روایتهای یک طنزنویس از «نامههای عاشقانه»اش
دومین نشست تخصصی «عصر طنز» به همت باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی و با موضوع بررسی کتاب «نامههای عاشقانه» و نگاهی به فعالیتهای هنری عبدالعلی اثنیعشری شب گذشته در حسینیه هنر برگزار شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، در این نشست که هر دو هفته یکبار برگزار می شود, «عبدالعلی اثنی عشری» نویسنده کتاب «نامه های عاشقانه» درباره اساتید خود گفت: با اینکه کارگر دباغی بودم اما به واسطه حضور موقتی که در چاپخانه اطلاعات داشتم با اساتید زیادی آشنا شدم و دیگر رهایشان نکردم. از همان موقع به قدر سواد کمی که داشتم، مینوشتم اما جرأت اینکه نوشتههایم را به کسی نشان بدهم نداشتم و همه را دور میریختم. بعدها از محضر اساتیدی چون یوسفعلی میرشکاک بودم, زرویی نصرآباد، اسماعیل امینی و عبدالحمید ضیائی استفاده کردم و پیش میآمد که گاهی نوشتههایم را بخوانند و نظر بدهند.
وی ادامه داد: آن وقتها همه بچهها باید کار میکردند. من هم در کنار دباغی, در مسجد حاج عزیزالله در بازار و همچنین در مدرسه صدر مقداری درس های قرآنی خواندم و بعدها چندسال هم به مدرسه رفتم. این مطالبی که گفتم برای دوران قبل از انقلاب بود. البته یک مدتی هم در بازار اذان می گفتم. این کار قبل از 15 خرداد سال 1342 خیلی خطرناک بود و بعد از آن خطرناک تر. تمامی این مطالب را در قصه هایی که در کتاب «نامه های عاشقانه» آورده ام.
وی اضافه کرد: در دوران جوانی با شهید جواد تندگویان، وزیر نفت دولت شهید رجایی و محمد ترکمان که تاریخ نویس و مورخ هستند، معاشرت داشتم که این موضوع موجب میشد تا من بیشتر از پیش به نویسندگی تشویق شوم. از طرف دیگر به علت اینکه شاگردی علما را می کردم به کتاب های عربی علاقمند شدم و نثر آن موقع را خوب یاد گرفتم.
اثنی عشری مطرح کرد: از زمان کودکی شروع به نوشتن کردم، اما جرأت انتشار آنها را نداشتم تا اینکه امینی نوشتههای من را دیدند و به من اصرار کردند تا آنها را منتشر کنم. البته خانم فاطمه یوسفی ناشر کتاب «نامه های عاشقانه» بودند که طراحی و کارهای مربوط به انتشار آن را انجام دادند. سلیقه ایشان بوده که این کتاب امروز به نتیجه رسیده است.
وی اظهار داشت: نکته دیگر اینکه، چند تن از اساتید من را برای ادامه نوشتن تشویق کردند. نخستین گروه اساتیدی بودند مثل استاد عبدالحمید ضیائی که سخنانی را درمورد نوشته های من بیان کردند که خودم باور نمی کردم. بعدها استاد میرشکاک به من گفتند قصه های خودم را بیاورم تا آنها را بخواند. تمامی این وقایع قبل از سال 1342 می گذرد.
این نویسنده تصریح کرد: در ورامین هم مراسم دیگری برای من برگزار کردند و اساتیدی که آنجا حضور داشتند خیلی از من و نوشته ها و قصه های من تعریف کردند. از جمله این قصهها «ته دیگ»، «تعدد زوجات» و «کاه گل» و قصه های زیاد دیگری بود. البته ممکن است روزی این قصه ها با کمک سرکار خانم فاطمه یوسفی جمع آوری شده و به صورت یک کتاب منتشر شوند.
اثنی عشری در بخش دیگر سخنان خود گفت: یک مورد حرفی بود که وقتی آن را شنیدم چاق شدم! حرف یکی از اساتید بود که گفتند این قصهها صددرصد ایرانی است و باید آن را به غرب و شرق صادر کرد؛ در حقیقت ما باید از این راه فرهنگ خود را به آنها معرفی و القا کنیم.
