مهمترین عامل انقلاب تحقیرشدن ملت در رژیم پهلوی بود
استبداد همه توانمندیهای جامعه را پس میزند و در واقع هرگز از آن استفاده نمیکند، بلکه توانمندیهای جامعه را به انزوا میکشاند و در شرایط فشار قرار میدهد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، نظام جمهوری اسلامی در این سه دهه فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است که بدون همراهی مردم امکان عبور از آنها ممکن نبوده است. با ورود به چهارمین دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی این سوال و موضوع بیش از گذشته مطرح میشود که آیا جمهوری اسلامی توانسته است کارآمد عمل کند یا در این مسیر دچار ضعفهایی است که باید نسبت به رفع آنها اقدام کند؟
موضوع کارآمدی نظام جمهوری اسلامی را در سایت خبری_تحلیلی «فردا» دستمایه یک پرونده قرار دادهایم و قرار است در مصاحبه با شخصیتهای صاحب نظر به بررسی این موضوع بپردازیم. بعد از انتشار اولین مصاحبه این پرونده با دکتر منوچهر محمدی،دومین مصاحبه این پرونده را به عباس سلیمی نمین کارشناس مسائل سیاسی و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اختصاص دادیم که در ادامه مشروح آن را می خوانید.
دیکتاتوری مانع توسعه است
عده ای معتقد اند رژیم شاه توانسته بود در حوزه اقتصاد به توسعه دست پیدا کند اما چون در حوزه سیاسی به مردم آزادی نداد مردم دست به انقلاب زدند. شما این تحلیل را قبول دارید؟
من هرگز معتقد نیستم که ما در دوره پهلوی به توسعه اقتصادی رسیده بودیم و کاستی ما فقط توسعه سیاسی بود. چون خیلی خوش باورانه خواهد بود در یک جامعهای دیکتاتوری وجود داشته باشد و از طریق دیکتاتوری جامعهای بتواند به توسعه اقتصادی برسد. پیشرفت اقتصادی منوط به استفاده از همه توانمندیهای جامعه است. استبداد همه توانمندیهای جامعه را پس میزند و در واقع هرگز از آن استفاده نمیکند، بلکه توانمندیهای جامعه را به انزوا میکشاند و در شرایط فشار قرار میدهد. با استبداد هرگز جامعهای به توسعه اقتصادی نمیرسد. آنچه که برخی آن را توسعه اقتصادی تصور میکنند تاثیرات پول نفت در سال های اوسط دهه پنجاه است. در آن سال ها به دلیل افزایش چند برابری قیمت نفت تغییراتی در وضعیت اقتصادی جامعه ایجاد میشود؛ آن هم نه در زیر بناهای اقتصادی بلکه در ارتباط با وفور کالاهای مصرفی که رژیم دست به واردات گسترده کالاهای مصرفی و تجملی می زند. این به معنای توسعه اقتصادی نیست. ما اگر میخواهیم توسعه اقتصادی را بسنجیم باید زیرساختهای اقتصاد جامعه را در این ایام مورد ارزیابی قرار دهیم.
زیر ساخت های اقتصادی در رژیم شاه پیشرفتی نداشت
بالاخره یک حدی از رفاه به خاطر پولهای نفتی ایجاد شده بود.
رفاه نیست. وفور کالاهای مصرفی است. بلافاصله پس از اینکه مجددا قیمت نفت کاهش پیدا میکند گرانی جدی به وجود میآید و رژیم پهلوی یک تلاشهای جدی، یعنی مبارزه با گران فروشی راه میاندازد و اقدام به دستگیری قشر عظیمی از صنوف می کند که خودش بحث مفصلی دارد. من بحث توسعه اقتصادی را میگویم. توسعه اقتصادی ممکن نیست الا اینکه زیر ساختهای اقتصادی در جامعه به وجود بیاید. در یک جامعهای که هیچ کدام از زیرساختهای اجتماعی شکل نگرفته چطور میتواند توسعه اقتصادی را برای آن قائل باشیم.
