پای درس شهید قرآنی| متخصص هواپیمای «اف ۴»؛ پاسدار افتخاری جبهههای نبرد/ ماجرای دعای امام(ره) برای قاری قرآن
همین اخلاص و ایمان هاشم به جایی رسید که در دوران هشت سال دفاع مقدس در حالیکه؛ لباس پرافتخار ارتش را بر تن داشت در مقطعی به عنوان پاسدار افتخاری به جبهه رفت و بدون دریافت حقوق و مزایا به مناطق جنگی اعزام شد...
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در آخرین سری از دیدارهای جامعه قرآنی با خانواده معظم شهداء به دیدار خانواده شهید «هاشم سلیمی» رفتیم تا علاوه بر آشنایی با اوصاف و رفتار این شهید والامقام با حاج عباس سلیمی برادر شهید و علیرضا سلیمی فرزند برومند این شهید نیز دیدار و گفتوگو کنیم که در ادامه مشروح این دیدار تقدیم حضورتان میشود.
نام حاج عباس سلیمی برای مردم قرآنی کشورمان پوشیده نیست؛ فردی که علاوه بر منصب و مدال خادمالقرآن که به سینه خود زده است و به عنوان یکی از پیشکسوتان و دلسوزان ساحت مقدس قرآن کریم فعالیت بسزایی داشته است، عنوان خادمی خاندان رسول الله (ص) را نیز افتخار خود میداند و در مضجع نورانی و منور حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) در سمت معاون فرهنگی و امور زائران صحن و سرای سیدالکریم(ع) به خادمی زائران و مجاوران مشغول است.
حال و هوای این دیدار همانند دیدارهای گذشته عجیب و غیر قابل وصف است، چراکه هم محل دیدار با حاج عباس سلیمی و علیرضا سلیمی در مکانی مقدس و باشکوه بود و هم دیدار با فردی که نخستین مدال مسابقات بینالمللی قرآن پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را به سینه زده است و افتخارات زیادی را در عرصه فعالیتهای قرآنی به دنبال دشته، حال و هوای محفل را دو چندان کرده بود.
حجت الاسلام موسوی درچهای حافظ کل قرآن کریم که توفیق خادمی این آستان مبارک را داشته به تلاوت آیاتی از کلام الله پرداخت.
رحیم قربانی معاون قرآن و عترت سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ که چند سالی است با عشق و علاقه وافری که به شهیدان دارد، مسئولیت برگزاری این دیدارها را بر عهده گرفته و به نوعی آغازگر این کار خداپسندانه است، به رسم هر هفته، گزارشی از دیدارهای هفتگی و رویدادها و پیشامدهای طبیعی و غیر منتظره این محافل ارائه کرد.
شهیدان جان میدهند و بسیاری از مردم جان میکنند
حاج عباس سلیمی در ادامه به سخن پرداخت و درباره اوصاف مقام شهیدان چنین میگوید: ما تفاوت اساسی با شهیدان داریم و تفاوتش این است که شهیدان خود آگانه می روند و عاشقانه و صادقانه در راه قرآن و عترت جان میدهند اما بسیاری از مردم جان میکنند. بخاطر همین است که قرآن، شهداء را مفتخر کرده به این مدال افتخار جاودان «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» که تفاوت آنها و جایگاهشان را آشکار میسازد.
نکتهای که مورد غفلت قرار میگیرد این است که تمام مسئولان از صدر تا ذیل، وامدار شهیدان هستند؛ شهیدانی که متصل به خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شدند. مجاهدت بیش از 250 هزار شهید و 500 هزار جانباز و 50 هزار آزاده که یکی از آنها برادر شهیدم هاشم سلیمی است، این انقلاب را به اینجا رسانده است. زحمات عزیزانی همچون سرلشگر شهید حسین لشگری که 18 سال اسارت کشید و ثمره آن، حفظ تمام آیات قرآن کریم در طول اسارتش بود. فردی که وقتی مشکلاتش را مطرح میکرد همچون منی تحمل سختیهایش را نداشتم و خداوند به حق، این افراد را گلچین کرده بود.
