نقدی بر یادداشت محمد قوچانی؛ راهکار ایدئولوژیک برای گذار از ایدئولوژی در سیاست خارجی
قوچانی هرچند میکوشد ژست غیرایدئولوژیک به خود بگیرد، لکن صبغههای تند ملیگرایانه در نگاه او به سیاست خارجی کاملاً مشهود است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، روحالامین سعیدی مدرس دانشگاه و سردبیر نشریه عصر اندیشه در یادداشتی، به نقد یادداشت اخیر محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی باعنوان «استراتژی راه سوم»پرداخته است.
متن کامل یادداشت روحالامین سعیدی به شرح زیر است:
یادداشت اخیر محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی باعنوان «استراتژی راه سوم» که به زعم خود میخواهد با جمع دو مفهوم «مقاومت» و «امنیت ملی» و در دست داشتن همزمان «اسلحه» و «شاخه زیتون» راهبرد ظاهراً نوین «اعتدالگرایی» را بهعنوان همنهاد یا سنتزِ دو راهبرد «مقاومت» و «سازش» برای سیاست خارجی ایران تجویز کند، حاوی چند نکته تأملبرانگیز است که ذیلاً به آنها اشاره میشود:
1. مُد ایدئولوژیزدایی
قوچانی در نوشتار خود میکوشد اینگونه نشان دهد که برای موفقیت در سیاست خارجی مثلاً در قبال موضوع سوریه باید از رویکردهای ایدئولوژیک به جهان گذر کرد و مینویسد: «سیاست خارجی را باید خالی از هرگونه تعلق ایدئولوژیک در خدمت فرهنگ و امنیت ملی ایران قرار داد.» این سخن قوچانی در خصوص لزوم ایدئولوژیزدایی از ساحت سیاست البته چیز تازهای نیست و مدتهاست که شعار گذار از ایدئولوژی به مُد غالب جریان روشنفکری لیبرال در ایران بدل شده است. جریانی که داعیهدار عملگرایی و بیطرفی علمی است و هرگونه رویکرد ایدئولوژیک به علم را نادرست و خسارتبار میداند. چنانکه یکی از مهمترین انتقادات و اتهامات لیبرالهای وطنی به طرح بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی در کشور، همین شبهه «ایدئولوژیک کردن علوم انسانی» به صورت دستوری توسط حکومت است.
اما اگر قوچانی و همفکران او فرصت مراجعه به منابع اصلی علوم سیاسی و روابط بینالملل طی سالهای اخیر را داشته باشند و در جریان مجادلات و مناظرات پرشور اندیشمندان غربی بهویژه در قالب مناظره چهارم روابط بینالملل میان اثباتگرایان و پسااثباتگرایان قرار گیرند، بیشک خواهند دانست که توهم و ادعای علم غیرایدئولوژیک و خالی از ارزش (value-free) امروز به صورت جدی زیر سؤال رفته است و نظریات و مکاتب جریان اصلی (mainstream) که مدتها داعیهدار بیطرفی ارزشی در تحلیلهای علمیشان بودند، امروز از سوی منتقدان بازاندیشگرای خود (مانند نظریه انتقادیها، پساساختارگرایان، فمنیستها، هنجاریها و دیگران) متهم به داشتن صبغههای عمیقاً ایدئولوژیک و سیاسی در پس نقابی ظاهراً بیرنگ هستند. برای مثال نظریههای واقعگرا و لیبرال در روابط بینالملل و سیاست خارجی با این اتهام روبرو شدهاند که حامی حفظ وضع ظالمانه و ناعادلانه حاکم بر جهان و توجیهکننده سلطه ابرقدرتها هستند. اصولاً کارویژه اصلی نظریههای انتقادی و پساساختارگرا شالودهشکنیِ دیدگاههای بهظاهر بیطرف و غیرایدئولوژیک است تا پرده از مناسبات پنهان سلطه و سرکوب و ارتباط دانش با منافع سیاسی بردارد.