وی افزود: عاشقی کردن ما در آن زمان به همین صورتی است که در کتاب «نامههای عاشقانه» آوردهام، اما متاسفانه امروز این عاشقی کردنها با تکنولوژی و تغییراتی که آمده بسیار بد شده است. بعضی از مواردی که امروزه مشاهده میشود حتی از فرهنگ غربیها هم رد شده است.
این نویسنده ادامه داد: من از دوران کودکی و از همان سالهای دهه 30 که همه بچهها باید کار میکردند و باورهایی داشتند همانند اینکه وقتی داماد وارد خانه شد باید وقتی به پشت او میزنید خاک بلند شود یا کتک خوردن شاگرد از استاد عار نبود و آن را خوب میدانستیم، دباغی را انتخاب کردم. وقتی داشتم بزرگ می شدم احساس کردم یک نفری, کم هستم. باید دو نفر باشم. اینگونه شد که اقدام به نامهنگاری کردم. این نامهها تجربه زیسته من است.
وی اضافه کرد: این فرهنگی بود که در آن زمان باید فرد زندگی خودمان را پیدا میکردیم. او باید رخت میشست، ظرف میشست و دیگ میسابید و امور خانه را مدیریت میکرد و ما بیرون از خانه برای کسب روزی حلال تلاش میکردیم.
این نویسنده یادآور شد: غذای خیلی خوب ما در آن زمان «آش دونک» بود. «آش دونک» به آشی میگفتند که دارای تمامی انواع دانه بود. یا غذای دیگر «اشکنه» بود. در آن زمان کشک غذای بسیار خوبی محسوب میشد. یا در آن زمان در تهران خانه ها 8 تا 10 اتاق دور هم داشت و موارد دیگر که تمامی آنها را در کتاب «نامههای عاشقانه» آوردهام. بیشتر غذاهای آن دوران، کشک و آب بود. البته اگر تخم مرغ هم بود که خیلی عالی می شد. جریان «تخم مرغ آب پز» را در یکی از قصههای خودم آوردهام. تخم مرغ در آن زمان غذایی اعیانی محسوب میشد.
وی اظهار داشت: در زمان شاه برای یک مدتی در دفتر روزنامه اطلاعات که نزدیک میدان توپخانه است حروفچین شدم. اما یک اتفاقی افتاد که دیگر آنجا نرفتم. در آن زمان با آقایی به نام عیسیپور آشنا شدم که طنز مینوشت. او به من گفت عمر خودت را داری حرام میکنی. من دارم میروم کرج برای بساز و بفروشی. با فرد دیگری هم به نام سخاورز آشنا شدم که کاریکاتور میکشید. 15 خرداد سال 1342 همانند روز روشن در خاطرم است. زیرا در آن زمان 8 سال سن داشتم. البته 13 خرداد روز واقعی این انقلاب بود.
اثنی عشری خاطرنشان کرد: در آن زمان چون قرآن می خواندم و به دنبال آن به مجالس مختلف ادبی می رفتم به کتاب علاقمند شدم. البته از سن 10 سالگی نوشتن را آغاز کرده بودم اما هیچ وقت روی اینکه نوشته های خود را به کسی نشان بدهم نداشتم. خیلی گذشت تا اینکه در کلاس های دکتر امینی و استاد زروئی نصرآباد حضور پیدا کردم که سرانجام خانم صدر از من درخواست کرد تا در مجله گل آقا مطلب بنویسم. دو سه ستون را برای نوشتن گرفته بودم که آقای صابری فومنی فوت کردند.
وی افزود: در فاصله بین سالهای 42 تا 68 هرچه می نوشتم برای خودم بود و آنها را جایی منتشر نمیکردم و به کسی هم نشان نمیدادم. بخشی از نوشتههای من به صورت نامه برای برادرم که در جبهه حضور داشت بود. او میگفت ما با نامههای تو در سنگر میخندیم.
این نویسنده ادامه داد: یکی دیگر از کارهایی که کردم و بسیاری هم اصرار دارند تا آن را بنویسم این است که زمانی که امام (ره) را تحت الحفظ به خانه آقای روغنی در داوودیه تبعید کرده بودند من خانه او را پیدا کردم. سپس با یک دوچرخه 28 که تمامی پره های آن شکسته بود از جاده شمرون آن زمان، راه بسیار سخت را می رفتم و با خودم می گفتم 7 مرتبه دور آن خانه می گردم تا حاجی بشوم. من دیگر مکه نمی خواهم بروم.
اثنی عشری خاطرنشان کرد: دور این خانه پر از مامور بود و باید یک دور بزرگ می زدم تا چاله هرز می رفتم و از میرعماد فعلی برمی گشتم. در هر صورت باید 7 دور به این صورت می زدم. زمانی که این هفت مرتبه را رفتم با خودم گفتم نکند اشتباه رفته باشم دوباره از طرف دیگر هفت مرتبه خانه را دور زدم. هرکدام از داستانها و قصه های من حدود 130 صفحه بود و استعداد رمان شدن را هم داشت. اصلا فکر نمی کردم که نوشته های من روزی به صورت یک کتاب منتشر شوند. اما عده ای اعتقاد داشتند که باید ما این را به غرب تحمیل کنیم به دنبال انتشار آن برآمدند.
در بخش دیگر این برنامه فاطمه یوسفی ناشر و تهیه کننده کتاب «نامههای عاشقانه» در سخنانی کوتاهی گفت: من این افتخار را داشتم که آقای عبدالعلی اثنی عشری، شمس من باشند.
وی افزود: یکی دیگر از افتخارات من این بود که تمام مناطقی را که آقای اثنی عشری در کتاب «نامه های عاشقانه» آورده اند را پا به پای ایشان بروم و آنها را بشناسم. ایشان هم بسیار لطف کردند و این مناطق را به خوبی به من نشان دادند. البته فقط گود افسرسیاه ماند که از آن بازدید نکردیم.
ناشر کتاب «نامه های عاشقانه» خاطرنشان کرد: استاد عبدالعلی اثنی عشری در این برنامه فقط از کارگری خود گفتند اما باید به این نکته اشاره کنم که ایشان خیلی بزرگتر از چیزی هستند که در سخنان خود آن را بیان کردند.
در انتهای این برنامه اثنی عشری در سخنان پایانی گفت: چیزی که من از نویسنده شدن متوجه شدم این است که آدم باید یک نفر و نصفی باشد. به عبارتی بهتر دو نفر هم برای این کار زیاد است. در حقیقت یک نفر باشد که وقتی می نویسیم آن مطلب را برای او بخوانیم. نه اینکه برود و مطلب یا نوشته را برای خواندن ارائه کند.
وی افزود: وقتی یک نفر باشد که نوشته های ما را بخواند اوستای بالای سر نویسنده می شود. در حقیقت این انعکاس را نویسنده در نوشته های خود می بیند. زمانی که برای برادر خود که در جبهه حضور داشت نامه می نوشتم آنها ذوق می کردند و از من می خواستند که باز هم برای آنها نامه بنویسم. من همیشه نگاه خنده دار به جریان هایی که مردم تلخ به آن نگاه می کنند دارم. زیرا من تلخی در آنها نمی بینم. من هرچه که می بینم خوشمزه و خوب است.
در پایان این نشست، عبدالعلی اثنی عشری، تعدادی از کتاب های خود را برای علاقمندان امضا کرد. عبدالعلی اثنی عشری متولد 1329 در شهر تهران است. سابقه نویسندگی وی به دوران پیش از انقلاب اسلامی باز می گردد. با اینکه اثنی عشری تحصیلات دانشگاهی ندارد، اما در مجلات و نشریات محلی و رسمی و غیر رسمی طنز می نوشته.
چاپ اول کتاب «نامههای عاشقانه» در سال 1395 و توسط انتشارات آرمان زنوز صورت گرفت و بلافاصله در همین سال به چاپ دوم رسید. این کتاب با قیمت 10 هزار تومان در اختیار علاقه مندان قرار دارد.
انتهای پیام/