سروده شاعر افغانستانی برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران
«سید حکیم بینش» شاعر مطرح مهاجر افغانستانی است که سرودهای از خود را در ارتباط با پیروزی انقلاب اسلامی در آستانه ۲۲ بهمن تقدیم به «امام راحل، رهبر معظم انقلاب و مردم ایران» کرد.
خبرنگار حوزه مهاجرین، خبرگزاری تسنیم: اسلام مرز ندارد یعنی همین، دو ملت به مثابه یک روح در دو بدن، یعنی قرار گرفتن در کنار، هم شانه به شانه و برادرانه در جبهه حق علیه باطل، یعنی تیپ ابوذر رزمندگان افغانستانی در هشت سال دفاع مقدس، یعنی رزمندگان ایرانی در سالهای جنگ افغانستان، یعنی حضور زنان تازه مهاجر در راهپیماییهای سالهای انقلاب، یعنی چیزی فرای مرزها و ملیتها، یعنی یادآوری همان روزهای تلخ گریستن افغانستانیها در سوگ امام راحل، یعنی شادمانی برای پیروزی انقلاب اسلامی...
در روابط دو ملت ایران و افغانستان از این صحنههای غرورآفرین کم نداریم، هر سال که میگذرد به لطف شکوفایی جامعه نخبگانی و تلاش جوانان برای دانستن هر چه بیشتر از گذشتهها، این روابط تقویت و مستحکمتر و صحنههای غرورآفرین همدلی دو ملت ایران و افغانستان بیشتر میشود.
«سید حکیم بینش» شاعر مطرح و توانمند مهاجر افغانستانی است که سرودهای از خود را در ارتباط با پیروزی انقلاب اسلامی تقدیم به «امام راحل، رهبر معظم انقلاب و مردم ایران» کرد.
متن این سروده زیبا را در ادامه میخوانید:
به روی بال پرستو رسیدهام اینجا
به روی دیده آهو رسیدهام اینجا
به مرغهای مهاجر شبی وطن دادی
درخت باغچه را حس نو شدن دادی
به پا برهنه ترینها پناه بخشیدی
به ما به گوشه چشمی نگاه بخشیدی
چه خاطرات قشنگی از آن زمان باقی است
تُن و طنین صدایت به گوش مان باقی است
به گفتمان دو چشمان تو، عمل کردیم
که لحظههای صمیمانه را بغل کردیم
چقدر وقت دعا دستها کبوتر بود
چقدر عکس تو در ماه دیدنیتر بود
دوباره سرخوشم از خاطرات شیرینت
و چشم دوخته بر خوشههای پروینت
به باز خوانیِ چشمت نشستهام مولا!
تو را ورق زدهام ای صحیفه دریا!
تو کارنامه مایی درست میگویم؟
شناسنامه مایی درست میگویم؟
مرا به نام خمینی به هم نشان دادند
مرا به کاسه سر، آه! آب و نان دادند
پس از عبور شب اینجا رسیدهام با تو
به رغم در به دریها رسیدهام با تو
شبیه آب که از مغز سنگ میگذرد
به رودخانه و دریا رسیدهام با تو
میان این همه گلهای سرخ و بیکینه
میان مردمی از جنس آب و آیینه
برادرانه به یک راه روشنی هستیم
اگرچه گاه تنی گاه نا تنی هستیم
اگرچه خاطره تلخ هم ندارم کم
همیشه تلخی اش از روز روزگارم کم
دو رودخانه که سرچشمه مان همیشه یکی است
دو شاخه ایم که در اصل بیخ و ریشه یکی است
دو رودخانه که سرچشمه شان یکی باشد
درختهای کهن ریشه شان یکی باشد
زدم به کودک خود حرف از انقلاب شما
و بعد دیکته گفتم از آن کتاب شما
انتهای پیام/.
ما را در تلگرام، فیسبوک و توئیتر دنبال کنید.