ناگفته‌های وقایع کردستان از زبان شهید محمد بروجردی+فیلم

ناگفته‌های وقایع کردستان از زبان شهید محمد بروجردی+فیلم

همزمان با سی‌وپنجمین سالگرد شهادت مسیح کردستان, سخنرانی شهید بروجردی در سال ۶۱ برای اولین بار توسط خبرگزاری تسنیم منتشر شد. در این سخنرانی ناگفته‌هایی از وقایع کردستان بیان می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, امروز یکم خرداد97 سی‌وپنجمین سالروز شهادت سردار شهید محمد بروجردی معروف به«مسیح کردستان» است. او در سال 1333 در کانون گرم و صمیمی خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش از اهالی روستای دره‌گرگ بروجرد چشم به جهان گشود. خانواده‌اش از روی عشق و علاقه به اهل‌بیت(ع) نام او را محمد نهادند و در پرورش او کمر همت بستند.

در سن 5سالگی از نعمت پدر محروم شد از این رو با مادر به تهران آمد و زندگی تازه‌ای را شروع کرد و با رسیدن به سن تحصیل، دوران ابتدایی را در کلاسهای اکابر گذراند و از آنجا که از حس مسئولیت‌پذیری بالایی برخوردار بود در حین تحصیل جهت یاری رساندن به مادر در تأمین معاش به کار کردن مشغول شد. محمد در سن 17سالگی  به‌سنت حسنه پیامبر(ص) جامه عمل پوشاند و طی مراسمی ساده و بی‌آلایش ازدواج کرد که یک پسر و یک دختر هدایای الهی این وصلت است.

مدتی پس از ازدواج به خدمت سربازی فرا خوانده شد اما از آنجا که علاقه‌ای به انجام وظیفه در ارتش شاهنشاهی را نداشت پس از مدتی فرار کرد و تصمیم گرفت برای دیدن امام به عراق برود که در مرز دستگیر شد و مدت شش ماه در زندان و شکنجه‌گاه‌های رژیم به‌سر برد و مجدداً جهت خدمت اجباری به تهران آمد و پس از اتمام دو سال خدمت اجباری، مبارزات سیاسی خود را آغاز کرد و از همان ابتدا سعی کرد با روحانیت خط امام تماس برقرار کند و او که قلبی مالامال از عشق به حضرت امام(ره) و کینه و نفرت از نظام منفور پهلوی در وجودش موج می‌زد با یاران امام از جمله شهید حاج مهدی عراقی مرتبط شد و به خودسازی و کسب فیض و علم در مکتب آنها و به چاپ و تکثیر و پخش اعلامیه‌های حضرت امام اقدام نمود و کنار آن به مبارزه نظامی علیه طاغوت پرداخت و سپس به سوریه رفت و با شهید چمران و شهید منتظری آشنا شد. بعد از قیام 19 دی ماه 1356 در قم برای عملیات نظامی علیه رژیم از علما مجوز شرعی گرفت و تا طلوع فجر پیروزی انقلاب به عملیات خود ادامه داد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت حضرت امام(ره) به ایران از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی مسئولیت حفاظت حضرت امام در فرودگاه و مسیر بهشت زهرا (سلام الله علیها) به وی واگذار شد. پس از پیروزی انقلاب وی سرپرستی زندان اوین را به‌عهده گرفت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. با شروع غائله کردستان، به ندای امام لبیک گفت و عازم سپاه شد و به سرکوبی ضدانقلاب پرداخت. سپس به سمت فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب گردید و به پاکسازی کردستان ادامه داد. وی در مقابل توطئه‌های ضدانقلابیون سازمانی تشکیل داد و با 2 تن از اعضای شورای انقلاب، شهید بهشتی و حجت الاسلام رفسنجانی مسئولیت اداره این سازمان را به‌عهده گرفتند.

با شروع جنگ خانمانسوز از سوی عراق و محاصره شهر سرپل‌ذهاب، محمد و چند تن از همرزمانش به آن شهر رفته و آنجا را از یک سقوط حتمی نجات دادند که در این عملیات از ناحیه دست مجروح شد. در اوایل سال 1361 تقویت گردان شهدا و تبدیل آن به یک تیپ مانوری از طریق فرماندهان منطقه مطرح شد که این تیپ آسایش را از ضدانقلاب سلب نمود و مناطق وسیعی را از وجود آنان پاکسازی کرد و وی در دوران جنگ در عملیات‌های گوناگون شرکت کرد و رشادت‌ها آفرید تا اینکه در تاریخ 62/3/1 در جاده خاکی مهاباد ــ نقده، خودروی حامل وی، روی مین ضدتانک در داخل آبگیر می‌رود و منفجر می‌گردد و وی به شهادت می‌رسد.

