اورهان پاموک از جهانبینی، علاقهمندیها و دغدغههایش گفت
اورهان پاموک، نویسنده سرشناس ترکیه، در نشست خبری با خبرنگاران ایرانی از جهان بینی، دغدغهها و علاقهمندیهایش سخن گفت. او نویسنده را درباره هر چیزی که در کشورش رخ میدهد؛ چه خوب و چه بد مسئول دانست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نشست خبری اورهان پاموک نویسنده سرشناس ترکیه که به دعوت از انتشارات ققنوس برای بازدید از نمایشگاه کتاب تهران به ایران آمده است، صبح امروز چهارشنبه 19 اردیبهشت در مجموعه کاخ نیاوران برگزار شد.
اورهان پاموک در این نشست بودن در تهران را برای خود لذتبخش توصیف کرد و افزود: این دومینبار است که به ایران میآیم. کتابهای من از 25 سال پیش به فارسی ترجمه شده است. تاریخ و فرهنگ ایران و ترکیه درهم آمیخته است و کتابهای من به بیش از 60 زبان ترجمه شده است.
تهران و استانبول
وی ادامه داد: زمانی که به ایران میآیم، گویی به استانبول آمدهام. ایران برای من جایگاه متفاوتی از سایر کشورها دارد. برخی دوستان ایرانی من رمان "نام من سرخ" را بیش از اینکه رمانی ترک بدانند یک رمان ایرانی میدانند، حق هم دارند چرا که در آن رمان درباره مینیاتورها و هنرهای ایرانی بسیار نوشته شده است.
وی ادامه داد: این موجب خوشحالی من است که آثارم در ایران نیز خوانندگان بسیاری دارد؛ هر بار که به ایران میآیم این شادی مضاعف در من ایجاد میشود. علیرغم اینکه از انتشار آثارم در ایران خوشحالم اما یک نارضایتی کوچک هم دارم و آن این است که با توجه به معاهده برن و حق کپی رایت، دوست دارم کتابهایم به شکل منظم و با رعایت حق رایت توسط آقای فصیحی یا هر مترجم دیگری از طرف یک انتشارات منتشر شود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به رمان "زنی با موهای قرمز" گفت: این رمان در عین حال که رمانی فلسفی است، رمانی واقعگرایانه نیز هست. اگر بخواهم درباره جنبه واقعگرایانه آن صحبت کنم باید بگویم سال 1988 در استانبول در حال نوشتن کتاب سیاه بودم که در حیات همسایه کناری مغنی و شاگردش شروع به کندن چاه کردند. بین من و آنها نوعی رفاقت پدید آمد از آنها خواستم داستانهایی که بلد هستند، برای من تعریف کنند. یکی از آن داستانها تأثیر بسزایی روی من گذاشت، سالها روی آن فکر کردم؛ از طرف دیگر رابطه مغنی و شاگردش بسیار شبیه رابطه پدر و پسر بود و این توجه من را جلب کرد. مغنی صبحها در حین انجام کار بارها با شاگردش دعوا میکرد و ناسزا میگفت اما در عین حال کار نیز به او یاد می داد. عصرها نیز که تلویزیون پرتابل خود را روشن میکردند و روی آتش سوپی بار میگذاشتند، مغنی یا اوستایی که صبح با شاگردش دعوا میکرد، شب تبدل به پدر مهربانی می شد که از شاگردش درباره طعم غذا میپرسید. من با پدرم چنین رابطه ای نداشتم برای همین رابطه این دو در من بسیار تأثیرگذاشت.
وی درباره اینکه چه چیز رمان «زنی با موهای قرمز» را تبدیل به رمان فلسفی کرد نیز گفت: زمان نوشتن این رمان کتابهای سنتی و کلاسیک بسیاری خواندم آن زمان شاهنامه نیز جزو این کتابها بود. با رستم وسهراب آشنا شدم و به نظرم داستان رستم و سهراب شباهت زیادی به داستان ادیب سفک داشت. در یکی پدر پسر را میکشد و در آن یکی پسر پدر را میکشد، اما در هر دو نوعی نگرانی و ترس از اینکه پدرم یا پسرم را بکشم وجود دارد که در نهایت نیز این نگرانی محقق میشود. امروز ما برخی این داستانها را ترجبه کرده و برخی دیگر آنها را خواندهایم. اگر در ترکیه از یک شهروند عادی بپرسیم رستم کیست؟ میگوید یک قهرمان بزرگ است. اما اگر بگوییم داستان رستم و سهراب را تعریف کنید نمیتواند. اگر برایش داستان را تعریف کنیم میگوید بله من فیلمش را دیدهام چرا که ما انسانهای مدرن داستانهای قدیمی را با زمانه خود سازگار می کنیم. همانطور که داستان ادیب سفک را سازگار کردیم.
