پرونده ویژه؛ توطئه شیشهای- ۵|نقش فراماسونری و بیلدربرگ در روند تجزیه سوریه
با حضور گسترده فراماسونها و موسسه بیلدربرگ و کشورهای غربی- صهیونیستی مشخص بود که تمام محور ضد مقاومت، بر اجرای پروژه یاسمن آبی اشراف دارند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، غرب و رژیم صهیونیستی قطعاً هر موضوع مرتبط با رویکرد اتحاد امت عربی و اسلامی را رد میکنند، چرا که میدانند این اتفاق باعث ایجاد قدرت فراوان انسانی و سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی مسلمانان میشود و مانعی در برابر تلاشهای غرب جهت نفوذ در خاورمیانه مملو از منابع پولی و انرژی خواهد بود. منطقهای که موقعیت ژئواستراتژیک در چارچوب منافع جهانی دارد. از همین رو رویکرد استراتژیک غرب از مدتها پیش تاکنون بر اساس تجزیه منطقه و به ویژه دولتهای بازدارنده منطقه نظیر سوریه و عراق و لبنان و مصر رقم خورده است تا آنها را تحت اراده سیاسی و اقتصادی و امنیتی خود قرار دهد.
پروژه تجزیه سوریه و از بین بردن هویت عربی و اسلامی آن بخشی از پروژه خاورمیانه جدید بود که با استفاده از مبنای « هرج و مرج سازمان یافته و هدفمند» و با به کارگیری گروههای گستردهای از عناصر مسلح و تروریست با تسلیحات فراوان و کشنده و ضمن آمادهسازی مادی و روانی این عناصر تحت عنوان عملیات موسوم به « یاسمن آبی» از 7 سال پیش تاکنون به اجرا گذاشته شده است.
با توجه به نزدیک شدن به پایان زمان موجودیت گروههای تروریستی در سوریه، هر اندازه که با حجم بالای توطئهها و اهداف آمریکایی- صهیونیستی برای سقوط دولت سوریه یا تجزیه آن بیشتر آشنا میشویم، ابعاد شکست طرحهای آمریکایی و صهیونیستی بیش از پیش خود را نشان میدهد.
بخش ششم: طراحی عملیات یاسمن آبی؛ از واشنگتن تا تلآویو
شکست اسرائیل در سال 1996 میلادی در عملیات خوشههای خشم، شکست بزرگی بود و از همان زمان، ایده حمله به سوریه به عنوان یک هدف استراتژیک مطرح شد. دو گزینه برای این جنگ مطرح بود:
راه حل اول؛ حمله اسرائیل به سوریه که این موضوع با توجه به تجربه سال 1973 میلادی که ارتش ضعیف سوریه در آن زمان توانست 82 روز در جنگی فرسایشی به تنهایی در مقابل اسرائیل ایستاده و شروط خود را در میدان جنگ تحمیل کند، غیرممکن مینمود.
راه حل دوم حمله همزمان ناتو و اسرائیل بود. این حمله نیز سبب عصبانیت شدید سوریه میشد و آن را مجبور میکرد تا اسرائیل را کاملا از بین ببرد، سوریه در این شرایط میبایست بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند، در نتیجه برای استفاده از هر گونه سلاح متعارف و غیرمتعارف علیه اسرائیل تردیدی به خود راه نمیداد و چنانچه ناتو نیز برای حمایت از اسرائیل وارد معرکه میشد، سوریه برای ویران ساختن اسرائیل بدون هیچ تردیدی اقدام میکرد.
واشنگتن پس از اشغال عراق و پیش از طرح خواستههای خود با سوریه، خود را برای بدترین سناریوها آماده کرده بود. در این راستا استخدام جاسوسان به دست دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و فرانسه و انگلیس آغاز شد، زیرا قرار بود یاسمن آبی که واشنگتن و اسرائیل آن را طراحی و تصویب کرده بودند، به دست ناتو اجرا شود و سپس اسرائیل، ترکیه و قطر وارد آن میشدند و تنها محوری که آنها را دور هم جمع میکرد، موضوع گاز و انرژی بود.
حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 2006 میلادی شکست سختی برای واشنگتن بود که انتظار آن را نداشت، از این رو آمریکا تصمیم گرفت عملیات یاسمن آبی را از سال 2007 تا سال 2011 میلادی به تأخیر بیندازد. تجاوز اسرائیل به لبنان نه تنها پیروزی بزرگ و تاریخی برای حزبالله بلکه مهمترین رخداد سال 2006 میلادی در جهان بود که سبب خنثی شدن فتنه واشنگتن برای به آتش کشیدن سوریه محسوب میشد.
بر اساس طرح یاسمن آبی تصمیم بر آن بود که سوریه متهم به قتل حریری شده و سپس لبنان اشغال شود و پس از نابودی حزبالله، به سوریه حمله شود. فتنهانگیزی با چماق دادگاه بینالمللی آغاز شده بود، ولی با شکست آمریکایی- صهیونیستی در لبنان، طرح عوض شد و تا سال 2011 میلادی به تأخیر افتاد، زیرا برای این طرح لازم بود ابتدا حزبالله متهم شده و سپس سوریه نابود شود.
بر اساس طرح یاسمن آبی قرار بود سوریه تا پایان سال 2006 و ابتدای سال 2007 نابود شود. ولی شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه و آغاز آثار بحران اقتصادی، طرح حمله به سوریه را به تاخیر انداخت . با از دست رفتن فرصت و ورود روسیه به آفریقا مقابله روسیه و آمریکا وسیعتر شد و واشنگتن تصمیم گرفت تاکتیک عملیات یاسمن آبی را تغییر دهد که طرح جدید بعدها "بهار عربی" لقب گرفت.
در این راستا موضوع موسوم به اعلامیه دمشق در بیروت پدید آمده و گروههایی از جامعه مدنی تحرکات میدانی خود را آغاز کرده بودند. اینها بخشی از آغاز عملیات اجرایی یاسمن آبی بود که برنامهریزی برای آن از سال 1999 آغاز شده بود و قطعنامه 1559 شورای امنیت نیز تنها یک مقدمه چینی برای آغاز اجرای آن بود. ترور رفیق حریری نخستوزیر سابق لبنان از طریق عملیات مهار منطقه یکی دیگر از شاخصهای اجرای این عملیات بود. همچنین قرار دادن منطقه در لبه پرتگاه تنشهای مذهبی در عراق بعد از اشغال این کشور به دست آمریکا و توسعه این چالشها به لبنان از دیگر محورهای رویکرد غربی برای آغاز این عملیات بود. تشکیل دادگاه بینالمللی و خروج ارتش عربی سوریه از لبنان از دیگر بخش های اجرای یاسمن آبی بود. براساس طرح واشنگتن قرار بود حزبالله لبنان به صورت کامل سرکوب شود یا حداقل شیعیان از مناطق جنوبی این کشور مهاجرت داده شوند و در مرحله بعد درگیریها و اعتراضات در سوریه آغاز شده و جنگ فرقهای در این کشور رقم بخورد و آوارگان سوری با ساکنان جنوبی لبنان درگیر شوند. همچنین قرار بود در چنین فضایی اتهامزنی دادگاه حریری به سوریه سبب تشدید اوضاع شود و سه جنگ فرقهای در اطراف پایتخت شکل بگیرد تا دمشق را به اطراف خود مشغول کند. در چنین شرایطی پایتخت سوریه از تمام گذرگاهها مورد محاصره قرار میگرفت و قبل از اینکه دولت سوریه احساس خطر کند، به مراکز موشکهای استراتژیک این کشور حمله میشد.