بیشتر بخوانید:

شاه‌کلید شهید بروجردی در حل غائله کردستان چه بود?

شهید بروجردی در سال 61 و قبل از انجام عملیات سخنرانی‌ای را در جمع پاسداران سپاه کردستان و رزمندگان تیپ ویژه شهدا داشته است که برای اولین بار توسط خبرگزاری تسنیم منتشر می شود. شهید بروجردی در این سخنرانی ناگفته‌‌هایی را از وقایع کردستان و اقدامات و جنایات عناصر ضد انقلاب بیان می‌کند. در ادامه متن و فیلم این سخنرانی آمده است که می‌توانید آن را تماشا کرده و یا بخوانید.

 

 

«...بنی صدر که اول سعی کرد  پایگاه مردمی پیدا کند بیاید به عنوان دفاع از انقلاب مطرح شود بعد رشد پیدا کند و بعد آرام آرام با پشتیبانی خارجیها بیاید روی کار, یعنی همه سعی و کوشش اینها بر این بود که در مقابل روحانیت یک جناح و جریانی درست کنند که بعداً بتوانند این انقلاب را از داخل بپاشند که به خواست خدا موفق نشدند و همه اینها برای این بود که ملت گوش به فرمان امام در همه احوال بود.

یعنی آنجایی که امام فرمودند بنی صدر را بگذارید کنار یا احتمالا از کار برکنارش کنید یا به او فشار بیاورید یا فحش بدهید و مردم برخلاف مردم کاری نکردند, خیلیها میدانستند که بنی صدر آدم خائنی است یا احتمالا قصدهای بدی دارد ولی چون امام دستوری صادر نفرموده بودند اکثرا گوش به فرمان گوش کردند.خود اطاعت از امام و رهبری خردمندانه امام عاملی شد که توطئه های داخلی یکی پس از دیگری افشا بشود و از بین برود که آخرین توطئه هم توطئه حزب توده بود, این که جمهوری اسلامی آنها را شکست داد یک مسئله است.

این که چنان شکستی به آنها داد که هر کدام از این عوامل اقرار کردند یعنی حزب توده همان طور که شنیدید بیست و چهار سال در زندان شاه بودند ولی از آنها زیاد اقرار نکردند ولی اکثر آنها به محض اینکه در نظام جمهوری اسلامی دستگیر شدند و بعد منطق و قدرت جمهوری اسلامی را دیدند به گناهان خودشان اقرار کردند و به پوچی منطق خود پی بردند که منافقین و گروه های مارکسیست حزب توده همه به اینگونه رسوا شدند.

بعد مسئله عراق جلو آمد که عراق هم همان طور که ملاحظه می کنید در مجموع هدفش این نبود که بیاید دم مرز بایستد و کری بخواند از اول هدفش این بود که با یک حرکت خوزستان و جاهای نفت خیز را میگیریم و به کمک بنی صدر و امثال آنها حکومت را ساقط می کنیم به همان دلیل هم آن دفعه اول که در گل ماند و نتوانست جلو بیاید و بچه ها با صبر و استقامت جلوی آنها را گرفتند که درود می فرستیم به شهدای خوزستان همان شهدایی که در 25 روز آنها را در خونین شهر نگه داشتند ما نیرویی در خونین شهر نگه نداشتیم ولی همین که 25 روز نیروی نظامی عراق متوقف شد عامل بزرگی شد که جمهوری اسلامی حداقل در دزفول در اهواز و در جاهای دیگر خودش را محکم نگه دارد و اگر آن مقاومت در خونین شهر نمی شد همان دفعه اول عراق صد در صد دزفول و جاهای دیگر را می گرفت و این مقاومت ها بود که عراق را وادار به شکست کرد و بعدها جمهوری اسلامی با سازماندهی که کرد با نیروهایی که به صحنه آورد قادر شد که ضربات محکمی به عراق بزند که تقریبا عراق یک نیروی شکست خورده ای است ولی باید این جریان سرانجامش به فتح نزدیکی برسد.

در همه ارتباطات کردستان از همان اول یکی از این مسائل بود یعنی کردستان را به عنوان یک جریانی که آمریکا همیشه از این استفاده می کرد که هر رژیمی که روی کار می آمد اگر می خواست که رژیم را به زانو دربیاورد اول یکسری در کردستان ها ناراضی از  رژیم عراق بود که کردها را علیه عراق وادار به شورش می کرد.