کشف یک داستان
پاموک افزود: من سالها تصور میکردم کتاب نثری بنویسم درباره مقایسه ادیب با ستم و سهراب به این ترتیب سه سال پیش همه اینها در ذهنم جمع شد و به این رمان تبدیل شد. زمانی که تصمیم به نوشتن این رمان گرفتم گفتم داستان مغنی و شاگردش برای من کافی نیست.
برنده جایزه نوبل ادبیات 2006 گفت: خوانندگان آثار من می دانند که پایان یافتن دوره قبل از تکنولوژی برای من بسیار ناراحت کننده است دهه 1980 آخرین سالهایی بود که کندن چاه به وسیله مغنی انجام می شد من برای نوشتن این رمان به دنبال مغنی های آن دوره رفتم و دورههای فنی چاه کندن را از آنها را فرا گرفتم. بنابراین این رمان دو وجهه دارد یک وجهه واقع گرایانه که داستان مغنی و شاگردش هست و دیگری وجه فلسفی است که داستا هایی است که وارد فرهنگ شده است. شاهنامه فردوسی در این بخش از دنیا که ما هستیم اهمیت بسیاری دارد همان اهمیتی که شاهنامه برای ما دارد برای دنیای غرب ادیب سفک دارد. گاهی فکر می کنم رمان را باید طوری نوشت که تقابل غرب و شرق باشد شاید از این جهت باشد که شرق ما ایران قرار دارد و غرب ما یونان است. بخش دوم این نشست به پرسش و پاسخ خبرنگاران اختصاص داشت.
اورهان پاموک در پاسخ به این پرسش که چه آثاری از ایران کلاسیک برایش جذابیت دارد که بتواند دست مایه ساخت رمان باشد با توجه به اینکه تاکنون برداشتهایی از منطق الطیر عطار و شاهنامه فردوسی داشته است، گفت: کتاب سیاه را تحت تأثیر منطق الطیر عطار نوشتهام و بازهم تأکید میکنم آرزوی من این است که تمام کتابهایم با ویرایش و ترجمه خوب در یک انتشارات در ایران منتشر شود.
روزی که گفتند برنده جایزه نوبل هستم
وی همچنین درباره اینکه نظرش دربار ه اتفاق اخیر نوبل ادبیات و تعطیلی آن چیست و اینکه جایزه نوبل چه تأثیری روی اثارش گذاشته است، اضافه کرد: درباره سوال اول نمی توانم قضاوتی داشته باشم اما برای سوال دوم باید بگویم زمانی نوبل را گفتم که آثارم به 46 زبان دنیا ترجمه شده است، بعد از دریافت نوبل این ترجمه ها به 63 زبان رسید. من نیز مانند اکثر نویسندگان امید داشتم بتوانم جایزه نوبل را بگیرم اما فکر نمیکردم در 54 سالگی این اتفاق بیفتد. تصورم این بود که در 75 سالگی موفق به دریافت این جایزه شوم تا آن زمان حتما سیگار را ترک کردهام و زمانی که نوبل را گرفتم به افتخارش یک سیگار روشن کنم. زمانی که برندگان نوبل اعلام شد در آمریکا بودم یکی از دوستان روز قبل با خنده به من میگفت فردا نوبل را اعلام می کنند انگار قرار است نوبل را بگیرم. زمانی که ساعت 6 با من تماس گرفتند گفتم حتما نوبل است و تعجبی نکردم. زمانی که نماینده آژانس ادبیات نوبل با من تماس گرفت و این خبر به من داد، به او گفتم گرفتن نوبل زندگی من را تغییر نخواهد داد و پس از آن بیشتر خواهم نوشت. اما نوبل تعداد خوانندههای من را افزایش داد. محتوای آثارم ولی تغییر نکرد، رمان «زنی با موهای قرمز» از 25 سال پیش در ذهن من بود و رمانی که اکنون در حال نوشتن آن هستم با نام «شبهای طاعون» 30 سال است در ذهنم است.
پاموک درباره سوال دیگری در خصوص اینکه گرفتن نوبل چه اندازه موجب دشوار نوشتن آثار بعدی و حساسیتش روی نوشتن شد نیز توضیح داد: من بعد از نوبل گرفتن کار نوشتن برایم سخت نشد مشغول نوشتن موزه معصومیت بودم که به من اطلاع دادند که نوبل گرفتم. بعد از خبر دریافت نوبل نیز جمله بعدی را نوشتم بعد از جایزه نوبل به 50 کشور رفتم همه دوست داشتند درباره نوبل سخن منفی بگویم اما به نظر من نوبل خیلی خوب است، توصیه میکنم آن را بگیرند برای سلامتی خیلی خوب است!