ما در دوره پهلوی هیچ توسعه ای نداشتیم
پس شما معتقد هستید اول باید توسعه سیاسی رخ بدهد بعد توسعه اقتصادی اتفاق می افتد؟
اینها با هم همزمان است. ببنید توسعه اقتصادی اگر در جامعه میخواهیم داشته باشیم باید از همه توانمندیهای جامعه بهره بگیریم نه اینکه یک نفر مستبد در یک جایگاهی قرار بگیرد و هر کسی هر نظری متفاوتی داشت او را به زندان بیندازد. شکنجه کند، اعدام کند و بکشد بعد بگوییم با نظر یک نفر در جامعه توسعه اقتصادی ایجاد خواهدشد. این طور نیست. توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه اجتماعی، توسعه فرهنگی باید پا به پای هم پیش بروند تا توسعه همه جانبهای در کشور صورت بگیرد. ما در دوره پهلوی نه توسعه اقتصادی، نه توسعه سیاسی و نه توسعه فرهنگی داشتیم.
شاه می خواست مردم را فریب بدهد تا امکان سرکوب فراهم شود
در سال 56 آزادی سیاسی که رژیم داد به نظر شما دیر بود؟
آن فریب است. فریب با امکان تغییر فرق دارد. یک موقع هست شما به نقطهای رسیدید که در حال غرق شدن هستید آن وقت حرفهای فریبنده میزنید. بعد اگر شرایط برطرف شد، دوباره بر میگردید و در همان نقطه اول میایستید. در اوج نهضت ملت ایران که دیگر پهلوی پایان عمر خود را میدید، حرکتهای فریبکارانهای را صورت داد برای اینکه بتواند نهضت را متوقف کند، وقتی توقف پیدا کند میتواند سرکوب کند. آنچه که هم آمریکاییها و هم پهلویها را گیج کرده بود این بود که نهضت مستمر کار خود را پیش میبرد. انواع و اقسام شیوههای فریب را به کار گرفتند تا نهضت در یک نقطهای متوقف شود تا بتوانند خود را بازسازی کنند و نهضت را از بین ببرند، اما مدیریت نهضت و رهبری آن به گونهای بود که این فرصت را ایجاد نمیکرد. آنها راه های فریب را به کار گرفتند تا بتوانند فرصت سرکوب به دست آوردند. فرض کنید، آمریکاییها اجازه دادند چند تن از آمریکاییها به دلیل فساد دستگیر شوند . آیا واقعا این دستگیری ها به خاطر مبارزه با فساد بود؟
پذیرش تغییر از سوی نظام های سیاسی در شرایط عادی مشخص می شود
تلاش میکردند مردم آرام شوند و بعد همان سیاستهای سابق را دنیال کنند؟
بله. آمریکاییها اجازه دادند روسای بعضی از شرکتهایی که میلیونها دلار پول گرفته بودند و هیچ خدماتی ارائه نداده بودند همزمان با دستگیری بعضی از مدیران تراز اول کشور، دستگیر شدند، اما انقلاب که پیروز شد آمریکاییها اینها را فراری دادند. آمریکاییها نمیخواستند که اینها در ایران محاکمه شوند. هرگز نمیخواستند. منتها برای فریب افکار عمومی حتی آمریکاییها برخلاف کاپیتولاسیون اجازه دادند که شاه آمریکاییهای متخلف را هم بعضا دستگیر کند. این فریب بود. نه پذیرش تغییر. پذیرش تغییر در شرایط عادی مشخص میشود که آیا یک نظامی این حرف شنوی دارد یا نه. آیا با مردم خود همراه هست یا نیست. بله! وقتی در حال سقوط است دست به فریب میزند.
شاه تاج خود را مدیون آمریکایی ها می دانست
در یکی از مصاحبه هایتان فرموده بودید رژیم شاه مردم را نمی دید. دلیل این ندیدن و اهمیت ندادن به مردم از سوی رژیم شاه چه بود؟
برایشان مهم نبود، چون پایگاه قدرتشان مردم نبود. وقتی شاه از کودتای 28 مرداد بر میگردد میگوید من قدرتم را مدیون آمریکاییها میدانم. بعد آمریکاییها انتقاد میکنند که «چرا این حرف را زدی؟ این حرف را نزن. این حرف مشروعیت تو را زیر سوال میبرد.» بعد از کودتای 28 مرداد در یک فاصلهای یک هیئت آمریکایی در ایران به بررسی شرایط ایران میپردازد. توصیههایی به شاه میشود. از جمله اینکه «آنقدر دم از اینکه قدرت را مدیون آمریکاییها هستی نزن. حتی بعضی مواضع ضد آمریکایی بگیر. حتی بعضا قرارداد نفتی که بعد از کودتای 28مرداد بسته شد علیه این قرارداد موضع بگیر». این بحثی که شاه قدرت خود را مدیون بیگانه میدانست او را بی نیاز میساخت از مردم. شما زمانی به مردم رجوع میکنید که مردم به شما قدرت بدهند و بتوانند قدرت را از شما بگیرند. این موقع به رای مردم توجه میکنید. ولو یک زمانی مردم علیه شما بشورند. آمریکاییها هستند قدرت دارند و با مشت آهنین سرکوب میکنند.
