تا دستمزد ما را بدهد. بچه شهید ماشینش را فروخت! بگذریم.
دو سال قبل یک کاری کردیم با آقای پویان. دشمن مردم، سالن چارسو، بهمن 95بود. بلافاصله بعد از من آرتور اویی را اجرا کردم. امسال هم من که حتی رادیو رفتن برای من اندک بود که اصلاً نمیشود گفت. خیلی شرایط، شرایط دلچسبی نیست. من که حوصله آن را ندارم به من بگویند امروز این سالن تمرین کنم، فردایش یک سالن دیگر و بعد معلوم نباشد در کدام سالن اجرا میرویم. امروز مدیر اینجا عوض میشود. بوده زمانی که ظرف 16 ماه 7 تا تئاتر کار کردم و توان من برای تئاتر کار کردن بیش از این حرفهاست. یعنی میتوانستم در 16 ماه 9 تا هم کار کنم. اگر شرایط مساعد باشد سالی 16 تا هم کار میکنم؛ ولی نیست چقدر میتوانم؟ دنبال کارگردان بروم؟ خرج تئاتر را باید از جیب خودت بدهی. یه قرون دو زار جمع کنی بعد کار نمیفروشد. بعد شهرداری بابت تبلیغات از تو 5 میلیون میخواهد. همهاش به حاشیه فکر میکنیم. من چرا کارگردانی نمیکنم؟ یکی از دلایلش همین است.
شهرام و خیلی از دوستان من که در این سالها با من کار کردند، با کمال میل هم برای من بازی میکنند؛ اما من یک کار دو کار میتوانم با رفاقت جلو ببرم. به همون بلایی که سر یک کارگردان آمده سر من هم خواهد آمد. تعارف نداریم. آخر کار کنم که راهی بیمارستان خواهم شد. اصلاً تعارف نداریم. اون فشار و استرس کماکان روی کارگردان هست. روی من نیست؛ چون من فقط بازی میکنم
با این وضعیت به فعالیت تئاتر ادامه میدهید؟
ابراهیمی: تئاتر باید کار بکنم. یعنی ما باید تئاتر کار بکنیم. کار دیگری جز این بلد نیستیم. فقط میماند رانندگی. من ضمن احترام به همه نویسندههای جوان معتقدم که اینها اول باید بروند نوشتن یاد بگیرند بعد ادامه بدهند به نوشتن رادیو.
عبدلی: من از دانشجویان فوقلیسانس تئاتر سؤال میکنم که ما تو طول مدت دورهٔ کارشناسی ارشد توی چند تا متن را خوندید؟ به دو نمایشنامه نمیرسد. سیستم آموزش ما سیستم درستی نیست. یک دانشجوی ارشد تئاتر در دانشگاه چیکار میکند؟ تا حالا پرسیدی از آنها تعداد کتابهایی که خواندن چه تعدادی است.
خودمان هم کتاب نمیخوانیم. اساتیدی که در خانه تئاتر هستند هم نمیخوانند؛ چون با این تعداد آدم باید تیراژ بالا برود.
==================================
گفتگو از احسان زیورعالم و امیرحسین مکاریانی
==================================
انتهای پیام/