در مقابل، هنگامی که روسیه شکستهای آمریکا را مشاهده کرد، حضور خود را در منطقه گسترش داده و اعلام کرد که بر کل معاملات تجاری گاز در جهان سیطره خواهد یافت و گاز کل جهان را به واسطه خط لوله شمالی و جنوبی تامین خواهد کرد . پوتین اظهار داشت که روسیه در میدان های گازی آمریکای لاتین سرمایه گذاری خواهد کرد تا حتی به خود واشنگتن گاز صادر کند. بنابر این اظهارات قرار بود مسکو همچنین در آفریقا برای گازرسانی به اروپا سرمایه گذاری کند و از سویی خط لوله آبی را از ترکیه به سوریه و اردن و اسرائیل مطرح کرد.
آمریکا نقشه های عملیات یاسمن آبی را به شکل ویژه با اسرائیل مورد بحث و بررسی قرار داد و حتی فرانسه و ناتو که بخشی از مجریان این عملیات بودند با وجود مشارکت گسترده، از جزئیات آن آگاه نبودند و تنها تلآویو از تمام جزئیات حوادث اطلاع داشت.
این طرح، شامل شعلهور کردن درگیری های قومی در سه جبهه پیرامون دمشق بود که بر اساس آن، دمشق از سوی سه جبهه درگیر محاصره میشد. در ادامه تجزیه ارتش آغاز میشد، و نیروهای ویژه مزدور بر سلاح های موشکی سوریه تسلط می یافتند. زمانی که ارتش شروع به تجزیه میکرد، درگیریهای قومی گسترش مییافت تا اسرائیل به بهانه حمایت از امنیت خود و حمایت از دروزیها وارد شده و دولت دروزی را در امتداد شمال اردن و جبل العرب تا بقاع و جبل لبنان بر پا کند. از سوی دیگر، ترکیه خود را منجی اهل سنت دانسته و وارد عمل میشد و فرانسه نیز با ادعای نجات علویها و اسماعیلیها وارد میشد. با شورش کردهای مسلح به شکل ناگهانی که رقیبی برای حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) هستند، جغرافیای منطقه تغییر کرده و در نتیجه ماهیت درگیری در منطقه نیز تغییر میکرد. ترکیه بخش هایی از خاک خود را برای تشکیل کشور علوی ها و کردها از دست میداد و در مقابل، به بخشهایی از خاک سوریه دست پیدا می کرد.
همزمان کارشناسان اسرائیلی و آمریکایی، نقشه اماکن سوریه را از سه بُعد، مورد بررسی قرار دادند:
1- بررسی ترکیب جمعیتی برای شعله ور کردن جنگ های قومی
2- بررسی ترکیب جغرافیایی برای محاصره ورودی های پایتخت و جداسازی آن از مناطق درگیری
3- بررسی بافت و ترکیب نظامی به گونهای که مداخله جویان بتوانند بخش های خاصی از ارتش را جدا کنند تا هم بتوانند بر پایگاه های موشک های استراتژیک سوریه سیطره یابند و هم راه را برای دخالت گارد ریاست جمهوری ببندند.
بر اساس این طرح با شعلهور شدن جنگ فرقهای در سطحی گسترده که در نتیجه چندین جنایت و کشتار به وقوع میپیوست، ارتش سوریه دچار فروپاشی میشد و رژیم اسرائیل از جنوب به بهانه حمایت از دروزی ها وارد سوریه می شد. این در حالی بود که ارتش اسرائیل هم زمان اقدام به کشتار طبقه نخبه و فرهنگی دروزی ها می کرد و روند مهاجرت اهل تسنن از جنوب دمشق و جنوب این کشور و شمال اردن را تکمیل مینمود. در این شرایط قرار بود ترکیه به بهانه مبارزه با اسرائیل و حمایت از اهل تسنن وارد سوریه شود. همچنین با شعلهور شدن جنگ فرقهای در جنوب ترکیه [بخش های علوی نشین و کرد نشین]، نیروهای ناتو به بهانه حمایت از علویها از مسیر دریا وارد معرکه میشدند، به این ترتیب این سه ارتش طرح تجزیه سوریه را رقم زده و آن را به سه دولت کوچک تقسیم می کردند.