اگر رژیم ایران بود یکسری کردها را علیه ایران طرف عراق وادار به شورش کردند, پشتیبانی کردند بعد توسط ایران کشاندند عقب, بعد پراکنده کردند و به آنها دستور عقب نشینی دادند که در مجموع در کردستان همین انگیزه را دنبال کرد یعنی یکسری نیروها را سازمان داد منتهی این نیروها یکسری انگیزه ها داشتند.

در کردستان همیشه یک مسئله ای مطرح بوده که یکسری از آنها صادقانه مطرح کردند یکسری هم همه وابسته بودند سران عواملشان وابسته بودند گفتند حالا که انقلاب اسلامی روی کار آمده این حرف اولشان بوده که کردها را جذب کردند حرف ما این است که ما هم کردیم و بعد از یک مدت زیادی می خواهیم مستقل بشویم ما هم می خواهیم به سرنوشت خودمان حاکم بشویم حرف اولشان این بود چون توده مردمشان عوام هستند و سریع تحت تاثیر شعار قرار می گیرند گوش کردند گفتند که اینها حرف غیرحسابی که نمی زنند می گویند که ما کرد هستیم و سرنوشت خودمان را می خواهیم حالا شما چه می گویید یکسری از تهران از تبریز از جاهای دیگر آمدید اینجا حرف شما چیست؟ ما که حرفمان منطقی است.

بعد رهبری را درست کردند چون فهمیدند که مردم مذهبی هستند باید روحانیت کردستان را داشته باشند تا به نفع آنها فتوا بدهد, عزالدین را به عنوان رئیس آن شورا انتخاب کردند گفتند که شما یک رهبری دارید به اسم امام ما هم یک رهبر داریم به اسم عزالدین و این برای کردها جا افتاده بود و یکسری نیرو را برای خودشان جذب کردند جاهایی مثل پاوه که روحانیتش بیدار بود تحت تاثیر آنها قرار نگرفت ولی جاهای دیگر قرار گرفتند و بعد شروع کردند به زدن پادگان ها مثلا گفتند که الان جمهوری اسلامی می خواهد ارتش را از اینجا ببرد بیرون.

  لشکر 28 مثلا در سنندج گفتند که ما چه کار کنیم بریم اسلحه ها را بگیریم یکسری خودشان داشتند و یکسری را هم تحریک کردند بعد حمله کردند به پادگان بعد دولت دفاع کرد و یکسری را زد کنار بعد اینها به هر کسی که در آن حمله شرکت کرده بود گفتند چون تو یک بار به ارتش حمله کردی اگر ارتش تو را بگیرد اعدامت می کند یا اگر سپاه بگیردت اعدامت می کند آرام آرام عوامل ناراضی را زیاد کردند این بود وقتی که ما وارد کردستان شدیم چون آشنا هم نبودیم نیروی جمهوری اسلامی اصلا نمی دانستند قضیه چیست.

با یک جریانی به اسم جریان مقابله کردستان رو به رو شدند البته از همان اول عناصری بودند, یعنی سعی زیادی می شد که بین مردم و نیروهای نظامی تفکیک قائل بشویم ولی چون تحریک زیاد بود و مردم یکسری از آنها تحت تاثیر قرار گرفته بودند وقتی تظاهرات می کردند خیلی به صحنه می آمدند و آنها هم سعی‌شان این بود که آنها را به صحنه بیاورند, به همین دلایل آرام آرام مشکل بود برای ما جنگیدن در کردستان تا کار رسید به جایی که در مجموع اینها حمله کردند به پاوه و یک حمله هم کردند به پادگان مهاباد اسلحه ها را به طور کلی گرفتند و خلع سلاح کردند و یکسری پاسگاه های ژاندرمری را گرفتند در مجموع کار ما در آن سالها این بود یعنی دولت جمهوری اسلامی از اشتباهاتش این بود که سریع نیروهای نظامی بومی را سریع انتقال نداد.

این نیروهای نظامی بومی مثل ژاندرمری و ارتش این فکر را کردند که ما آمدیم یکبار از شاه دفاع کردیم بعد دیدیم شاه شکست خورد حالا اینها می گویند که شما ضد خلقی هستید و چند وقت دیگر این ارتش هم شکست می خورد و اگر این ارتش شکست خورد تکلیف ما چه می شود دوباره ما به دست همین افراد ما محاکمه می شویم هم کرد هستیم آبرویمان رفته هم هیچ کار مثبتی هم نکردیم این بود که بعضی ها فرار کردند و بعضی ها هم اصلا مقاومت نکردند مثلا اگر طرف صد تا اسلحه داشت رسید می گرفت و بعضی از آنها هم آدمهای خوبی هستند. طرف آمد شعار و بلندگو و تشکیلات و محاصره فلان پاسگاه و ما هم دیدیم راهی غیر از این نداریم که آرام آرام همه اسلحه را در اختیار آنها قرار دادند و بعضی از آنها تجهیز شدند سعیشان براین بود با یک حمله به پاوه و وصل آن به باختران و بعد کل کردستان را تجزیه کنند و این هدف اولیه آنها بود.

