اهواز|روایتی از شهید مدافع حرمی که آرزویش نابودی رژیم صهیونیستی بود
پدر شهید مدافع حرم عباس کردانی گفت: پسرم هوش بالای اطلاعاتی و طراحی جنگ علیه تکفیریها را داشت و به عنوان مستشار در جنگ ۳۳ روزه با یاران حزب الله لبنان بوده و در کنار این کارها برای مردم محروم عراق نیز خانه می ساخت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، جمعی از دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز با خانواده شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی دیدار کردند. در این دیدار که با حضور اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز و سازمان مردم نهاد مجمع یاوران مدافع حرم خوزستان برگزار شد، خانواده شهید کردانی به بیان ویژگیهای اخلاقی و رفتاری این شهید بزرگوار پرداختند.
برادر شهید کردانی با اشاره به فعالیت شهید در پاسداری از انقلاب و پایداری در دفاع از ارزشها بیان داشت: عباس برادرم برای دفاع از انقلاب و اسلام مرزهای جغرافیایی را اعتنایی نداشت و هر کجا مظلومی بود برادرم حضور داشت.
وی افزود: عباس برادرم از دوران کودکی در منطقه کوت عبدالله اهواز در مسجد و مدرسه فعالیت انقلابی داشت و از 17 سالگی به عنوان مربی آموزش اسلحه و تاکتیک در سپاه فعالیت میکرد و به دانش آموزان در مدارس و مسجد کار با اسلحه را به شکل عمومی و تخصصی آموزش میداد.
برادر شهید مدافع حرم اضافه کرد: عباس در کار فرهنگی دقت میکرد و با کودکان و بچهها ارتباط صمیمی داشت و در آموزش این افراد تلاش بیشتری داشت و هیچ یادم نمیرود وقتی پیکر عباس را وارد فرودگاه اهواز کردیم تعداد زیادی بچه به استقبال آمده بودند.
ارائه کمکهای فکری
برادر شهید مدافع حرم گفت: عباس اخلاق خوبی داشت و ساده زیستی ویژگی بارز ایشان بود. هر وقت فرصت میکرد در کار کشاورزی به پدرمان کمک میکرد. عباس کمتر در خانه و اهواز میدیدم و هیچ به ما نمیگفت و همیشه در میدان مبارزه در عراق و سوریه بود.
وی درباره نحوه حضور شهید در میدان مبارزه با تکفیریها بیان داشت: عباس هوش اطلاعاتی بالایی داشت و به واسطه تسلط به فرهنگ و زبان مردم عراق، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی در این سرزمینها به عنوان مستشار به مجاهدین کمک فکری میکرد.
برادر شهید مدافع حرم کردانی افزود: عباس در جنگ 33 روزه حزب الله با رژیم صهیونیستی هم حضور داشت که آرزوی نابودی رژیم صهیونیستی از آرزوهای همیشگی عباس بود و قبل از طغیان این تکفیریها با عراقیها در مبارزه با گروههای ظاله وهابی و یمانی ها حضور داشت.
وی گفت: نخستین بار برای مبارزه با تکفیریها در سال 90 عازم عراق شد و برادرم هر از گاهی که ما اصرار میکردیم که درباره وضعیت منطقه برایمان صحبت کن، میگفت به زودی این گروههای تکفیری در سوریه و عراق حضور پیدا میکنند و عراق به لحاظ فرهنگی نیز مستعد است و ما باید آماده باشیم.
کردانی اظهار داشت: عباس برادرم سال 94 عازم سوریه شد و در 19 بهمن همان سال هم عروج کرد. عباس همیشه در حال تردد بین ایران و عراق و سوریه بود ولی ما هیچ از آنها نمیدانستیم و دو ماه به دوماه به خانه می آمد و یک روز دیدیم مجروح شده و چیزی نگفته! با این حال عباس رفت اتاق و از فرط خستگی تا 3 روز خوابید.
روحیه جنگآوری شهید مدافع حرم
وی درباره روحیه جنگآوری شهید مدافع حرم گفت: در کنار این روحیه که برگرفته از روحیه جهادی بود، برادرم عباس نوکر و پابوس اهل بیت بود و بویژه به امام رضا(ع) و امام حسین(ع) ارادت خاصی داشت و طول عمرش 39 بار به پابوس امام هشتم رفت و میگفت هر 40 بار یک حج حساب میشود که بار آخر قسمت نشد.
برادر شهید مدافع حرم گفت: برادرم اهل ذکر و توسل بود و هر کجا مشکلی داشت سریع ذکر میگفت و یکی از همرزمهای ایشان میگفت یکبار در مرز به مشکل اساسی برخوردیم که متوجه شدیم عباس در حال ذکر است که سریع معلوم نشد چه جوری آن مسئله حل شد.
پدر شهید مدافع حرم نیز اظهار داشت: عباس 40 روز رفته بود عملیات و وقتی برگشت به عباس گفتم: پسرم کجا بودی؟ گفت پدر همین جا بودم جایی نرفته بودم و هیچ مطرح نمیکرد و در این عملیاتها موجی شده بود و شنواییاش ضعیف شده بود ولی هیچ وقت احساس خستگی نمیکرد.
هوش خوب عباس در حوزه نظامی
پدر این شهید مدافع حرم گفت: پسرم عباس هرچی حقوق دریافت میکرد به محرومین میداد و برای او این محرومیت زدایی مختص ایران نبود و در عراق برای بسیاری از محرومان خانه ساخت. برای پیشبرد اسلام انقلابی سراز پا نمیشناخت.
وی گفت: پسرم عباس زنده است و من حضورش را لمس میکنم و حتی شب چهلم با خانواده برسر مزار عباس رفته بودیم، بر سر مزار شهید نشسته بودم و فاتحه میخواندم و خیلی ناراحت بودم و در این عوالم بودم که یک لحظه احساس کردم یک ضربه سنگین به پاهای من زده شد. بعد گفتم شاید مسئلهای نیست پاشدم و دوباره نشستم و فاتحه خواندم که این بار ضربه را دوباره احساس کردم طوری که بدنم عقب رفت.
وی در حالی که منقلب شده بود گریهکنان ادامه داد: در این حال سریع بچهها را صدا کردم و جریان را گفتم خیلی ترسیدم. شب در خانه خواب بودم و مدام به این موضوع فکر میکردم که خوابم برد. در خواب دیدیم همان بهشت آباد اهواز هستم و عباس هم آنجاست و گفتم بابا تو بودی؟ عباس جواب داد آره بابا من بودم و در این حال که داشتیم صحبت میکردیم متوجه شدم از سمت قبور یک سید نورانی در حال حرکت به سمت ما است و گفت: عباس من کو؟
گزارش از اکبر بهاری
انتهای پیام/ش