حاج عباس درباره برادر شهیدش اینچنین میگوید: یک سال با هاشم اختلاف سنی داشتیم و هر دوی ما از نخستین نفراتی بودیم که به همافرهای ارتش پیوستیم. نام هاشم برای من بسیار محترم است چونکه مادرم نام ایشان را مقتبس از قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) انتخاب کرد و به جهت علاقه وافری که به حضرت ام البنین (س) داشت، نام بنده را هم عباس گذاشت.
هاشم از سالهای نخست زندگیاش در دوران نوجوانی علاقه زیادی به جلسات مذهبی پیدا کرد و جلسات قرآن را از موکبالحسینی (ع) - جوانان منطقه پیروزی آغاز کرد و هر دو در جلسات این محفل شرکت داشتیم و طولی نکشید که هر دوی ما تاحدودی به احکام قرائت و تلاوت آشنا شدیم و در جلسات آموزش قرآن نیز تدریس میکردیم و خاطرم است که بحث تدریس قرائت با بنده بود و ترجمه قرآن را هاشم بر عهده گرفته بود. او پای ثابت دعای ندبه بود و همین خلوصش نیز سبب شد تا اوج بگیرد و پرواز کند.
همین اخلاص و ایمان هاشم به جایی رسید که در دوران هشت سال دفاع مقدس در حالیکه در لباس پرافتخار ارتش خدمت میکرد؛ در مقطعی به عنوان پاسدار افتخاری به جبهه رفت و بدون دریافت حقوق و مزایا به مناطق جنگی اعزام شد. هاشم در طول زمانی که در جبهه حضور داشت، نامههای متعددی برایم ارسال میکرد و آنقدر متواضع بود که همه ما را شیفته خود کرده بود؛ به طور مثال در ایام شهادت سالار شهیدان تمام وقتش را وقف خدمت به عزاداران امام حسین(ع) میکرد و تمام دیگهای غذای نذری روضه را به تنهایی میشست و اجازه نمیداد کسی این کار را انجام دهد. هاشم بسیار تنومند و با قد و قامت رشید بود و تسلطش به زبان انگلیسی و تخصصش در هواپیمای اف4 او را منحصر به فرد کرده بود و از جمله افرادی بود که با لباس نظامی در روز بیعت با امام راحل (ره) حضور یافت.
هاشم در یک کلمه آنقدر عزیز و با اخلاص بود که نهایتاً در تاریخ 26 دیماه 65 در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت رسید و پیکر مطهرش با یک فروند هواپیمای ارتش به پایگاه یکم مهرآباد انتقال یافت و خودم به محضرش شرفیاب شدم و پیکر مطهرش را به ستاد ارتش انتقال دادم.
برادر شهیدش با اشاره به اوصاف همسر فداکار این شهید والامقام نیز چنین میگوید: پس از شهادت هاشم، تازه یک جهاد دیگر آغاز شد؛ جهادی که سردمدار آن شیرزنی بود که خودش را وقف فرزندان شهید سلیمی کرده بود و هماکنون که در حضورتان هستم با اینکه این همسر بزرگوار شهید از بیماری رنج میبرد، سایهاش بالای سر فرزندانش هست و ثمره این فداکاری، فرزندانی برومند و تاثیرگذاری بود که تقدیم جامعه کرده است.
عباس سلیمی به درخواست رحیم قربانی به مسابقات بینالمللی مالزی اشاره کرد و گفت: بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در اوایل سال 58، سازمان اوقاف ابلاغ کرد که برای حضور در مسابقات بینالمللی مالزی به این کشور اعزام شوم. آن زمان هم همانند اکنون نبود که هواپیما به صورت مستقیم به مالزی پرواز کند بلکه باید به بمبئی میرفتیم و از آنجا به کوالالامپور سفر میکردیم. خاطرم هست آن زمان به دلیل مشکلات کشور، 13 روز زودتر به این کشور رسیدم که حضور یک نظامی در آن کشور و در آن برهه از زمان بسیار سنگین و غیر قابل هضم بود. هر طوری که شد خودم را با فضای آنجا همسو کردم.