مهم ترین عامل انقلاب تحقیر ملت ایران در رژیم پهلوی بود/ همه اقشار ایرانی احساس حقارت می کردند
این احساس نادیده گرفتن از سوی رژیم باعث انقلاب مردم شد؟ من برداشت درستی کردم؟
به نظر من عوامل مختلفی در قضیه دخیل است. میتوانیم عوامل مختلفی را در این قضیه دسته بندی کنیم. اگر نظر من را بخواهید من مهمترین عامل را تحقیر ملت ایران در دوران پهلوی اول و دوم می دانم که منجر به انقلاب میشود. بعضیها شاید معتقد باشند مشکلات اقتصادی اولین عامل وقوع انقلاب بود، بعضیها شاید به عدم توسعه سیاسی معتقد باشند و برخی ها عواملی فرهنگی را برجسته کنند اما آنچه که مهمتر از همه این ها است و باعث شد همه اقشار به میدان بیایند چون خیلی از اقشار جامعه بودند که اینها مشکل اقتصادی نداشتند. اما چه عاملی اینها را هم به صحنه آورده بود؟ وقتی ببینید 99 درصد جامعه به نیروهای انقلاب میپیوندند. وقتی انقلاب آغاز میشود یک قشر اندکی پیش قراول است، حاضر است شکنجه شود، تبعید شود، هزینههای کلان دهد. یواش یواش وقتی آگاهی گسترش پیدا کرد اکثریت میپیوندند. در سال 55،56 اکثریت جامعه به نیروهای معتقد به براندازی نظام پهلوی و براندازی آمریکا در ایران همراه میشوند. اینها قشرهای متفاوتی هستند. عاملی که به نظر من اینها را در کنار هم قرار میدهد، هم ارتشی احساس حقارت میکند، هم بازرگان ایرانی، هم استاد دانشگاه ایرانی، هم دانشجوی ایرانی و هم همه اقشار جامعه ایرانی احساس حقارت میکند.ای نعامل مردم را کنار هم جمع می کند
لازمه استعمار یک کشور تحقیر ملت آن کشور است
من بعضی از حقارتهایی که به ملت ایران تحمیل می کردند را در مصاحبه های مختلفم ذکر کرده ام که در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنم. ببینید وقتی یک کشوری وارد یک جنگی میشود و در آن شکست میخورد اگر بخشی از خاک خود را از دست بدهد، این باعث حقارت میشود. آلمانیها در جنگ جهانی اول اینگونه شدند، شکست خوردند، ملت آلمان احساس حقارت کرد و بعد علیه جهان طغیان کرد. دقت کنید. خیلیها در ارزیابی جنگ جهانی اول معتقدند اگر این میزان ملت آلمان را تحقیر نمیکردیم، فاجعه جنگ جهانی دوم به وجود نمیآمد. ملت ایران را در بالاترین سطح ممکن حقیر کردند؛ که البته این لازمه استبداد است. استعمار در یک جامعهای مورد پذیرش قرار نمیگیرد، الا اینکه ملت را تحقیر کند. یک ملت تحقیر شده، تضعیف شده سلطه را میپذیرد. والا یک ملتی که دارای سابق فرهنگی، سلطه را نمیپذیرد. انگلیسیها در جنگ جهانی اول، عمدا ملت ایران را دچار قحطی میکنند تا ملت ایران یک ملت درهم ریخته ضعیف شود تا بتواند سلطه را بر آن تحمیل کنند.