پس برخلاف ادعای روشنفکران سکولار و لیبرال داخلی، خود آنها نیز دانسته یا ندانسته مُبلغ یک ایدئولوژی هستند. اصولاً اگر ایدئولوژی را مجموعهای نظاممند و بسته از باورها و اندیشههای ثابت بدانیم که بر تعیین خطمشی یا موضعگیری معتقدانش در مسائل سیاسی و اجتماعی مؤثر است، بدون شک لیبرالیسم، سکولاریسم و حتی ناسیونالیسم هم ایدئولوژی محسوب میشوند زیرا نظامی از باورها مانند سرمایهداری، اصالت سود، خصوصیسازی، فردگرایی، جدایی دین از سیاست، اصالت منافع ملی و غیره را در قالب یک «فراروایت» تبلیغ نموده و زورمدارانه میخواهند آنها را به همه جوامع تحمیل کنند. این نقدهای جدی امروز آشکارا در کتب و مقالات منتشر شده در غرب مطرح است تا جایی که مثلاً از باور به سکولاریسم با عناوینی مانند اسطوره (myth)، عادت (habit) و تعصب (bias) یاد میشود.
2. ملیگرایی برونگذارنده
قوچانی هرچند میکوشد ژست غیرایدئولوژیک به خود بگیرد، لکن صبغههای تند ملیگرایانه در نگاه او به سیاست خارجی کاملاً مشهود است. خصوصاً آنجا که مینویسد: «ما با هیچکس جز ملت خود عقد اخوت نبستهایم». این رویکردِ به شدت برونگذارنده (exclusive) که دامنه وظیفه سیاستگران را تنها به سرحدات قلمرو ملی محدود میسازد و سایر انسانها را از این دایره بیرون میگذارد، هرگز نمیتواند با آموزههای اسلامی بهعنوان چراغ راهنمای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران سازگار باشد. برخلاف آنچه قوچانی میگوید، ملاک اسلام برای عقد اخوت، عنصر «ایمان» است نه «ملیت» چنانکه قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ». مفهوم ملت یک برساخته اجتماعی است که در چارچوب نظم وستفالیایی در اروپای مدرن شکل گرفته و سپس به سایر جوامع جهان تحمیل شده است. لذا هرچند جمهوری اسلامی نیز بهعنوان یک دولت - ملت و عضوی از جامعه جهانی در چارچوب همین نظم وستفالیایی عمل میکند، لکن بنا به اقتضائات سیاست خارجیِ ایدئولوژیک مبتنی بر آموزههای اسلامی که از گفتن آن هیچ ابایی هم نداریم، ملیگرایی نمیتواند محدودکننده دامنه وظیفهمندیِ یک سیاستگرِ اسلامی باشد. بلکه او باید مصالح و ملاحضات تمامی اهل ایمان و کلیت امت اسلام را فارغ از ملیت و رنگ و نژاد و فرهنگ در نظر بگیرد. اصل حمایت از مستضعفان، دفاع از آرمان فلسطین و حضور در معرکه سوریه نیز برگرفته از همین نگاهِ بسیار گشوده و درونگذارنده به عرصه سیاست خارجی است. بر این اساس حتی اگر توجیه «جنگیدن در سوریه برای نجنگیدن در تهران» هم نبود و هیچ خطری از جانب داعش امنیت ملی و تمامیت ارضی ما را تهدید نمیکرد، باز هم به حکم قرآن به همین اندازه در قبال سرنوشت مسلمانان منطقه وظیفهمند بودیم و نمیتوانستیم با رویکردی برونگذارنده و طردکننده بگوییم: «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» بسیار جالب است که چنین رویکردی که مورد حمایت قوچانی است، امروز در غرب هم ناقدانی جدی دارد. برای مثال میتوان به بحثهای اندرو لینکلیتر و کریس براون اشاره کرد که با طرح دیدگاههای جهانوطنی (cosmopolitanism) و ارائه تفسیر دیگری از درونگذاری/برونگذاری (inclusion/exclusion) به اجتماعگرایان خُرده میگیرند که چرا تنها نسبت به منافع شهروندان ساکن در قلمرو ملی احساس مسئولیت میکنند در حالیکه باید منافع و مصالح کل بشریت را درنظر داشته باشند.