بیشتر بخوانید:

نقشی که شهید بروجردی در ایجاد امنیت کرستان ایفا کرد

اینها می گفتند که جمهوری اسلامی که چیزی ندارد, یک ارتش دارد که الان روحیه جنگیدن ندارد سازمان دیگری هم نبود و سپاه هم نبود سپاه تازه اوایلش بود که سیصد یا پانصد نفر عضو داشت کمیته بود گفتند اینها که قادر نیستند با ما بجنگند. قاسملو می گفت ما اگر صد تا دویست تا مسلح داشته باشیم قضیه کردستان را حل می کنیم و با یکسری مسلح حمله کردند و جریان پاوه و مریوان بوجود آوردند و حمله به پادگان سنندج و امام فرمانی صادر کردند که با آن فرمان یک ضرب بزرگی به کردستان یعنی به نیروهای دشمن وارد شد و حساب دستش آمد و آن هم این بود که یک ملتی درست است چیزی نمی دانستند ولی خیلی گسترده هجوم آوردند به کردستان یکسری رفتند پاوه انقدر مثلا هزار نفر مهاباد رفتند.

اصلا کسی قادر نبود آنها را تدارک کند بعد به این نتیجه رسیدند که اینها آنها که کشیدند کنار یعنی دشمن که به طور کلی عقب نشینی کرد دو تا عملیات بود یکی عملیات سیاسی یکی هم نظامی از اشکالات ما این بود که سازمان نداشتیم نیروی منظم نداشتیم و لذا در کردستان ضربه پذیر بودیم کمیته و سپاه می آمدند مثلا می رفتند به ارتفاعات. اصلا ما نه می دانستیم ارتفاعات چیست نه جنگ می دانستیم چیست نه تیراندازی اینها می آمدند بعضی ارتفاعات را می گرفتند و بچه های ما را قتل عام می کردند این ضرباتی که می زدند ضرباتی بود که خیلی اثر می گذاشت.

در بالا از طرف دیگر هم فشار آوردند به دولت آن موقع دولت بازرگان بود فشار زیادی آوردند و از آنجا نیروها را قانع کردند که فشار بیاورید که قضیه کردستان نظامی نیست سیاسی است یعنی اگر برای کردستان نظامی برخورد کنید هر چه هم بجنگید به نتیجه نمی رسید باید با ما کنار بیایند این دو تا از کارهای اساسی بود که دشمن شروع کرد و به هر حال به طور نسبی هم موفق بود آن موقع مصاحبه های مختلفی از جانب دولت بازرگان می شد که مسئله کردستان نظامی نیست و می خواست بگوید که فرمان امام اشتباه است و عملا هم همین را می گفت کردستان هم از طرف دیگر مواجه شده بود و مردم کرد با درک پایینی که دارند وقتی به دولت نگاه می کردند حق داشتند که بگویند این دولت ساقط می شود. چون نگاه می کردند به این که اولا نیروی نظامی آن نیروهای بی تجربه و هرج و مرج بچه های کمیته که آمدند اول مردم را خلع سلاح کردند طرف می گفت من مدت هاست اسلحه دارم و مدت هاست که دارم با دموکرات می جنگم تفکیک نکردند همه را خلع سلاح کردند.

لذا حتی آن کسانی که طرفداران ما بودند یکسری از کردستان سریع رفتند تهران که توسط آنها دستگیر نشوند و یکسری هم در اختیار آنها قرار گرفتند دولت بازرگان گفت که مسئله کردستان نظامی نیست از طرفی نگاه می کردند می دیدند که بچه شان را خلخالی حاکم شرع اعدام کرده,از طرف دیگر هم می دیدند که بازرگان اعلام میکند که قضیه کردستان نظامی نیست و برای آنها مفهوم نبود می گفتند این چه دولتی است که مرکزیت ندارد یعنی نمی فهمد که شاید یک دولتی بیاید روی کار یکی فکر سیاسی داشته باشد یکی مکتبی باشد یکی به این مسائل توجه نکند یکی مقید به احکام اسلام باشد یکی مقید نباشد. به این کارها کاری نداشت حالا این دولت عناصر ناخالصی در درونش هستند به این هم کاری نداشت.

