بجنورد|"فتح خرمشهر" بهروایت فرمانده نخستین گردانی که وارد "خونینشهر" شد؛ وقتی هزاران سرباز بعثی به اسارت درآمدند
احیا محمد امیری از جانبازان دفاع مقدس و رزمندگان عملیات بیتالمقدس٬ از نخستین فرماندهانی است که گردان تحت امر او در روز سوم خرداد ۶۱ وارد خرمشهر شدند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بجنورد٬ آزادسازی خرمشهر یکی از اتفاقات بسیار بزرگ تاریخ انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی است که نه تنها ایرانیان بلکه فرماندهان مطرح دنیا نیز به آن اذعان دارند. عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین و مهمترین عملیاتهای نیروهای مسلح ایران در دوران جنگ بود که با استعداد 130هزار نیرو در 10 اردیبهشت سال 1361 با رمز علی ابن ابی طالب(ع) آغاز شد و توانست یکی از بزرگترین پیروزیهای سربازان امام خمینی(ره) را در دوران جنگ تحمیلی رقم بزند.
تجهیزات بالا و توان مثالزدنی که صدام به واسطه استکبار جهانی و کشورهای اروپایی برای حفظ این شهر به میدان آورده بود، امکان بازپسگیری آن توسط ایران را برای قدرتهای مادی دنیا غیرممکن تلقی میکرد. اما رزمندگان اسلام برگ زرین دیگری از اقتدار اسلام و قدرت معنوی خود را به جهانیان نشان دادند و توانستند در تاریخ 3 خرداد 1361 خرمشهر با دستان خالی و کمترین تجهیزات از عراق باز پس بگیرند.
رزمندگان استان خراسانشمالی نیز با تقدیم 51 شهید در این عملیات پر افتخار٬ برگ زرینی را در تاریخ حماسهآفرینی مردم قهرمان استان خلق کردند. متن زیر مشروح گفتوگوی خبرنگار تسنیم با احیا محمد امیری، جانباز دوران دفاع مقدس و یکی از رزمندگان حاضر در عملیات بیتالمقدس است. وی هماینک مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسانشمالی است.
تسنیم: لطفا در ابتدا کمی در مورد زندگی خودتان و چگونگی ورود به فعالیتهای سیاسی و مذهبی توضیح بفرمایید؟
امیری: در روستای شهید پرور ناوه و در خانوادهای نسبتاً مذهبی به دنیا آمدم، پدرم مشوق من برای اقامه نماز و حضور در مساجد بود و دوران کودکی با تعدادی از دوستان از جمله شهید نوری٬ حضور مستمری در مسجد داشتیم، و بعضا در سخنرانیهای بعضی از علما نیز حضور پیدا میکردیم.
بعد از مدتی وارد مدرسه شدم و همان حس حزباللهی بودن را با خود به مدرسه نیز بردیم، آنجا با بقیه تفاوتهایی داشتم، نمازم ترک نمیشد و ایام ماه رمضان همیشه روزه می گرفتم در صورتی که این اعمال در آن زمان در میان روستاییان بسیار غریب بود، روزی معلم ما که از نیروهای سپاهدانش شاه و ساواکی بود وقتی فهمید من روزهام٬ من را به پشت خواباند و به زور با آفتابه آب را درون دهنم ریخت تا روزم را باطل کند.
با گذشتن دوران دبیرستان وارد سربازی شدم و در آنجا نیز مشکلات نماز و روزه را داشتم، به طوری که فرماندهام وقتی میفهمید من روزهام٬ بسیار مرا اذیت میکرد. به مرور این اعتقاد من به مسائل دینی و مذهبی باز شد تا در میانه فرماندهان به عنوان یک فرد سیاسی معرفی شوم. با وارد شدن به ایام انقلاب٬ فعالیتهای سیاسی خود را در پادگان جمشیدیه تهران از سر گرفتم و با وجود اینکه به بسیاری از سربازان گفته بودم پادگانها را ترک کنید٬ اما بنده ماندم تا پادگان را آماده برای تصرف مردم کنم. خوشبختانه با تعدادی از دوستان سرباز توانستیم این امر را محقق کنیم و پادگان جمشیدیه را که یکی از پادگانهای مهم تهران بود در ایام انتخابات به مردم تحویل بدهیم.
