قم| از شهادت تا طلایهداری عمل به تکالیف الهی با عنایت حیاتی دوباره
ماشاالله رضوانی از آن جانبازانی است که از کودکی عشق حسین بن علی(ع) را در دلش پروراند تا در مسیری حسینی قرار گیرد تا با بازی با جان خویش داغ بندگی را بر خود نهاده تا طلایه دار عمل به تکالیف پروردگار خویش گردد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، جانازان آن جان بازان عرصههای نبرد با نقشآفرینی در راه رسیدن به معبود جان خود را چه نیکو به بازی گرفتند و داغ بندگی را با جان خریدند تا پیامآور حق و حقیقت باشند تا با نفسشان دلهای مرده را زنده و با گرمی حضورشان به انسانها جانی تازه بدهند و با آویختن کلام و پیامشان در گوش جانمان چراغ راه شده تا راه را گم نکنیم و با قدم فرسایی در مسیری روشن بهسلامت به سرمنزل مقصود برسیم.
ماشاالله رضوانی از آن جانبازانی است که از کودکی عشق حسین بن علی(ع) را در دلش پروراند تا در مسیری حسینی قرار گیرد مسیری که در حقیقت کلید گذر از آن عشق به اباعبدالله ( بندگی خدا) است، تا با بازی با جان خویش داغ بندگی را بر خود نهاده تا طلایهدار عمل به تکالیف پروردگار خویش گردد.
در همین رابطه به گفتوگو با جانباز ماشاالله رضوانی از فعالان فرهنگی در آموزش و پرورش پرداختیم.
ماشاالله رضوانی سال 47 در خانوادهای فرهیخته از توابع استان لرستان چشم به جهان میگشاید از همان ابتدا شور و جوششی الهی در وجودش شعله میدواند تا جایی که با شروع جنگ در اوایل نوجوانی عزم خود را جزم کرده و با وجود سن کم از همه آرزوها و داشتههایش دل بریده تا جسورانه وارد عرصه نبرد شده و حماسهساز دوران خویش گردد. آری او با همه مخالفتهای اطرافیان و سعی و تلاش آنها برای ماندنش، رفتن را انتخاب و با افکاری پاک و خالص همه موانع حضور در جبهه ( سن کم، رضایت والدین و مسئولان مربوطه) را با تدابیری برطرف ساخت. چنان مجذوب و شیفته و خواهان عزم میدانهای نبرد بود که گویی از پس آن میدانها نجوایی را شنید و با نفوذ آن نجوا در جانش، دلش هوای پر کشیدن داشت تا اینکه به همراه تعدادی از دوستان و همکلاسیهایش با جمعآوری مدارک لازم راهی شدند.
به گفته این جانباز سرافراز ایران اسلامی خداوند چنان نیروی مافوقی را در وجود همه ما از پیر و جوان مرد و زن قرار داده بود که با قدرت در دلهای ما ریشه میدواند بهگونهای که بر همه تصمیمها و افکار احاطه داشت و روزبهروز بر پرورش و باروری آن میافزود و در حقیقت هر گامی در این نبرد تحمیلی با اراده و خواست الهی برداشته میشد و گویی این شور و حال دفاع از حریم کشور در اکثر مردم این مرز و بوم به عرصه ظهور و بروز رسیده بود. این شور و حماسه در تاریخ یک ملت از چنان افتخاری برخوردار است که در بلندای تاریخ میتوان از آن با عنوان وقایع مثالزدنی یاد کرد.
این جانباز فرهنگی چنان از حماسه سازی دوستان همرزمش سخن میگفت که گویی همه آن صحنهها در جلوی چشمان اشکبارش مجسم میشد. از دوران آموزشی و کار با سلاحهای جنگی در کردستان و انتخاب ایشان به همراه 11 نفر از همرزمانش از بین 400 نفر در یک اردوگاه نظامی، برای اعزام به خط مقدم جبهه، از شهادت همه دوستانش در جلوی نظرش و آغوش کشیدن تن بیسر یکی از همرزمانش برای رساندن پیکرش به منطقهای امن، آری همه این رشادتها و حماسهآفرینیها را تنها عشقی الهی میتواند معنا کند و اگر تمام زمانها از حرکت باز ایستد تا بتواند لحظهای از جانفشانیهای آن روزها را به تصویر بکشد نخواهد توانست و قلمفرسایی روزهای حماسه و نبرد نیز کارگر نخواهد شد و همه کائنات نیز از تکرار آن تصاویر پرجوشوخروشی که از خواست و اراده الهی نشأت میگرفت عاجز خواهد ماند.