اصلی ترین هدف انقلاب اسلامی احیای هویت ملت ایران بود/ از دست دادن بحرین اوج تحقیر ملی بود
شما عوامل سلبی به وجود آمدن انقلاب اسلامی را گفتید. وارد قسمت ایجابی شویم. انقلاب اسلامی به دنبال رسیدن به چه اهدافی بود؟
احیای هویت. اولین چیزی که انقلاب اسلامی به دنبال احیای آن است هویت ملی است. شان انسانی است. ملت ایران بحرین را از او گرفتند. اجازه ندادند حتی اعتراض کند. جزایر سه گانه را از او گرفتند، حتی اجازه اعتراض ندادند. بلکه در قالب یک بازی نمایشی، عمدتا جزایر را به شارجه دادند و به صورت نمایشی برای فریب ملت ایران بعد از اینکه انگلیسیها می خواستند از منطقه خارج شوند، بحرین را خودشان گرفتند، جزایر را هم دادند به آنها تا تسلط خودشان را در خلیج فارس کاملا تثبیت کنند. اینها همه عامل حقارت ملت ایران است. ملت ایران اگر در جنگ بحرین را از دست میداد یک میزان حقارت بر او تحمیل میشد. اما بدون جنگ، اینکه مجلس ایران مصوب کند که بحرین را دو دستی تقدیم کنند این اوج حقارت ملت ایران است. این اوج حقارت ملت ایرن است که ایرانیها به آمریکاییها حق توحش پرداخت کنند. مذاکرات کابینه علم را بخوانید. باهری وزیر دادگستری میگوید که این چیزی که آمریکاییها بر ملت ایران تحمیل میکنند، از جانب ملت ایران تحمل نخواهد شد. ملت ایرن طغان خواهند کرد.
آمریکایی ها لباس کهنه سربازان خود را برای ارتش ایران فرستاده بودند
جالب است بسیاری از کسانی که کارشناس بودند به آمریکاییها میگفتند این میزان تحقیری که شما بر ملت ایران روا میدارید باعث طغیان خواهد شد. این را باهری در کابینه علم میگوید. ابولحسن ابتهاج در مذاکره با آمریکاییها با عصبانیت میگوید. ملت ایران فقیر هستند، به آن فشار میآورید که همه درآمد خودش را هزینه خرید سلاح بکند. این را ملت ایران تحمل نخواهد کرد. این را هشدار میدهند. اما لازمه سلطه تحقیر است. آنها ناگزیر هستند در این مسیر قرار بگیرند. والا یک ملت برابر، دقت کنید، دو تا ملتی که در کنار هم هستند احساس برابری کنند هرگز یکی سلطه دیگری را نمی پذیرد. آنچه که موجب میشود لااقل تا مدتی سلطه محقق شود، ابتدا تحقیر یک ملت است. این تحقیر از دوران پهلوی اول شروع شد، در دوران پهلوی اول به صورت چکمه، با زور چکمه این تحقیر صورت گرفت، رضاخان صریح دستور میدهد که موسیقی سنتی ایران باید از بین برود. سندهایش وجود دارد. رضا خان دستور میدهد تشکیلات موسیقی که ایجاد کرده بود، به غیر از موسیقی غربی هیچ چیز دیگیری نباید ترویج شود و اگر در هر جایی در کنسرتی، غیر از موسیقی غربی ترویج شد با آن برخورد شود. معماری را از بین میبرند. سنتهای لباس را از بین میبرند. در دوران پهلوی اول تحقیر ملت ایران همراه با دیکتاتوری مستقیم است. در دوران چهلوی دوم دیکتاتوری غیر مستقیم است. جشنهای 2500 ساله برگزار میشود به نام تجلیل از ملت ایران، اما اوج تحقیر ملت ایران است. ملت ایران در این مراسمی که به نام او برگزار شده است، نه لباسش، نه غذایش و نه ظروفش داراری شانیت نیست که در این مراسم مطرح شود. حتی گارسونها، حتی خدمات، حتی ملت ایران به عنوان خدمه هم لایق نیست. اینها کارهایی هست که باعث حقارت ملت ایران است. اینها چیزی نیست که ملت ایران با آن احساس حقارت نکند. آمریکاییها یکی از کمکهایی که کرده بودند لباسهای کهنه ارتشیهای خود را فرستاده بودند به ایران برای ارتشیهای ما. عالی خانی میگوید این خیلی حقارت است. شما این مطلب را در ارتباط با مستشارهای آمریکای میبینید. مستشاران آمریکایی تحقیر میکردند، نه اینکه آدمهای قابلی بوده باشند، نوع رفتارشان حقارت آمیز باشد، نه. آدمهای بی لیاقتی که شما احساس میکنید یک آدمی را بر شما گماشته اند که باید واقعا خورد شوید. احساس خورد شدن. برای روشن شدن مطلب، ابولحسن ابتهاج میگوید که من رفتم ببینم میلسپو چه کسی است. میلسپو در یک مقطع آمد ایران. یکی در مقطع پهلوی اول، یکی در مقطع پهلوی دوم. خودش یک کارشناس مالی است که در دوران پهلوی دوم به عنوان رئیس خزانه داری ایران آوردند. میگوید من رفتم پرونده وی را در آمریکا بررسی کردم متوجه شدم در آمریکا در بیمارستان روانی مدتها بستری بوده است. بعد به آمریکاییهای گفتم این را برای چه فرستادید؟ که نهایت با مقاومت ابوالحسن ابتهاج میلسپو از ایران میرود. میخواهم بگویم حتی مستشارانی که وارد ایران میشوند، آدمهایی هستند که ملت ایران را حقیر میسازند. علاوه بر اینکه گفتم لباس پوشاک، هر آنچه که متعلق به ملت ایران را است را عمدا تحقیر میکنند در غالبهای مختلف ملت ایران این احساس حقارت را داشتند. نه اینکه ملت ایران داشتند خود کارشناسان وابسته به آمریکاییها هم پیش بینی این مطلب را میکرند که ملت ایران به عنوان یک ملت دارای فرهنگ دیرینیه حقارت این چینی را تحمل نخواهد کرد.
نقش مردم هر روز در جمهوری اسلامی بیشتر می شود
وارد بعد ازانقلاب شویم. الان وارد دهه چهارم انقلاب شده ایم. اگر بخواهیم جمهوری اسلامی را ارزیابی کنیم با چه شاخصهایی میتوانیم این ارزیابی را انجام بدهیم؟
شما درست نقطه مقابل آنچه که در دوران پهلوی داشتیم، امروز در مسیر عکس آن قرار گرفتیم. یعنی هر چه از ابتدای انقلاب ما دورتر میشویم جایگاه ملت در معادلات بیشتر می شود؛ بنابراین ما به آنچه که ملت از آن رنج میبرد و مایل بود آن معادله تغییر کند، این مطلب را در مسیر درست قرار دادیم. یعنی الان هر چه ما از مبدا انقلاب میگذریم، اینکه یک روستایی هم احساس میکند خودش باید مستقلا رای دهد، خودش به یک جمع بندی برسد و متقابلا مسئولین هم به این رسیدند که جز از این طریق راه دیگری برای به قدرت رسیدن و قدرت ماندن نیست، این به نظر من بالاترین دستاورد انقلاب اسلامی است. در این مسیر به نظر من ما آفتهای زیادی داشتیم. شاید دو دهه قبل بعضی از سیاستمداران شروع کردند در دوران انتخابات پولهایی به بعضی از خبرنگاران خارجی بدهند تا از طریق تبلیغات خارجی بتوانند. این افتها برطرف شد. من نمیخواهم نام ببرم کدام جریان سیاسی پولهای کلانی به برخی خبرنگاران خارجی داد تا از آن طریق بتواند به قدرت برسد، اما امروز این مسائل را از میان رفته می بینید. واقعا روز به روز حتی کسانی که به مردم اعتقاد ندارند مجبور به تظاهر به اعتقاد هستند.
من میپذیرم که مردم نسبت به قبل از انقاب اهمیت بیشتری دارند.
بیشتر معنی ندارد.
ما در مسیر کاهش تبعیض ها و فساد های اقتصادی هستیم
خوب در زمان شاه مردم هیچ اهمیتی نداشتند. ولی بحث این است که یکی از آرمانها انقلاب اسلامی عدالت اجتماعی بود. اما میبینیم این تبعیضها هر روز در حال گسترش است. آیا این به نوعی نادیده گرفتن مردم نیست. وقتی تبعیض در جامعهای گسترش پیدا کند.
این آفات دیگری است که میتواند در هر انقلابی رخ دهد. این افت در انقلاب اسلامی هم رخ نمود، اما آیا ما در مسیر محدود سازی این آفت قرار داریم یا گسترش آن؟ من به صورت قاطع میگویم در مسیر محدودسازی قرار داریم.
برخی نخبگان سهم بیشتری از انقلاب می خواستند
چطور؟ ما احساس میکنیم هر روز این تبعیضها بیشتر میشود.
اوائل انقلاب اسلامی برخی از نخبگان برای خودشان حق بیشتری قائل بودند و میخواستند این را در انقلاب اسلامی نهادینه کنند که با مقاومت جدی امام روبرو شدند.
منتظری و هاشمی رفسنجانی به دنبال سهم خواهی از انقلاب اسلامی بودند
یعنیقدرت بیشتری میخواستند؟
نه. سهم بیشتری میخواستند. یعنی جایگاه متفاوتی از عامه مردم برای خودشان قائل بودند. مثلا دعوای آقای منتظری با امام سر چه بود؟ اینکه من سالها مبارزه کردم امروز قانون نباید در خانه من را بزند. برادر دامادم 27 قتل انجام داده است، اما من، منم. سالها زندان رفتم، شکنجه شدم، نقش داشتم. نباید قانون در خانه من را بزند. این هویت من، شان من مخدوش میشود. آیا امام این را میپذیرد. نه! مقابله می کند و حتی با بالاترین هزینه ممکن برخورد می کند. بالاترین هزینه ممکن چه هست؟ یکی از شاگردهای برجسته وی که می تواند در خدمت او باشد علیه خودش بر میانگیزد، ولی به خاطر مردم روی این قضیه میایستد. بعد از آن چه کسانی معتقد به زیاده خواهی بودند؟ هاشمی. خدا رحمت کند. او جز کسانی بود که معتقد بود، چون ما مبارزه کردیم نباید قانون در مورد ما آن طور که برای مردم صادق است، صادق باشد. نه آقای هاشمی. همین آقای روحانی. سخنرانی میکند میگوید قانون باید در خدمت نخبگان باشد. نه نخبگان در خدمت قانون. آقای روحانی همان موقعی که بحث تغییر قانون اساسی هست که آقای هاشمی،
سال 75،76؟
75 مطرح میشود که 76 انتخابات برگزار میشود. یعنی یک سال پایانی آقای هاشمی. آقای هاشمی و بعضی از شخصیتهای نزدیک به وی مثل آقای روحانی واقعا قائل بودند که نخبگان باید سهم بیشتری قائل شوند.
روحانی اعتقادی به قانون نداشت
الان نظرآقای روحانی عوض شده است که می گویند «من حقوق دان هستیم»
نمی دانم. امیدوارم عوض شده باشد. فرض کنید اگر عوض هم نشده باشد الان نمیتواند مطرح کند. اگر قائل هم باشند امروز نمیتوانند مطرح کنند. یک زمانی برخورد با فرزند متخلف آقای هاشمی در این کشور جزو ناممکنها بود. اصلا تصور نمیکردیم شخصیتی مثل آقای هاشمی که در انقلاب سابقه داشته است، در درون انقلاب قدرت دارد. اما دیدیم، حالا درست است با تاخیر، اما درنهایت به علت تخلف رشوه گیری محاکمه و زندان میشود. در مورد آقای هاشمی ده سال به تاخیر انجام دادیم، امروز به کجا رسیدیم در زمان حضور خود آقای روحانی برادرشان؛ بنابراین این حرف را نزنید. تبعیض روز به روز در حال کمتر شدن است. اما اینکه تبعیض گرایش به آن هست. بله. چرا رهبری میگویند انقلابی باید انقلابی باقی بماند؟ یعنی با این تمایلات به تبعیض مبارزه، مقابله کنیم. مراقبت کنیم. ازاصول انقلاب مراقبت کنیم. حرفی که آقای روحانی زدند که انقلابی بودن یعنی فقط به قانون اساسی ... تعریف غلط و سطحی است. انقلابی یعنی برای مراقبت از قانون اساسی هزینه بدهید، نه اینکه قبول داشته باشید. انقلابی بودن یعنی اگر دیدی در یک جایی در یک مرکز قدرتی قانون اساسی زیرپا گذاشته میشود به خاطر صیانت از شئونات ملت و حقوق ملت هزینه دهید. ایثار کنید. درگیر شوید. این یعنی انقلابی بودن. والا قانون اساسی را قبول داشته باشید، میشود شهروند متمدن. تعریف شهروند متمدن این است که شما به قوانین کشور پایبند باشید؛ بنابراین همواره کشاکش در جامعه بین زیاده خواهان و قانون مداران وجود خواهد داشت. این از زمان ابتدای پیدایش بشریت بوده است، تا انتها هم خواهد بود.
نظام جلوی زیاده خواهی مسئولان ایستاده است
انقلابها یک مقداری کمک میکند به رشد ملتها برای اینکه این زیاده خواهیها را درک کنند. تشخیص دهند. نه اینکه بعد از انقلاب زیاده خواهی سفره اش بسته میشود. مگر میشود؟ پیامبران نتوانستند زیاده خواهی بنی بشر را با نصیحت با معجزه، هر شیوهای نتوانستند آنها را قانع کنند که به حق خود قانع باشند؛ بنابراین انقلاب ها هم با این پدیده مواجه هستند. اما اینکه انقلابی منحرف میشود زمانی که این آدمها بتوانند این زیاده خواهی خود را نهادینه کنند. آیا در کشور ما نهادینه شد؟ نه. هیچ کس نمیتواند این ادعا را مطرح کند که زیاده خواهی اینها. بله! تلاش هست در این وادی. تلاش هم هست که دیگری او را محدود کند و واقعا آدم باید خیلی غیر منصف باشد که غلبه با زیاده خواهان است. غلبه با زیاده خواهان نیست. الان آقای احمدی نژاد خودش را به زمین و آسمان میزند که اطرافیان متخلف محاکمه نشوند. آیا میتواند زیاده خواهی خود را بر کشور حاکم کند؟ با هنرمندی که من به دنبال حقوق ملت هستم، این بازی ها، این لفاظیها نتوانست. آقای بقایی قطعا محاکمه شد و زندان میشود و برخورد میشود. کما اینکه با معاون اول او شد. پس بنابراین حالا آقای احمدی نژادی که کلی تلاش کرده است یک عقبهای برای خود بسازد که قانون نتواند گریبان او را بگیرد. با دست اندازی به جابه جایی مال ها. از بودجه بحران یارانه داده که خلق الله را به خود جذب کند. همه این ترفندها را بکار گرفته است.
نظام به مردم فرصت داده است تا ماهیت اصلی احمدی نژاد را بشناسند
اما این کارهایی که آقای احمدی نژاد انجام میدهد اگر یک فرد دیگری انجام داده بود، الان با او برخورد شده بود. اما کسی با او برخوردی نمی کند.
آن بحث دیگری است. آقای احمد نژادی که رئیس جمهور بوده است باید بگذاریم مردم یواش یواش آگاهی پیدا کنند والا خودش میتواند عامل هزنیه زیادی برای ملت شود. اگر الان با آقای احمدی نژاد برخورد قضایی کنید نه تنها شناخت برای مردم حاصل نخواهد شد، بلکه در شناخت مردم هم ایجاد اخلال خواهید کرد. این را همه می فهمند. بعضیها برای اینکه حرفی هم زده باشند میگویند چرا آقای احمدی نژاد را دستگیر نمیکنید؟ همین آدمی که این را میگوید اگر فردا احمدی نژاد دستگیر شود شروع به نیش و کنایه میکند. رهبری توصیه کردند که آقای احمدی نژاد صلاح نیست شما دوباره برگردید. توصیه کردند، دستور ندادند. ولی اقای مصطفی تاج زاده مطلب نوشت علیه رهبری که شما مردم را از حقوق شهروندی محروم کردید. دقت کنید. همین آدمهایی که اینها را میگویند اگر آن طوری عمل شود خودشان باعث میشوند که تشخیص برای مردم سخت شود. برعکس به نظر تدبیر خوبی است. آقای احمدی نژاد حرف هایش را بزند.
آدم درست و حسابی اطراف احمدی نژاد نیست
به نظام فرصت میدهد مردم احمدی نزاد را بشناسند.
احسنت. به نظر من آقای احمدی نژاد روز به روز آب میشود. یک آدم درست و حسابی دور و بر او نیست. یکی از وزرای دولت دهم هم اطراف او نیست. نه نهم که اآمهای برجستهای بودند، دهمیها هم اطراف او نیستند. غیر از یک سری آدمهای بسیار سطحی. آیا این تدبیری است که ما هم توانستیم زیاده خواهیها را کنترل کنیم و هم هزینه کمی پرداخت کنیم. خیلی مهم است.
کسانی که می گویند جمهوری اسلامی منحرف شده است تحلیل درستی ندارند
همین عدهای که می خواهند اثبات کنند جمهوری اسلامی منحرف شده است یا راهی که قرار بود برود، نرفته است بخشی از جریان اصلاح طلب هستند که معتقدند رهبری بعد از حضرت امام وقتی به قدرت رسید، چون ما هم نظر او نبودیم، ما را حذف کرد. واقعا به نظر شما راهبرد رهبری با جریانی که آن موقع چپ میگفتیم و الان اصلاح طلب این بود که حذف کند و این را انحراف از انقلاب میدانید؟ یا اینها خیلی به سمت رهبری نرفتند؟
اینکه گفته میشود انقلاب از مسیر خودش خارج شده است به نظرم تشخیص این مطلب که انقلاب در مسیر خود قرار دارد یا نه، خیلی سخت نیست. یک سری آرمانهایی انقلاب اسلامی دارد، این آرمانها را ببینیم چطور است. آیا ما در بحث دفاع از شان ملت ایران در مسیر غلط قرار گرفتیم؟ یا بیشتر از همه دفاع کردیم. در جنگ تحمیلی این همه ایثار کردیم که یک وجب از خاکمان کم نشود. بعد انقلاب اسلامی که ترفند شاه و انگلیس را فهمیدیم که جزایر را در پشت صحنه به شیوخ منطقه واگذار کرده بودند، ما این ترفند را خنثی کردیم و جزایر را که برای ملت ایران بود را در اختیار گرفتیم. این همه دارند شیوخ منطقه علیه ما جو سازی میکنند، آیا کوتاه آمدیم. نه! ما در ارتباط با صهیونیسم به عنوان بزرگترین شاخص تبعیض ملت ها، تبعیض که میگویید ضد هویت انسانها و تحقیر انسانها است صهیونیسم بالاترین تبعیض و نژاد پرستی است. آیا ما در این قضیه کمترین عقب نشینی داشتیم. همه شاخصهای داخلی، بیرونی، نه بر اساس ادعای ما بر اساس صف بندیهایی که میبینیم. ما الان در کدام صف قرار داریم. آیا رفتیم در صف اسرائیل قرار گرفتیم یا بزرگترین تهدید کننده نژاد پرستانی هستیم که آمریکاییها میخواستند بر جهان اسلام و بر بشریت حاکم کنند؟
اگر ما از انقلاب اسلامی منحرف شده ایم پس این همه دشمنی به چه خاطر است؟
به نظر من خیلی بی عدالتی است که کسی بگوید انقلاب اسلامی از مسیر خود خارج شده است یا از انقلاب اسلامی چیزی باقی نمانده است. واقعا اگر چیزی نمانده است، این همه تلاشی که جهان امروز انجام میدهد، عراق را اشغال میکنند تا ما از موضعمان عبور کنیم. افغانستان را اشغال میکنند. الان خودشان صریح میگویند که ما صدام را تحریک کردیم که موضع ایران را به گونهای تعدیل کنیم. اینها چیزهایی نیست که از زبان ما بیان شود؛ بنابراین همه شاخصها نشان می دهد انقلاب اسلامی همچنان بر همه اصولهای اولیه خودش پایبند است، اما بعضی از افراد از شاخصهای انقلاب اسلامی فاصله گرفته اند، برای اینکه فاصله گرفتند خود را توجیه کنند میگویند انقلاب فاصله گرفته است.
یک زمانی بعضی از بچههایی که سفارت آمریکا را گرفته بودند آقای عباس امیر انتظام را در مسیر بیگانه عنوان کردند و درست هم گفتند. امروز آن کسانی که در کنار عباس امیر انتظام بیانیه مشترک امضا می کنند آنها از مسیر انقلاب عبور کردند. یا نظام جمهوری اسلامی؟ اطلاعیهای در روزنامه اطلاعات چاپ شد. بعضیها در کنار بعضیها قرار گرفتند که شاخص بارزی است مبنی بر این که تغییر یافته اند. اگر یک زمانی اسم ما در کنار اسرائیل قرار بگیرد. یعنی ما تغییر یافتیم. اسرائیل که تغییر پیدا نکرده است. آقای عباس امیر انتظام هم به عنوان یک کسی که قطعا علیه مصالح انقلاب عمل کرده نه اینکه من بگویم، خود اعضای نهضت آزادی آن موقع علیه او اطلاعیه دادند که آدم صالحی نیست. اگر امروز بعضی از این آقایان با او در یک موضوع با هم امضا میدهند یعنی چه؟ یعنی این آقایان هستند که تغییر یافتند. منتها چرا تغییر یافتن خودشان را بیان نمیکنند. معلوم است. اگر او بگوید تغییر پیدا کردم که مردم برای او اعتباری قائل نیستند. او باید بگوید انقلاب منحرف شده است.
منبع:فردا
انتهای پیام/