تسنیم: در چه سالی وارد جبهه شدید و اینکه در عملیات بیتالمقدس در قالب چه تیپ و گردانی بودید؟
امیری: اواخر سال 60 وارد جبهه شدم و همزمان با ورود ما٬ عملیات فتحالمبین به اتمام رسیده بود و رزمندگان در حال آمادهسازی و کادربندی برای عملیات بیت المقدس بودند. بنده در قالب تیپ 21 امام رضا(ع) که فرمانده شاخص دوران دفاع مقدس٬ شهید چراغچی رهبری آن را به عهده داشت حضور داشتم و در گردان شهید قاسمی به فرماندهی محمود باقرزاده، که مجموعهای از بچههای تربت حیدریه، مشهد، بیرجند و بجنورد بود٬ سازماندهی شدم.
از بچه های بجنوردی حاضر در آن گردان میتوان از آقایان چوپانی، آل طه، پاداش و شهید ارکانیفر نام برد. اواخر فروردین در پادگان زرهی 92 اهواز مستقر بودیم و بعد از مدت کوتاهی وارد مدرسهای در خود شهر اهواز شدیم. صبحها مشغول آموزش و شبها در خط مقدم «کاترپیلار» برای توجیه منطقه عملیاتی در قالب تیمهای اطلاعاتی وارد خطوط دشمن میشدیم.
تسنیم: شرایط جنگ و جبههها و همچنین روحیه رزمندگان برای عملیات بیتالمقدس چگونه بود، آیا امکانات و تجهیزات ایران برای انجام این عملیات کافی بود؟
امیری: از لحاظ امکانات و تجهیزات حتی حداقلیها را نداشتیم و یادم میآید برای رسیدن سلاح کلاش به رزمندگان٬ یک هفته درمنطقه کاترپیلار معطل ماندیم. جالب است بدانید در حین عملیات حتی به چندین نفر سلاح نرسید اما این مانع از حضور این افراد با وجود تاکید فرمانده مبنی بر اینکه شما در این عملیات شرکت نکنید، نشد و آنها با سلاح ایمان وارد عملیات شدند. سلاح آرپی چی نیز که از سلاح های حیاتی و مهم برای این عملیات بود به مقدار خیلی کم در بین بچه ها بود.
تانک یکی دیگر از امکانات کلیدی جنگ بود که متاسفانه در مرحله اول عملیات در اختیار رزمندگان نبود. تیربار و سلاحهای سنگین نیز به تعداد انگشتان دست پیدا میشد. خورد و خوراک بچه ها از نانهای خشک و کمپوت و کنسروهای گرم بود.
بنده گفتم بزرگترین سلاحی که ما داشتیم روحیه و ایمان بچهها بود، شبهای قبل از عملیات غسل شهادت، ذکر، دعای توسل، نوشتن وصیتنامه و حلالیت طلبیدن از برنامههای ویژه بچهها بود، مشاهده این حجم عظیم از روحیه و تشنگی برای مبارزه و جهاد در راه اسلام بسیار قابل تحسین بود. بودند رزمندگانی که فرزند و پدرشان شهید شده بودند اما با روحیه کامل عملیات را ادامه میدادند.
بیسیمچیای همراه بنده بود که بسیار شوخ طبع و شلوغ بود. جالب است که شب عملیات به بنده گفت همه را جمع کنید میخوام برایشان صحبت کنم، من به شوخی گفتم قبل از عملیات همه را اذیت کردی، شوخی کردی کسی به حرفهایت گوش نمیدهد٬ گفت جمع کن دیگر! میخواهم صحبت کنم، بچهها جمع شدند و این رزمنده شوخ طبع وقتی میخواست صحبت کند٬ همه به خنده گفتند چه میخواهی بگویی؟ و شروع کرد به صحبت و حلالیت طلبیدن و عملیات که شروع شد بعد از گذشتن ساعاتی با چشمان خود دیدم که گلوله مستقیم به پیشانی وی برخورد و به شهادت رسید.