از شهادت تا طلایهداری عمل به تکالیف الهی با عنایت حیاتی دوباره
وی تنها با هدف و عشق به شهادت و لقاءالله راهی این مسیر پرتلاطم میشود چنانکه برای ترک این دنیای فانی و شتافتن به دیدار حضرت دوست، از خود هیچ عکس و اثری بر جای نمیگذارد، اما گویی سرنوشت جور دیگری برایش رقم خورده بود او باید میماند تا با عنوان یک جانباز سرافراز همانند شهیدی زنده، پیامآور اهداف و آرمانهای شهدا و روایتگر خاطرات روزهای تلخ و شیرینی میشد که خداوند بار این تکلیف را بر دوشش نهاده بود تا این روایتگریها روزی سرلوحه افکار و عقاید نسلهای بعدی و آیندگان قرار گرفته و برایشان به یادگار بماند تا سرنوشت ملتی با الگوبرداری از سیره شهدا رقم خورد ملتی که همه داشتههایش را مدیون و مرهون خون شهدا و جان بازی جانبازانی است که همه رنجهای دنیایی را برای رسیدن به آرمانشان نادیده انگاشتند.
آری سرنوشت این مرد خدایی برقرار و ماندن شکل میگیرد تا به جایی که در منطقه عملیاتی کردستان مورد اصابت قناسه بر ناحیه سرش قرار گرفته چنانکه بر اثر شدت اصابت، جمجمه سرش شکافته شده و برادههای کلاه خودش در ناحیه سر مشاهده میشد شدت مجروحیت به حدی بود که همراهان با گمان شهادت او را به همراه شهدای دیگر به سردخانه منتقل کرده و بعد از مدت 10 روز با مشاهده بخار دور دهان روی کاور حامل شهدا از زندهبودنش اطمینان حاصل میکنند. اما شدت مجروحیت توان و قدرت حرکت را از او سلب کرده بود او دیگر توان هیچگونه حرکتی را نداشت چنانکه انجام جراحیهای سنگین بر روی جمجمه سرش نیز راه بهجایی نبرد و بیآنکه خانواده از وضعیتش اطلاعی داشته باشند بعد از گذشت مدتی به آسایشگاه ویژه معلولین منتقل میشود.
بعد از گذشت 2 سال از این وضعیت و حضور در آسایشگاه و نشستن بر روی صندلی چرخدار برای شرکت در مسابقهای از او دعوت میشود تا به همراه دیگر معلولین آسایشگاه در آن حضور داشته باشند. با خلوص قلبی و عشقی که به حسین بن علی (ع) داشت طبق روال همیشه بعد از قرائت زیارت عاشورا به سمت مسیر مسابقه حرکت میکند. با شروع مسابقه همه شرکتکنندگان با طی کردن مسیری مشخص حرکت کردند، تا اینکه ناگهان بهطور غیر ارادی خود را در مسیری خارج از محدوده مسابقه مییابد مسیری ناشناس و خاکی که به همراه صندلی چرخدار و بهتنهایی آن را پیموده بود.گویا در همان لحظه ندایی را شنیده که او را با نام کوچک صدا میزند و از او میخواهد که بایستد و او به علت ضعف جسمانی از این کار امتناع میورزد و این بار با صدایی بلندتر از قبل روبرو میشود تا از جایش برخیزد در پاسخ به نجوایی که شنید، بلند شده و سبکبال به راه میافتد حس و حال غریبی که زبان از بیانش قاصر ماند با همان حال مسیر مسابقه را با پای پیاده طی کرده و به سمت آسایشگاه روانه میشود با دیدن چنین شرایطی همگی مات و مبهوت به او خیره شده و او را که پنداری نظر کرده اهلبیت(ع) بود در آغوش کشیدند.
از عنایت حیات تا کسب مقامات ورزشی، مقالات علمی و انجام خدمات قرآنی
بعد از گذشت آن روز و بازگشتن به کانون گرم خانواده تصمیم به تشکیل زندگی مشترک میگیرد و با ازدواج با همسری متدین و با ایمان از خانوادهای مذهبی زندگی تازهای را از سر میگیرد. بله به خواست خداوند زندگی برای این جان باز و مرد خدایی جریان دارد، او با وجود رنجها و دردهای حاصل از مجروحیت خویش از پا ننشست و برای تحصیل در حوزه علمیه قم بهاتفاق همسر و سه فرزند برومندش (رضا، محمد، علی) عازم شهر خون و قیام میشوند. ورود به شهر قم سرآغاز فعالیتها و خدمات بی چشمداشت این غیور مرد عرصه نبرد خواهد بود. او با انجام خدماتی چون آموزش و پروراندن دانش آموزان و خدمت در آموزشوپرورش و انجام تحقیقات و مطالعات بسیار با کسب عنوان محقق با مقالات شاخص علمی و سرودن اشعاری ناب و تأسیس دارالقرآن، به فعالیتهای قرآنی پرداخت همچنین موفق به کسب مقام اول تا سوم کشوری در رشتههای ورزشی تنیس روی میز و پینگپنگ شد. آری رنجها و مشقتهای دنیایی مانع از رسیدن این مرد نبرد به اهداف و خواستههایش نشد، بلکه با عزم و ارادهای پولادین و عنایت خداوند محکمتر از قبل برای ساختن ادامه داد.
آری این وقایع تنها و آخرین عنایات و معجزه زندگی این مرد خدایی نبود از زنده ماندن و حیاتی دوباره، معجزه شفاعت و به راه افتادن و... که اگر نیک بنگریم تمامی این وقایع را اتفاقی نخواهیم یافت و به این مسئله پی خواهیم برد که خداوند فلسفه حضور بندگان خاص خویش را اینگونه بازگو میکند که با تحمل درد و رنجهای طاقتفرسا، حضور و کلام نابشان گرمابخش حیات مادی و چراغ پر نوری باشد که راه و مسیر پر پیچوخم دنیا را روشن میکنند و ما نیز با قدم نهادن در این راه و مسیری که عطر و بوی علوی و حسینی و عمل به دستورات الهی در آن موج میزند بهسلامت به سرمنزل مقصود خواهیم رسید.
با وجود همه مشکلات و مشقتهایی که داشت (از فرزندان ورزشکار خویش که بدون هیچگونه حمایت مالی موفق به کسب رتبههای برتر استانی و کشوری شده و به دلیل وجود مشکلات مالی توان حضور و ادامه مراحل بعدی و مسابقات را از دستدادهاند و مسائل و مشکلاتی از ایندست) چشم پوشید، اما عشق به سرور و سالار شهیدان در قلبش موج میزد و آرزوی دیدار حرم و بارگاه نورانی و ملکوتی حسین بن علی (ع) در دلش شعله میدواند اما... در پایان با این بیت معروف سخن خویش را به اتمام رساند که( با علی در بدر بودن شرط نیست، ای برادر نهروان در پیش روست/ عبادت بهجز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست) آری این سرباز خالص و پاک و سرافراز وطن اینگونه زیست و همچنان با عمل به فرمایشات مولیالموحدین علی (ع) و عشق به ولایت راه خویش را ادامه خواهد داد.
فرازی از اشعار جانباز ماشاله رضوانی
شاهد صد دشت شقایق منم/ جان را به شمع شهدا کردهام
دوش در میکده کوبیدهام/ سایهی میخانه صدا کردهام
داد مرا قطرهای از جام خویش/ عقده در آن میکده وا کردهام
دستی اگر پایی اگر دادهام/ هدیه به درگاه خدا کردهام
پیشکش ای دوست جز اینم نبود/ شاخه گلی داده صفا کردهام
وای بگویید که عباس را/ عهد بدین گونه ادا کردهام
تا برم آئین وفا را به سر/ ترک سر و پیکر و پا کردهام
دامنآلوده به آتش زدم/ جامهی پرهیز قبا کردهام
و قطعه شعری دیگر
زخم به مجروحان به دست حق مداوا میشود /زخم ایشان بهترین شاهد در اقبا میشود
زخم ایشان را حسین بن علی مرهم دهد/ شاهدان دست با یکدست مسبا میشود
مادر جانباز بیتردید از اکرام حق همنشین هاجر و امابیها میشود
زخم در راه خدا جانباز را باشد سند/ دادگاه عدل در حشر برپا میشود
گفتوگو و گزارش از الهام پناهی فر
انتهای پیام/ش