تاثیر عطار، فردوسی، شریعتی و دیگران بر برنده جایزه نوبل
وی در پاسخ به پرسش دیگری مبنی براینکه آیا از ادبیات معاصر ایران شناختی دارد گفت: ادبیات ایران در ترکیه شناخته شده نیست، تنها «بوف کور» شناخته شده است من در سفر پیشینم به ایران با برخی نویسندگان ایرانی آشنا شدم دوست داشتم آثارشان را بخوانم اما هرچه گشتم حتی ترجمه انگلیسی از آثارشان را پیدا نکردم.
وی همچنین درباره سوالی مبنی براینکه از میان نویسندگان در حوزه تفکر و اندیشه کتابهایی از علی شریعتی و داریوش شایگان به ترکی ترجمه و بارها تجدید چاپ شده است اما در حوزه ادبیات این چنین نیست گفت: من موقع نوشتن رمان برف آثار دکتر شریعتی را خواندم چرا که می خواستم از اسلام سیاسی حرف بزنم به هر حال آثار شایگان، نصر و شریعتی تأثیرات خود را بر مردم ترکیه گذشته است.
سوال دیگری که از پاموک پرسیده شده بود درباره تصویری از استانبول بود که در کتابهایش ارائه میکند. شهری رو به زوال، درحالی که در حقیقت ترکیه به عنوان شهری رو به پیشرفت نشان داده میشود، چرا این تصویر متضاد در آثارش وجود دارد؟ پاموک در پاسخ به این سوال گفت: هیچ تضادی در کار نیست. کتاب استانبول من نوعی اتوبیوگرافی زندگیام تا سال 1973 است. هم دیدگاههای زیبایی شناختی و هم دیدگاه های فلسفیام را مطرح میکند. این قضیه پیشرفت استانبول و مدرن شدنش مربوط به 20 سال اخیر است. از سال 1988 به بعد رشد اقتصادی در ترکیه به وجود آمده است استانبولی که من در کتابهایم تعریف میکنم از تولد من تا سال 1973 است. من بیشتر به گذشته دوره عثمانی و دوره فقر میپردازم درحالی که ما در 25 سال اخیر شاهد رشد اقتصادی بزرگ در ترکیه هستیم.
پاموک در پاسخ به پرسشی مبنی براینکه دغدغه و فعالیتش در این روزها به جز ادبیات چیست، گفت: از هفت سالگی تا 22 سالگی خانوادهام می خواستند نقاش شوم، اما من زمانی که تصمیم گرفتم نویسنده شوم نقاشی را در درون خود کشتم. 10 سال پیش از گرفتن نوبل در آمریکا این حس دوباره در من زنده شد. وارد فروشگاه بزرگی که لوازم نقاشی میفروخت شدم و با بستههای بزرگ طراحی و نقاشی از فروشگاه خارج شدم. من نقاشی را در درون خود ممنوع کرده بودم، اما دوباره به آن بازگشتم. اکنون موزهای در استانبول به نام موزه معصومیت دارم کتابی نیز تحت این عنوان دارم. در رمان موزه معصومیت با 83 فصل روبرو هستیم در موزه هم 83 باکس برای نمایش وجود دارد که 30 باکس آن عینان از روی کتاب کپی برداری شده است.
اگر آزادی اندیشه نباشد، دموکراسی نخواهد بود
پرسش دیگری که از پاموک شد این بود که چرا ایرانی ها تاکنون نوبل نگرفتهاند، آیا گرایشهای سیاسی در این زمینه دخیل است؟ پاموک در این زمینه گفت: این از آن سوالهایی است که در اغلب کشورهای دنیا همچون هلند و غیره که نوبل نگرفتهاند، از من میشود گویی من جزو هیئت داوران هستم. اگر بنویسنده ایرانی یا غیر ایرانی که تاکنون نوبل نگرفتهاند نوبل بدهند میگویند حتماً سیاسی بوده است. اگر جایزه ندهند هم می گویند سیاسی است، کلا رسواییهایی بهوجود آمده که نمیخواهم درباره آن صحبت کنم. یکی از دوستان نویسنده من به نام مویان برایم تعریف میکرد که در آلمان از او پرسیدهاند چرا از دولت انتقاد نمیکند، این پرسش آنقدر تکرار شده که مویان میگوید فکر میکردم جایزهای که گرفتم ادبی است!
وی ادامه داد: باید بگویم نویسنده درباره هر چیزی که در کشور خودش هست چه خوب و چه بد مسئول است. من معتقدم آینده ترکیه در بودنش با غرب و عضویت در اتحادیه اروپاست. دولت به ویژه در سه سال اخیر پس از کودتای ارتش، آزادیها را محدود کرده است. من معتقدم اگر آزادی اندیشه نباشد دموکراسی نخواهد بود.
پاموک درباره اینکه ادبیات ترک چه تأثیری روی سریالهای این کشور گذاشته است، گفت: به نظر من ادبیات ترک روی سریالها تأثیر نداشته است اما بیشتر این سریالهایی که در خاورمیانه مورد پسند است، نویسندههای جوان دارد که داستانهای خود را این چنین میفروشند.
انتهای پیام/