آنها فقط به این نگاه می کردند می گفتند که این دولت دولتی است که قادر نیست حاکمیت پیدا کند لذا مردم به نفع دشمن کنار نرفتند از صحنه بلکه بی تفاوت شدند یعنی کسانی که طرفدار ما بودند عشایر و قبایل آنها به طور کلی گفتند چون وضع دولت روشن نیست ما صبر می کنیم و هنوز هم بعضی نیروها هستند در صورتیکه ما حاکمیت کامل پیدا کنیم صد در صد به نفع ما اسلحه دست می گیرند اما چون هنوز وضعیت روشن نیست هیچ وقت ریسک نمی کنند چون آنها آدم هایی هستند با تجربه جنگ های مختلفی دیدند فقط منتظر هستند ببینند چه می شود البته که از اول هم جنگیدند همه خانه و زندگی را برداشتند و آمدند ارومیه و مهاباد و تهران و غیره پس این مسئله ای بود که تا درگیری دوم شاید می شد بعد اینها موفق شدند و دولت آمد بررسی کرد یک هیئتی آمد به نام حسن نیت و روی کردستان مطالعه کرد و صحبت کرد.

در مجموع کار هیئت چه بود به رسمیت شناختن قاسملو نماینده چریک‌های خلق و عزالدین گفتند سه تا نیرو در کردستان هستند که این سه تا نیرو هم قوی هستند چریکهای فدایی کوموله دموکرات و رئیس آنها هم عزالدین گفتند که اینها پایگاه مردمی دارند چون خود فروهر وقتی آمده بود به سنندج دید یک تظاهراتی مردم کردند و فحش دادند این چیزهایی که می گویم ظاهرش است در باطن که همه با هم بودند ظاهر امر گفت من رفتم سنندج صدهزار نفر تظاهرات کردند و اینها را خواستند خب ما چه می خواهیم بگوییم اینجا وقتی صد هزار نفر مردم سنندج تظاهرات می کنند می گویند درود بر شورای خلق سنندج و ما چه داریم بگوییم آنجا گفتند که بهترین راهش این است که ما با آنها کنار بیاییم و تعهد کردند.

امام فرموده بودند آن زمانی که دولت گفته بود که ما با اینها می خواهیم سیاسی برخورد کنیم ما حلش می کنیم مسئولیتش را به ما بدهید. امام فرمود اگر می خواهید صحبت کنید از موضع قدرت شما صحبت کنید آنها گفتند درگیری تمام این ناکس ها گفتند درگیری تمام همه بچه های ما که در مهاباد و سنندج مسلح می رفتند قتل عامشان کردند یعنی باعث شد یکسری را گروگان گرفتند یکسری را اسیر گرفتند و ضربه پی در پی می زدند بعد از چه کسی توضیح بخواهیم. مثلا بگوییم آقای حزب دموکرات قبلا تو استناد کردی که کاری با نیروهای نظامی ندارم خلاصه آنها شعار دادند گفتند ارتش برادر ماست پاسدار دشمن ماست بعد شروع کردند به پاسدارها را زدن جنگ به اینجا رسید که جمهوری اسلامی مجبور شد پاسدارها را با هلی کوپتر از کردستان خارج کند.

پاسدارها را که خارج کرد شاید چند ماه بعد ارتش آمد برود, ارتش که می خواست برود طرف بانه کوموله تحلیل کرد گفت که ما یعنی حالا چرا اینها الان آمدند با ارتش بجنگند چون اینها دیدند در مرکز قانون اساسی نوشته شد در مرکز دولت جمهوری اسلامی دارد تثبیت می شود قانونی و حسابی و کتابی گفتند خب ما یک مدتی شعار می دهیم و کردستان را همین طوری نگه می داریم ولی مردم کردستان چشم دارند و گوش دارند و منتظر دولت مرکزی هستند یعنی آنها می دانند که اگر دولت مرکزی قوی شد صد در صد مسئله کردستان را یکسره می کند بعد آنها گفتند ما از همین الان باید دولت کردستان را تجریه کنیم پس گفتند که جلوی ارتش را می گیریم این بود که ارتش که آمده بود عبور کند و برود بانه درگیری دوم سنندج شروع شد یعنی بلافاصله آمدند جلوی ستون را گرفتند و متکی به همان جوان هایی که ساماندهی کرده بودند در شهر گفتند این آخرین باری است که دولت به کردستان می آید و جنگ را شروع کردند دولت جمهوری اسلامی هم آنجا شهدای زیادی داد حدود چهارصد تا ششصد تا شهید دادیم.

