نگاهی به فیلم "مصادره"؛ وقتی شکنجه ساواک جای خود را به دعوا می دهد
کارمند ساواک آن اندازه ساده دل و ناآگاه است که نمیداند کابل برق و «شیشه نوشابه»ای که برای سازمان میخرد، به چه کاری میآید و شکنجه را یک دعوا میداند که با روبوسی متقابل زندانی و شکنجهگر حل میشود!
خبرگزاری تسنیم-سهیل رویگر
درست چند هفته بعد از شنیدن شعارهای عقبمانده و منسوخ از زبان عدهای فریبخورده در جریان اغتشاشات اخیر در مشهد و نیشابور، و درست در زمانی که اعتراضات و انتقادات شدیدی را درباره پخش مستندهای «مثبت» و «سفیدنما» از رجال پهلوی در شبکه مستند سیما هستیم، به ناگهان فیلمی را بر پرده میبینیم که آگاهانه و عامدانه به وکیل مدافع دستگاه رسوای ساواک تبدیل شده و کنه حرفش این است که "ساواک آن قدرها هم جای بدی نبود" و "در حق بسیاری از کارکنان آن در ابتدای انقلاب ظلم شد."
کارمند ساواک آن اندازه ساده دل و ناآگاه است که نمیداند کابل برق و «شیشه نوشابه»ای که برای سازمان میخرد، به چه کاری میآید و شکنجه را یک دعوا میداند که با روبوسی متقابل زندانی و شکنجهگر حل میشود. بالادست او هم تنها به دنبال آن است که در داستان «عنتری که لوطیاش مرده بود(صادق چوبک) شاه «عنتر» است یا «لوطی». چه ساواک ملوسی!
از سوی دیگر، انقلاب را «مارکسیست» هخایی به ثمر رساندهاند که با تغییر فضا، ریش گذاشتهاند و تسبیح به دست گرفتهاند و مثل بوقلمون رنگ عوض میکنند. مذهبیها هم همه یقه بستههای چاق و شکم گردی هستند که بر موج انقلاب سوار شدهاند و بر مناصب حکومتی تکیه زدهاند و در برابر منطق مارکسیست ها که با نیروهای مسلح شاهنشاهی جنگیدهاند، استدلالی برای عرضه ندارند.
این خلاصه رویکرد فیلم «مصادره» نسبت به انقلاب اسلامی ایران است.
نکته تلخ و غمبار قضیه آن جاست که در تیتراژ فیلم نام کسی را به عنوان تهیه کننده می بینی که خود را به عنوان سازنده فیلمهای ارزشی شناسانده است و زمانی که فیلم خوب «شیار 143» را ساخت، همه بچههای انقلابی و حزب اللهی یکصدا در حمایت از آن بسیج شدند. لیکن این را هم باید گفت که از همان زمان که در پی توفیق چشمگیر فیلم «شیار 143»، تغییراتی در چهره وی ایجاد شد، این نگرانی مرموز به سراغ خیلی از دلسوزان هنر انقلاب آمد که نکند این تغییر ظاهر نشان از تغییرات فکری داشته باشد و کنجکاوانه و دلنگران منتظر کارهای بعدی این زوج شدند. امروز، با دیدن «مصادره»، آن نگرانی تعبیر شد و ظاهرا تهیه کننده و کارگردان ارزشی دیروز، با سرعت تاسف باری از آن مواضع و دیدگاههایی که باعث شهرت آنها شد، فاصله می گیرند. مشاوره یکی از کارگردانان فیلمهای ارزشی در فیلم سراپا وقاحت و سخافت «مصادره» قابل تامل است.
«مصادره» اگر و فقط اگر همان سکانس کثیف خوراندن پوست غلفه به گربه توسط اسماعیل و پسر نوجوانش را، با آن اشارات صریح به یک عمل جنسی، در خود داشت، فیلم وقیح، عنیف و شرمآوری بود، چه برسد به این که صحنههای زشت و زننده و نه چندان پنهانی چون «خودرارضایی»(بله خودارضایی) اسماعیل در حمام، و انواع و اقسام شوخیهای رکیک جنسی را هم در خود دارد. دست مریزاد آقای قاسمی!
وقتی در یک فیلم ایرانی که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در همان سکانس دوم زکریا(هومن سیدی) در جواب بازجو که می گوید "آدم نمی تواند دو تا مادر داشته باشد"، می گوید: "دوتا پدر می تواند داشته باشد؟!" و بعد که در اواسط فیلم شاهدیم که یک مرد ایرانی در آمریکا می پذیرد که زنش را با یک فرد مکزیکی به شراکت بگذارد و در نهایت هم او را بی آن که طلاق دهد به همان مکزیکی می سپارد، معنای حرف زکریا در اول فیلم را درک می کنیم، به حال سینمای ایران و خانوادههای ایرانی که چنین فیلمهای وقیحی را در سینماهای جمهوری اسلامی به تماشا می نشینند، تاسفی عمیق می خوریم.
و طنز روزگار این که در فیلمی با سرمایهگذاری یک متهم اقتصادی(در پرونده صندوق فرهنگیان) شاهد متلک گویی و کنایه زنی به یک متهم اقتصادی دیگر(محمودرضا خاوری) هستیم. در فرهنگ عامیانه تهرونیهای قدیم احتمالا نام چنین کاری را «ایز گم کردن" می گذاشتند و در ادبیات امروز از آن به "آدرس عوضی دادن" تعبیر می کنند.
برای «نمادگرایی» موهن فیلم چه تفسیری پیدا کنیم؟ «زکریا» فرزند مشترک اسماعیل یارجانلوی ساواکی با «کلمنته» رقاصه و آوازه خوان مکزیکی، درست در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی به دنیا می آید. آیا این فرزند گیج و گول و نسبتا عقب مانده که هنوز نمی داند "آدم نمی تواند دو پدر داشته باشد"، نماد انقلاب ایران است؟
در روزگاری که شبکههای فارسی زبان ضدانقلاب، از جمله شبکه «من و تو»، تمام همّ خود را بر حسرت-سازی در نسل جوان نسبت به دوران پهلوی و احیای نوستالژی آن دوران تلاش می کنند، شاهد قسمی از فیلمهایی از سنخ «نهنگ عنبر» هستیم که با بازسازی فضای کافه و صربی گذشته به شمایل آن دوران ادای دین می کنند. در یک سوم ابتدایی «مصادره» شباهت تامی به «نهنگ عنبر» دارد، به ویژه در صحنههای کشدار آوازه خوانی خارجی و داخلی که نم نمک رقص و قر زن فرنگی را هم در خود دارد. به ویژه وقتی این فضای شاد و شنگول و بزن و برقص، در کنار صحنههای سخره آمیز بعد از پیروزی انقلاب، شعارهای «خمینی بت شکن» بر دیوار، دادگاه انقلاب که به صحنه دادگاه دو شکنجه گر معروف(آرش و تهرانی) طعنه میزند، تمسخر سرودهای خاطره انگیز انقلابی روی صحنهی هجوآمیز فرار و دستگیری اسماعیل، و حتی صحنه جسارت آمیز استفاده از سخنرانی حضرت روح الله، قرار میگیرد. از صحنه تمسخر شعارها در نمازجمعه تهران(مرحوم مرتضایی فر/وزیر شعار) توسط «سخاپور» در لس انجلس هم چیزی نمیگوییم.
سینما محیط به شدت لغزنده و گمراهکنندهای است و آرزوی عاقبت به خیری اهالی سینما، بهترین آرزویی است که می توان برای این قشر کرد.
انتهای پیام/