عملیات یاسمن آبی قرار بود پس از ترور رفیق الحریری، نخستوزیر اسبق لبنان آغاز شود و در پایان سال 2006 میلادی و ابتدای سال 2007 میلادی، حمله به سوریه آغاز شود. هدف این عملیات شعلهور کردن سه جنگ فرقهای ـ مذهبی بود که با برپایی تظاهرات و محاصره دمشق و دستیابی به موشکهای راهبردی آغاز میشد و هنگامی که ارتش سوریه شروع به تجزیه کرد، ارتش اسرائیل پس از نابود کردن حزبالله و مقاومت [در جنگ دوم لبنان] از جنوب لبنان به سوریه حمله کرده و سپس ارتش ترکیه از شمال وارد شده و اردوغان به عنوان یک قهرمان اسلامی برای نجات سوریه وارد میشد. در این شرایط، ترکیه در حماة متوقف میشد. ورود ارتش ترکیه و اسرائیل در چارچوب فضای جنگ فرقهای منجر به ورود نیروهای ناتو از مسیر دریا به سوریه میشد و به این ترتیب دو کشور کوچک علوی و اسماعیلی را به منطقه تحمیل میکرد. اردوغان ضمن تبانی با آمریکا با این نقشه موافقت کرده بود، ولی با شکست جنگ 33 روزه علیه لبنان و تأخیر این پروژه تا سال 2011 میلادی، قطر و ترکیه برای گشودن صفحه جدید به سوی سوریه رفتند و روابط خود را به نحو گستردهای با سوریه افزایش دادند.
رژیم صهیونستی از سال 2006 میلادی تا آغاز اجرای عملیات یاسمن آبی، رزمایشهای متعددی را از ترس تحولات آینده برگزار کرد. اسرائیل که در طول چند دهه با سوریه درگیر بود، به طور کامل از قدرت ارتش سوریه آگاه بوده و میترسید که هر گونه شکست در اجرای عملیات بهای سنگینی را بر اسرائیل تحمیل کند. تل آویو از سویی دیگر میدانست که با شعلهور شدن سوریه، احتمالا جبهه شمالی این رژیم نیز به آتش کشیده خواهد شد، زیرا ممکن بود حزبالله منتظر ورود آمریکا و اسرائیل نماند و در گرماگرم درگیری، جنگی را علیه اسرائیل به راه بیندازد. زیرا متوجه میشود که این پایان راه است، لذا سعی میکند تا درگیریها را مجدداً به خاک دشمن صهیونیستی بکشاند.
بخش هفتم: نقش فراماسونری و موسسه بیلدربرگ در تحولات سوریه
باشگاه بیلدربرگ حاکم فعلی دنیا به شمار می رود، بدون اینکه در برابر هیچ ملتی مسئولیت داشته باشد. این باشگاه همچنین اعضای خود را زیر چتر مصونیت قضایی خود قرار میدهد، مانند جرج بوش رئیسجمهور آمریکا که هرگز به علت جنایتهایی که در عراق مرتکب شد، با مجازات روبرو نشد. همین حکومت پشت پرده جهانی بود که فرانسه و آلمان را به پروژه آمریکایی کشاند تا بتواند از دولتهای اتحادیه اروپا نیز به نفع خود بهرهبرداری کند.
این باشگاه میتواند بزرگترین عملیات تجارت مواد مخدر در دنیا را به ویژه در افغانستان و کوزوو دنبال کند و هیچ کس آن را مورد بازخواست قرار ندهد. باشگاه بیلدربرگ اگر در جنگ لبنان و سوریه شکست نمی خورد، میتوانست دنیا را تحت اشغال خود بگیرد، این را نظریهپردازان جهانیسازی از میان فلاسفه باشگاه بیلدربرگ مطرح کرده بودند و قرار بود 80% ساکنان زمین به آوارگان مبارزی تبدیل شوند که در گوشه و کنار دنیا زندگی میکنند. کافی است که آنها بر اقتصاد و رسانهها حاکم شوند تا بتوانند کنترل دولتی را در اختیار گرفته و رئیسجمهور آن را هر زمان که اراده میکنند، تغییرداده و فرهنگ و عادات جدیدی به آنها تحمیل کنند.
آنها از علم برای تخریب جوامع و تسلط بر آن استفاده میکنند. در کتاب تاریخ باشگاه بیلدربرگ آمده است: الدوس هوکسلیه نوه توماس هوکسلیه موسس میزگردهای رودس زیست شناس مشهور بود، او کسی بود که به داروین در ارائه نظریه فلسفی مشهور خود کمک کرد. وی کشیش عالی جنگ مواد مخدر در انگلیس بود، به این ترتیب علم برای تسلط بر ملتها به کار گرفته میشود. در سال 1937 هوکسلیه به کالیفرنیا رفت. وی از طریق ارتباطات خود با یعقوب زیتلین به عنوان سناریو نویس شرکتهای بزرگ هالیوود نظیر MGM"" و برادران وارنر و والت دیزنی مشغول به کار شد. بخش عمدهای از هالیوود و رسانههای آمریکایی، رسانههایی هستند که تحت نظارت روانشناسان ارشد این کشور برای جهت دهی به ملتها به عنوان " گلههای گوسفند " مورد استفاده قرار میگیرند.
نمونههای فعالیتهای بیلدربرگ:
ایجاد گروههای انتحاری: موسسه بیلدربرگ به صورت پشت پرده در روند جذب عناصر وابسته به گروههای تروریستی و تکفیری برای عملیات انتحاری دست دارد. گرچه عوامل انتحاری در بسیاری از موارد به صورت ناخودآگاه و با فریب عوامل مافوق خود، عملیات را انجام میدهند، اما در برخی موارد نیز این عوامل با شستشوی کامل مغزی دست به این اقدامات میزنند.
به عنوان مثال در یک گروه کوچک تروریستی قرار شد شخصی، خودروی حامل مواد منفجره را حمل کرده و آن را به یک منطقه عمومی برساند، به او گفته شده بود که با فشار دادن یک دکمه مشخص فردی از راه میرسد و خودرو را دریافت میکند، همچنین به راننده گفته بودند در صورتی که این خودرو در محاصره نیروهای آمریکایی درآمد، دکمه دیگری را فشار دهد، چرا که خود را برای عملیات انتحاری آماده کرده بود. این شخص وقتی بدون ایجاد هیچ شک و شبههای به بازار عمومی رسید، از اینکه مأموریت خود را انجام داده بود خوشحال بود. وی دکمه مورد نظر را فشار داد تا به خیال خود یکی از عناصر مقاومت حاضر شده و خودرو را تحویل بگیرد، اما به جای حضور فرد وعده داده شده، خودرو در میان جمع گسترده از غیرنظامیان منفجر شد.
تاسیس احزاب کمونیستی: بیلدربرگ همچنین احزاب کمونیستی را برای ضربه زدن به محور مقاومت تأسیس کرد. این باشگاه مقاومت عربی در لبنان را تأسیس کرد تا بتواند به حزبالله ضربه بزند. نکته جالب اینکه سرکرده گروهک مقاومت عربی در لبنان به اتهام جاسوسی برای رژیم اسرائیل بازداشت شد. بیلدربرگ همچنین جنبشی به ظاهر اسلامی در غزه تأسیس کرد تا بتواند به حماس و جهاد اسلامی ضربه بزند. حزب شاهین های کردستان برای ضربه زدن به حزب کارگران کردستان که مخالف رویکردهای امپریالیستی هستند تأسیس شد. احزاب و جریانهایی که باشگاه بیلدربرگ تأسیس میکند ممکن است در عرصه میدانی وجود خارجی نداشته باشد یا حضور بسیار اندک داشته باشد، اما در فضای مجازی مساحتی بسیار گستردهتر از یک حزب و حتی چندین دولت به خود اختصاص میدهد. نمونه واضح در این مورد برهان غلیون از سرکردگان معارض سوری بود که هیچ محبوبیت مردمی در میان افکار عمومی سوریه و مخالفان نداشت. وی حتی نماینده خانوادهاش نیز نبود، اما در فضای مجازی مساحتی بسیار گستردهتر و قویتر از رسانههای سوریه و ایران و روسیه و چین را به خود اختصاص داده بود.