در سنندج به خاطر اینکه وارد نبودیم چون جنگ بلد نبودیم و نیروی سازماندهی نداشتیم برای اینکه خیلی از ارتشی ها جرات جنگیدن نداشتند یعنی قبول نداشت می گفت من این توپی را که می زنم روی سر چه کسی بزنم حتی یکی از افسرها در سنندج رفته بود در جایی محاصره اش کرده بودند می گفتند که تو بزن اصلا خود من را بزن ولی چون آنها می ترسیدند نمی زندند که در آخر بعضی داوطلبین پیدا شدند و بعضی مجبور شدند که سپاه را وارد پادگان کنند و با یکسری تقویت ها درگیری ها شروع شد و این گونه بود که درگیری دوم سنندج شروع شد.

البته یک حسنی داشت اینها چهار روز ارتش را نگه داشتند اعلام کردند که شما که گفتید ارتش برادر ماست پاسدار دشمن ماست ولی الان دارید با ارتش می جنگید بالاخره مشخص بود که هدفشان چیست جنگ شروع شد و این برای کردستان ثابت شد که اینها با دولت جمهوری اسلامی می جنگند بحث خودمختاری و مردم کردستان نجات پیدا کنند نیست این بود که در درگیری دوم مردم کردستان مقدار زیادی متوجه شدند دولت و سپاه هم آمدند و با اینها جنگیدند ویکسری محورهای اصلی را آزاد کردند در طول جنگ دوم شاید تا الان که اینجا هستیم تا قبل از تشکیل قرارگاه حمزه کار جمهوری اسلامی تثبیت کردستان بود یعنی جبهه را باز می کرد بچه های سپاه هر جا سپاه تشکیل دادند آنجا که سپاه فعال بود حوزه استحفاظی خود را گسترش داد مثلا  جایی بود که اول فقط د پادگان بودند بعد رفتند و جبهه عراق هم گرفتند کار ما هم در این صحنه تجهیز نیروهای بود مثلا ما در مریوان یکی از نقاط موفقیت جمهوری اسلامی است در آنجا چهار هزار نفر از مردم کردستان مسلح شدند به نفع جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی موفق شد ارتش را به جای اینکه دور پادگان بچیند گذاشت لب مرز شاید چهل پنجاه کیلومتر یعنی مثل این که از اینجا ببریدش دم مرز مریوان مثل ارومیه بود.

یعنی کاملا تمام مناطق را گرفتند و مردم را مسلح کردند و شبیه مریوان در جاهای دیگر هم عمل شد البته ضرباتی هم خوردیم شهدای زیادی هم دادیم ولی در مجموع دولت تثبیت شد در کردستان یعنی در مجموع ما زجر کشیدیم اما بچه های ارتش انصافا در یک ارتفاعی گاهی ما دو ماه محاصره بودند مثلا در زمستان یک هلی کوپتر اگر هوا خوب بود برود به آنها یک غذایی بدهد و برگردد با همین سختی ها کردستان حفظ شد تا در نتیجه جمهوری اسلامی کردستان را از دست نداد یعنی نگذاشت که توطئه های دشمن موفق بشود و کردستان را تجریه کند البته برای ما جنگ خیلی سخت بود یعنی جنگی بود به مراتب بدتر از جنگ عراق چون بچه های ما مظلوم بودند و آشنا نبودند در این پیچ و خم های کردستان گیر می افتادند و قتل عام می شدند, از ارتفاعات تا می آمد پایین گاهی وقت ها مین زیر پایش می انداختند خلاصه ضربات محکمی می زدند.

البته در جنگ دشمن هم تجربیات خیلی زیادی پیدا کرد یعنی دشمنی که اول در کردستان با ما می جنگید با کردستانی که الان دارد می جنگد نیست آن هم خیلی زبده شد نیروهایش تک تیراندازها ورزیده شدند و بخصوص الان که وارد جنگ شدیم در واقع با یک نیرویی رو به رو هستیم که کادرهای دشمن است آن موقع نیست که طرف می آید یکسری نیروها یعنی بسیج مردم را هم با خودش بیاورد مردم به طور کلی از صحنه جنگ در کردستان خارج شدند و نیروهای سازمان یافته ماندند یعنی مردم به این نتیجه رسیدند که دولت صد در صد می آید و روحیه جنگیدن هم اصلا ندارند ولو اینکه تحریکشان کنند خیلی ها اصلا اسلحه دست نمی گیرند که بعد مجبور بشوند با دولت جمهوری اسلامی بجنگند این وضعیت کلی بود که ما را تا اینجا رساند اما آنجایی که قرارگاه حمزه وارد عمل شد کار و شروع کار قرارگاه حمزه از اینجا بود یعنی برنامه اش این بود که مسئله کردستان را یکسره کند و بعد نظامی مسئله کردستان خاتمه پیدا کند البته کردستان را باید از همه ابعاد رسیدگی کرد کاری به مسئله نظامی خاص ندارد یعنی آن قدرت دشمن آن قدرتی که باعث ضربه زدن به جمهوری اسلامی می شود یعنی دولت جمهوری اسلامی حاکمیت نداشته باشد حاکمیت ما روی ارتفاعات باشد نه روی مردم.