تسنیم: از لحضات شروع عملیات صحبت کنید، در چند مرحله و چه محورهایی وارد عمل شدید؟
امیری: نهم اردیبهشت اعلام عملیات شد و گروهان ما به فرماندهی یوسف سلطانیفر از بجنورد از محور شمالی رودخانه کرخه که زیر نظر قرارگاه قدس بود وارد عمل شد. با توجه به اینکه دشمن اطلاع قبلی از این عملیات داشت تمام توانش را گذاشته بود مانع ورود رزمندگان شده و متاسفانه بهقدری دشمن در این محورها آتش ریخت که نیروهای ما زمینگیر شدند و دستور عقب نشینی صادر شد. آن شب تا صبح مشغول برگرداندن مجروحین و شهدا به پشت خط٬ بودم به طوری که از شدت کار زیاد و حمل مجروحین احساس کردم کمرم از کار افتاد.
بنا به دستور فرماندهی و به جهت غافلگیری دشمن شب بعد مجددا وارد عملیات شدیم و نتوانستیم خط تراز دشمن بگیریم. آن روز صبح وقتی در خاکریزهای دشمن قدم میزدیم انگشتی را دیدم که از خاک بیرون زده است وقتی رفتم آن را کشیدم دیدم دستش از بازو قطع شده است و وقتی بیشتر خاک را کنار زدم دیدم که عراقیان رزمندگان را که شب قبل به اسارت گرفته بودند٬ مثله کرده و همانجا دفن کرده بودند و در محلهایی سرهای بچهها را بریده بودند و با خود برده بودند.
در مرحله اول عملیات موفق شدیم تا به سه راه حسینه برسیم و آنجا شهید چراغچی بچهها را جمع کرد تا صحبت کند. در حین صحبت یکی از بچه های بجنوردی بلند شد و گفت سردار! اگر امکان دارد یک گردان را به بچههای بجنورد اختصاص دهید تا تمام فرماندهان آن بجنوردی در خود بجنورد معرفی و نصب شوند. شهید، چراغچی در جواب گفت: «فرماندهان باید در میدان جنگ به میانه توپ و گلوله مشخص شوند٬ نه در کوچه و بازار.».
فتح خرمشهر٬ چهار مرحله طول کشید. در مرحله چهارم سه گردان شهید آهنی٬ باقرزاده و سردار قالیباف تبدیل به یک گردان شد و فرماندهی را به بنده دادند. مسئولیت گردان ما این بود تا در قسمت غرب خرمشهر از ورود دشمن و دور زدن نیروهای خودی جلوگیری کنیم. هیچ مانعی وجود نداشت که پشت آن سنگر بگیریم و ناگهان هواپیماها رسیدند و شروع به بمباران کردند که در آنجا ترکشی میهمان سر بنده شد و به عقب برگشتم.
تسنیم: عملیات چند روز طول کشید؟ لطفا از لحظات ورود به خرمشهر کمی توضیح بدید؟
امیری: در مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس٬ محاصره خرمشهر خیلی تنگ شد و یک هفته جنگ تن به تن با دشمن داشتیم. به طوری که اتفاق میافتاد سنگری چندین بار بین ایرانیها و عراقیها دست به دست می شد. ولی نکته مثبت این درگیری این بود که دشمن نمیتوانست از توپ خانه استفاده کند.
2 خرداد خبر رسید خرمشهر کاملا محاصره شده و احمد زیدان که فرمانده خرمشهر بود به دست نیروهای ایرانی کشته شده است. همین باعث شد تا روحیه عراقیها کاهش و ایرانیان عزم بیشتری پیدا کنند برای بازپسگیری خرمشهر.
صبح روز 3 خرداد که محاصره بسیار تنگ شده بود هیچ تیراندازی انجام نمیگرفت. رزمندگان بلاتکلیف مانده بودند که در شهر چه خبر است و علت این سکوت چیست؟ بعد از چند لحظه یک نفر از نیروهای عراقی با «پرچم سفید» فریاد زنان به میان رزمندگان آمد و گفت چندین هزار نفر از نیروهای عراقی از ترس اینکه بعد از اسیری کشته شوند خود را تسلیم نمیکنند، که بعد از آن یکی از طلبههای عرب زبان سوار بر وانت به داخل شهر رفت و با بلندگو اعلام کرد اگر تسلیم شوید هیچ خطری شما را تهدید نمیکند.
ناگهان دیدیم موج عظیمی از سربازان عراقی با پرچمهای سفید و شعارهای «الموت لصدام» و «حسین حسین» کنان به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. گروهان ما جز اولین نفراتی بودیم که وارد خرمشهر شدیم.
تسنیم: شیرینترین و تلخترین خاطرهای که از این عملیات داشتین رو برای ما بازگو کنید؟
امیری: شیرین ترین خاطره این بود که بعد از 23 روز جنگ و خونریزی توانستیم٬ نماز ظهر را به امامت آیت الله شیرازی در مسجد جامع خرمشهر بخوانیم که بعد از آن تمام خستگی این چند روز درگیری از تنمان خارج شد.
تلخ ترین خاطره٬ لحظهای بود که در حال پاکسازی شهر خرمشهر بودیم و جوان رشید و زیبارویی همراه ما بود که ناگهان در حین پاکسازی پایش بر روی مین رفت و متاسفانه از زانو قطع شد، آن نالهها و دردی که آن جوان میکشید تلخترین خاطره را برای من رقم زد. خاطره تلخ دیگر هنگامی بود که از پشت شیشههای آمبولانس به رزمندههای مستقر در غرب خرمشهر نگاه میکردم و آن غربت و ناامیدی آنها را که برای رفتن من که فرمانده شان بودم٬ میدیدم.
تسنیم: پیروزی خرمشهر چه تاثیری بر ادامه جنگ داشت؟
امیری:پیروزی خرمشهر باعث شد تا حجم عظیمی از ادوات و تجهیزات، سلاح ها، تانکهای دشمن در خرمشهر بماند و به غنیمت رزمندگان در بیاید، که منجر به مجهز شدن سپاه و تشکیل چند تیپ توپخانه شد. تمامی این ادوات در عملیاتهای بعدی به کمک ما آمد و نقش تعیین کننده در پیروزی آن عملیاتها داشت.
تسنیم: مطرح شدن این موضوع که جنگ باید بعد از عملیات بیت المقدس به پایان برسد بر چه اساسی بود و آیا درست بود؟
امیری: با توجه به شکست سنگینی که عراق از ایران متحمل شد و باعث شد تا چهره صدام در میان حامیان اروپائیش مخدوش شود این پیشنهاد مطرح شد که جنگ به پایان برسد.
بعد از عملیات بیت المقدس ما آماده صلح بودیم اما مواضع و درخواستهایی از عراق داشتیم که یکی از آنها این بود که بیش از ده شهر ایران در اختیار عراق بود و بایستی دولت عراق آن را تحویل میداد. و دوم اینکه باید تجاوزگر و دفاع کننده تعیین شود تا بتوانیم خسارتهای ناشی از جنگ را که به بیش از 5 استان کشور ما زده بود را از عراق بگیریم.
وقتی اروپا و آمریکا دیدند بعد از این پیروزی ایران میتواند حرفهای زیادی برای زدن در دنیا داشته باشد٬ مانع از صلح شدند و تمام توان خود را گذاشتند تا دوباره به صدام کمک کنند و ایران را از پای در بیاورند که تا کنون با گذشت 40 سال هنوز نتوانستهاند.
گفتوگو: محمدحسین محمدزاده
انتهای پیام/ ز