در این مدت باید از انواع غذاهای آن کشور استفاده میکردم. وقتی نگاهی به غذاها انداختم، متوجه شدم که ادویهاش ممکن است به تارهای صوتیام لطمه بزند و پرخوریها سبب شود که به هنگام تلاوت کم بیاورم، به همین دلیل درتمام این مدت به خوردن یک نان و تخم مرغ نیم پخته و آب اکتفا کردم. مسابقات که آغاز شد به حضرت فاطمه زهرا(س) متوسل شدم و میخواستم پس از استاد مروت، دومین کاپ را به ایران بیاورم و به خواست خدا در مسابقات اول شدم و کاپ را دریافت کردم. مسابقات که تمام شد، دو سینی پر از غذاها را برای خودم پر کردم و خوردم تا جبران 13 روز گرسنگیام شود.
تشویقی که آیت الله فهری را متعجب کرد
زمانی که کاپ را به ایران آوردم، با هاشم و گروهی از قرآنیان به محضر امام راحل رسیدیم. اتاقی سه در چهار بود. پس از اینکه گزارشی از مسابقات تقدیم حضور امام کردم به درخواست شهید آیتالله محلاتی که از اما م پرسیدند اجازه میدهید که ایشان تلاوتی داشته باشند و امام اجازه دادند، آیاتی از سوره مبارکه نساء را تلاوت کردم و چون آن زمان ما با کومولهها درگیر بودیم، آیه «ولَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ ۖ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا» را تلاوت کردم. امام پس از پایان تلاوتم رو به بنده گفت «طیب الله» که این تشویق امام با همه تشویق هایی که در محافل داشتم فرق می کرد.
امام(ره) پس از اتمام تلاوت، دعایی کردند و من دست ایشان را بوسیدم. بیرون که آمدیم آیتالله فهری از من پرسیدند که متوجه دعای امام شدی و من صادقانه گفتم خیر. او از صداقتم خوشش آمد و از من قول گرفت که در قیامت اگر مشکلی داشته باشد، دستش را بگیرم. آیتالله فهری گفت که 40 سال خدمت امام هستیم و او براساس شاخصها و ویژگیهای افراد دعا میکنند. برای مثال دعا میکنند که نمازشان مورد قبول حق باشد و یا روزههایشان را خداوند بپذیرد، اما برای شما دعا کردند که خدا انشاءالله شما را بپذیرد. آنجا متوجه دعای امام شدم. تا روز رحلت آیتالله فهری با او رفیق بودیم و ماندیم.
حضور پدرم را در بزنگاهها و حتی مهمترین تصمیمگیریها احساس میکنیم
در ادامه علیرضا سلیمی، فرزند شهید هاشم سلیمی که بسیار متواضعانه و با ادب در حضور عمویش لب به سخن گشود؛ در وصف پدرش چنین میگوید: ما همچون همه خانوادههای شهدا و مدافعین حرم، هیچ طلب و انتظاری از مسئولان نداریم اما اینکه در این شرایطی که بسیاری از ارزشهای جامعه درحال از بین رفتن است اینگونه دیدارها جای تشکر و قدردانی دارد.
هفت ساله بودم که پدرم شهید شد. درک درستی از پدرم ندارم و در تمام این سالها عموهایم به ویژه عمو عباس اجازه ندادند تا خلأ نبود پدرم را در زندگیام احساس کنم. در طول این سالها کار پدرم را درک کردم که رفتن به جبهه را یک تکلیف برای خود دانست و جان خود را فدا کرد. در همه بخشهای زندگیام این موضوع را احساس کردم که شهدا زندهاند.حضور پدرم را در بزنگاهها و حتی مهمترین تصمیمگیریها احساس میکنیم. هرجایی که توفیقی دیدیم، بدون تردید آنجا اعمالمان با خلوص نیت و براساس آیات الهی و وصایای شهدا بود و هرجا کمبود و کاستی شاهد بودیم، اعمال ما بدون این موارد بود.
تا پیش از خاکسپاری مادربزرگم، جای خالی پدرم را احساس نکردم، اما برای اولین بار در آن روز احساس کردم که پدرم را از دست دادم. من در آن زمان دبیرستانی بودم و مادربزرگم پشتیبانم بود. در تمام سالها این سوال برایم پیش میآمد که لحظه شهادت پدرم چگونه بود تا اینکه با پیگیریهای بسیار با سرهنگ نوراللهی روبرو شدم. او در آخرین ساعات و لحظه شهادت پدرم، کنارش بود و همه سوالاتم را پاسخ داد.
انتهای پیام/