به هرحال بحث سر این است که قدرت نظامی دشمن را از بین ببریم چون اگر ما قادر بشویم به لطف خدا در کردستان قدرت نظامی دشمن را از بین ببریم مردم کردستان صد در صد با ما هستند یعنی اینها یک اصل دارد می گویند دولت مریض می شود ولی نمی میرد مردم کردستان خودشان می گویند این دولت جمهوری اسلامی البته جمهوری اسلامی نمی گویند برای آنها دولت جمهوری اسلامی با دولت شاه خیلی فرقی نمی کند ولی می گویند که دولت موفق است یعنی دولت دولتی است موفق کما اینکه در تاریخ هر جا حزب دموکرات جنگیده شکست خورده بخصوص اینکه پیروزی های جمهوری اسلامی را دیدند و با این استدلال مردم منتظر جمهوری اسلامی هستند اما در بین این مردم هستند.

کسانی که علاقه مند به اسلام هستند یکی از دلایلی که دشمن موفق نشد این بود که مردم کردستان متوجه شدند که آنها مارکسیست هستند درست است به خاطر کردی بودنشان حاکمیت پیدا می کنند اما چون نتوانستند مثلا در یک روستا می رفت یک کتاب مارکسیستی می داد و یک موسی هم در آن روستا هست این موسی بالاخره حرف خودش را می زند می خواهد بگوید خدا هست نمی تواند بگوید خدا نیست او می خواهد بگوید پیغمبری هست دینی هست ایمانی هست و دولت هم دولتی است که شکست بخورد ربطی هم به دولت ندارد بالاخره این هم مسلمان است یکدفعه نمی توانند اینها را مارکسیست بار بیاورند در کردستان.

اهداف دشمن یکی از علل شکست این بود که مذهبی نبود یعنی نمی توانست هم باشد یعنی جمهوری اسلامی منطقش بالاتر از آن است حتی برای آنها ثابت شد که اینها خود مختاری نمی خواهند چرا ثابت شد چون جمهوری اسلامی چون با بحث های زیادی همین بچه های سپاه بچه های آموزش و پرورش بچه های بسیج  در این مدارس بحث کردند یعنی شهید دادند زحمت کشیدند ولی صحبت کردند که ما با کرد و فارس و عرب کاری نداریم ما با کسی کار داریم که تقوای بیشتری داشته باشد و این بالاخره جا افتاد در عقل طرف جا افتاد که دولت جمهوری اسلامی دولت جا افتاده ای است و مسلمان است و در مجموع اینهایی که با ما می جنگند کافر هستند حداقل کوموله را قبول کردند که کافر هستند اگر حزب دموکرات را قبول نکرده باشند کوموله را صد در صد قبول کردند که کافر هستند و الان عزالدین به عنوان یک مهره بی تفاوت و بی تاثیر از صحنه سیاست به طور کلی خارج شده در مجموع کار به اینجا رسید و بنای جمهوری اسلامی بر این است که بعد از تشکیل قرارگاه حمزه و نیروهایی که سازمان پیدا می کنند جبهه جنگ را ببرد به لب مرز ، مرزها را ببندد و اینها را در داخل یکسره کند این کل اهداف نظام جمهوری اسلامی در رابطه با کار نظامی است.

در رابطه با کار بسیج هم یکی از کارهای مهم ما این است که مردم کردستان را به صحنه بیاوریم یعنی جاهایی که ما نیروهای مسلح داریم مثل مریوان کار یک لشکر را می کنند یک لشکر سازمان یافته اگر باشند قادر نیستند کار آن دوهزار بومی را انجام دهند آنها کار خودشان را انجام میدهند و خیلی خوب امنیت را برقرار می کنند جاهایی است که چهار پنج ساعت بیشتر رفت و آمد نمی توانیم داشته باشیم با اینکه مثلا یک تیپ را خواباندیم و جاهایی است که ما اصلا نیرو نداریم و فقط نیروی بومی داریم و شبانه روزی رفت و آمد می کنیم در کردستان.

پس در مجموع جمهوری اسلامی برای این اهداف احتیاج دارد نیروهای خودش را سازمان بدهد و جهت بدهد و توجیه کند که برادرها باید بدانند که اگر ما بتوانیم متوجه بشویم که نیروهای جمهوری اسلامی در سازمان در تشکیلات سپاه جا بیفتند در بسیج مردم در سازماندهی مردم در جلو بردن جنگ در آموزش جنگ در همه اینها یاد بگیرند و با صبر و استقامت کار کنند.