3. دوست و دشمن ابدی
قوچانی مدعی است «دوست و دشمن ابدی در سیاست خارجی وجود ندارد» و مبتنی بر این گزاره، تجویز میکند که دستگاه دیپلماسی کشور باید آمادگی و قابلیت مذاکره با همه رقبای غربی و عربی ایران را البته از موضع اقتدار و عزت داشته باشد. در پاسخ باید گفت گزاره «فقدان دوست و دشمن ابدی» از منظر اسلام هرگز قابل پذیرش نیست. قرآن کریم الگوی دوستی و دشمنی مسلمانان در عرصه سیاست خارجی را به وضوح مشخص کرده و دوستی با کفار و دشمنان خداوند را مورد نهی و نکوهش قرار داده است. چنانکه در ابتدای سوره ممتحنه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ». پس حتی اگر زمانی سیاستگران ما در جمهوری اسلامی بنا به مصلحت تصمیم به صدور جواز مذاکره با اهل کفر میگیرند، نباید فراموش سازند که «مذاکره با خصم» میکنند و این منجر به دوستی و مودت میان طرفین نخواهد شد چنانکه صلح پیامبر اکرم (ص) در حدیبیه به دوستی با مشرکین تعبیر نشد.
البته باید از قوچانی پرسید اگر گزاره «دوست و دشمن ابدی در سیاست خارجی وجود ندارد» یک اصل جاافتاده و مقبول است، پس چرا خصومت با جمهوری اسلامی ایران چهار دهه در دستگاه سیاست خارجی لیبرالیستی آمریکا پیوسته تولید و بازتولید شده است؟ اگر برخی روشنفکران لیبرال داخلی به مسئولین ما توصیه میکنند که باید از خاطرات ناخوشایند تاریخی مانند انهدام هواپیمای مسافربری توسط آمریکا بگذرند، باید این سؤال را پاسخ گویند که فلسفه عدم پذیرش حمید ابوطالبی، نامزد پیشنهادی ایران برای نمایندگی کشور در سازمان ملل از سوی آمریکا با توجیه دخالت ایشان در ماجرای گروگانگیری سال 58 چه بود؟ ظاهراً غربیها در پایبندی به الگوهای دوستی و دشمنی خود نسبت به لیبرالهای وطنی غیورتر هستند.
4. کارنامه عملی اعتدالگرایی
قوچانی «اعتدالگرایی» را بهعنوان راهبرد مطلوب برای سیاست خارجی کشور تجویز میکند. این واژه طی سالهای اخیر از زمان روی کار آمدن دولت موسوم به اعتدال بسیار استفاده شده و اکنون پس از سپری شدن چند سال و انباشت تجربیات میدانی زمان آن رسیده است تا به جای دفاع از مفهوم مبهم اعتدالگرایی، کارنامه اجرای آن در عرصه میدانی و دستاوردهای ملموسش را در قیاس با راهبرد مقاومت که از سوی لیبرالها بهعنوان راهبردی پرهزینه، منزویکننده و ناامنیآفرین معرفی میشود بررسی کنیم.
برجام برجستهترین و چهبسا تنها میدان آزمون راهبرد اعتدال در سیاست خارجی بود که مبتنی بر یک برداشت بسیار سطحی و سهلانگارانه از معادلات قدرت جهانی با تصورِ امکانِ رسیدن به یک توافق متوازن با ابرقدرتها مبتنی بر بازی برد ـ برد با حاصل جمع مثبت و تصور خاماندیشانه پایبندی طرف غربی به تعهداتش شکل گرفت تا در عرصه اقتصادی تحریمهای گسترده بینالمللی علیه ایران برداشته شود و گشایش نمایانی در وضع معیشت مردم رخ دهد و در عرصه سیاسی نیز موضع خصمانه غرب در قبال ایران تلطیف گردد.
از سوی دیگر راهبرد مقاومت در برابر توطئه تروریسم تکفیری در منطقه در شرایطی که بسیاری از لیبرالهای غربگرا در داخل کشور آن را راهبردی بیفایده و محکوم به شکست میدانستند، با هدف حفظ حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه، حفظ محور مقاومت منطقه، جلوگیری از تجزیه عراق و خشکاندن ریشه داعش و تروریسم تکفیری در غرب آسیا به اجرا درآمد.
بدون نیاز به اطاله احکام به نظر میرسد وضعیت کنونی میدان و مقایسه دادهها و ستاندههای سیاست خارجی ما در دو میدان مذاکره هستهای و مبارزه با تروریسم مبتنی بر دو الگو و منطق متفاوت میتواند به وضوح نشان دهد کدام راهبرد سیاست خارجی کارایی بیشتری دارد: اعتدالگرایی لیبرالی یا مقاومت انقلابی. بهتر است بگذاریم افکار عمومی خود قضاوت کنند.
انتهای پیام/