بسیار از گروههای تروریستی موجود در سوریه برای رسیدن به این امپراتوری مبارزه میکنند، آنها نمیدانند که مهرههای بسیار کوچکی در پروژه آمریکایی هستند. آنها تصور میکنند برای اسلام میجنگند، اما در واقع بخشی از پروژه نابودی کامل اسلام هستند.
رهبری جنگ رسانهای در تحولات سوریه : رسانههای جمعی ضد سوریه سیاست جنگطلبی را بر ضد این کشور تحت نظر موسساتی نظیر بیلدربرگ اعمال کردند، خبرگزاری فرانسه در همین راستا و در اوایل بحران سوریه مدعی شد که افسران فرانسوی اقدام به آموزش نظامیان جدا شده از ارتش سوریه میکنند. برخی رسانههای سوریه و نزدیک به دولت این کشور این اخبار را کاملاً غیرواقعی اعلام کردند. افسران فرانسوی به عنوان شرکای پشت پرده رژیمهای عربی در تجاوز به سوریه از آغاز حوادث این کشور دست داشتند، سرویس جاسوسی فرانسه از سال 2002 در اراضی سوریه فعالیت داشت و حتی برخی از عناصر خود را از سال 2000 در این کشور مستقر کرده بود تا خود را برای عملیات یاسمن آبی آماده کنند، اما هنگامی خبر منتشر شد که افسران فرانسوی شروع به عقبنشینی از مناطق استقرار خود کردند. بنابراین خبر مذکور برای روحیه دادن به نیروهای مسلح ضد دولتی مطرح شد.
باشگاه بیلدربرگ در دروغپردازی بسیار ماهر است، دروغپردازیهای شبکههای رسانهای وابسته به این باشگاه سبب شد رسانههای سوریه همواره در حالت دفاعی قرار بگیرند. جنگ تبلیغاتی بر ضد سوریه در دو مرحله تشکیل میشود که مرحله اول مرحله اجرای عملیات یاسمن آبی بود که از مارس سال 2011 یعنی حدود سه هفته پیش از آغاز درگیریهای سوریه شروع شد و تا پایان ماه می ادامه داشت. این مرحله، مرحله فریبکاری رسانهای بود. اما با سقوط این عملیات سیاست فریبکارانه رسانه های ضد سوری به اجرای سیاست جنگ طلبی بر ضد این کشور با استفاده از دروغهای آشکار منتقل شد، دروغهایی که با هدف تخریب روحیه شهروندان سوری مطرح میشد تا به این ترتیب اهرم فشاری بر ضد مقامات این کشور ایجاد شود.
فرماندهان عملیاتها و عناصر مرتبط با سرویسهای جاسوسی از دستگاههای پیشرفته ارتباطاتی استفاده میکردند، این در حالی بود که کسانی که از میان افکار عمومی جذب شده و تکفیریهای حاضر در میدان مبارزات دستورات خود را از رسانهها دریافت میکنند، چرا که این عناصر از مشاهده رسانههای دیگر منع شده بودند و تنها به این طریق بود که میشد با آنها ارتباط برقرار کند. همزمان شبکه الجزیره و تلویزیون الجدید به عنوان ابزاری برای انحراف رسانهای به کار گرفته میشدند.
سایر رسانهها به محض سقوط عملیات یاسمن آبی و رسانههای مخالف به رسانههای جمعی تبدیل شدند که تنها یک هدف را دنبال میکردند و آن ایجاد ناامیدی در میان شهروندان بود تا دچار یأس شوند و از حمایت بشار اسد دست بردارند.
ادامه دارد...