الان در کردستان کسانی موفق هستند که دو سه سال یا حداقل یک سال در کردستان ماندند و یاد گرفتند که باید چگونه بجنگند آن برادری که تازه از راه می آید نمی داند چگونه باید بجنگد تا می خواهی به او یاد بدهی تلفاتمان می رود بالاتر یکی از دلایلی جمهوری اسلامی به خصوص سپاه مشمول پاسدار بگیرد این بود که چه آن هایی که بعدها در سپاه می آمدند و چه آنهایی که دو سال می مانند در مجموع نیروهایی باشند که آموزش می بینند و بدانند که چگونه در آدمها را بسیج کنند و چگونه با مردم برخورد کنند و چگونه باید در کردستان بجنگند.

این کلِ شاید ماموریتی است که ما توقع داریم در مورد برادران که توجیه بشوید و روی کردستان فکر کنید که بعد که وارد کردستان می شوید با چشم باز مطلع باشید در کردستان دشمن ما منطق ندارد این را به عنوان یکسری اصول بپذیرید یعنی یاد بگیرد که آنجا که رفتید فکر نکنید مردم با اینها هستند در کردستان دشمن مردم را ندارد اگر مردم را داشت هیچ وقت با ما نمی جنگید خود کوموله تحلیلش این است می گوید اگر جمهوری اسلامی وارد کردستان بشود پایگاه مردمی دارد یعنی مردم را دارد و مردم مقید به جمهوری اسلامی هستند با این حال می جنگد می گوید.

اگر ما بجنگیم البته او می گوید مردم خرافاتی هستند مردم فرهنگشان پایین است آنها می گویند ما باید بجنگیم نگذاریم جمهوری اسلامی حاکمیت پیدا کند تا مردم رشد پیدا کنند و به ما بپیوندند و بعد جنگ را ادامه بدهیم یعنی قوی بشویم اما ما می دانیم که مردم به آنها نخواهند پیوست و مقید هستند و طرفدار جمهوری اسلامی هستند منتهی ما خیلی جاها ضعیف عمل کردیم خیلی جاهاست که الان سه سال است برادرها دور و اطراف شهر را امن نکردند چون امنیت برقرار نشده یکی از آقایانی که در بانه بود بانه یک منطقه خیلی امنی است اما یک بچه ای بود در بانه به روابط عمومی ما می گفت شما انقدر پوستر نچسبانید شما کاری کنید که دشمن شب من را از خانه بیرون نبرد یعنی وضعیت کردستان اینطور بود اگر یک زن و شوهری در بانه در کردستان با هم دعوایشان می شد زن یا مرد به سپاه شکایت نمی کرد می رفت به حزب شکایت می کرد حزب یک نامه می نوشت که فلانی بیا در دادگاه ما اگر نمی رفت حتما شب می آمدند می بردنش حتی روز هم می آمد می بردنش و کسی جرات نداشت جلوی او را بگیرد در این جریانات مردم بی تفاوت بودند ولی همین مردم بانه بعد از اینکه مشکل بانه حل شد الان دیگر مسئله کوموله و دموکرات مطرح نیست آدمهای رشد یافته ای شدند و خیلی فرهنگشان فرق کرد و در مجموع مردم به آنها نپیوستند مردم می ترسند و وحشت دارند اینها دردهایی که من می گویم و شما باید به این دردها توجه کنید در مهاباد برادرانی بودند می گفتند وقتی درگیری می شد بعد از درگیری مثلا ما می رفتیم دم در خانه ای می دیدیم یک زنی تیر خورده چهارتا بچه هم داشت این بچه ها دور و بر مادر بال می زدند و نمی دانستند مادرشان را چه کار کنند یا مثلا طرف می خواست زنش را بیاورد بیمارستان تیراندازی شده بود و همسرش وضع حمل داشت همان وسط همسر را رها می کند و می رود خانه و بعد با ترس می آید تا زنش را ببرد بیمارستان مردم خسته شدند و به هیچ وجهی نمی خواهند بجنگند منتهی می ترسند زنش را رها می کند و حاضر نیست جانش را به خطر بیاندازد اگر حاضر بودند جانشان را به خطر بیاندازند اصلا اجازه نمی دادند که وارد شهر مهاباد بشوند.

پس یکی از کارهای جمهوری اسلامی ایجاد امنیت برای اینها و کشاندن مردم کردستان به صحنه است برای این کار نیاز به نیروهای با ثبات با تجربه و صبر و با استقامت همان طور که با سختی و کوشش کردستان راخفظ کرد و نگذاشت که دشمن به اهداف خود برسد.... .»

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران