اردبیل|یادی از شهید انقلاب؛ وقتی شهید افخمی عاشقانه در راه انقلاب جانش را نثار کرد + فیلم
صلابت و عزت ایران اسلامی مرهون رشادتهای مردان مردی است که دفاع از انقلاب را به هر کار دیگری ترجیح دادند و شهید شدند و شهید "منصور افخمی" نیز در دوران انقلاب مردانه تا پای شهادت ایستاد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اردبیل، از همان دوران نوجوانی پنهانی از چشم پدر و به دور از چشم مادر روزها به بهانههای مختلف خانه را ترک میکرد تا همپای بقیه مردم نقشی در پیروزی و ماندگاری انقلاب اسلامی داشته باشد و به هر قیمتی که شده صفحه تازهای به دفتر پربرگ انقلاب اضافه کند.
آن سالها تنشها و نارضایتیهای زیادی با بازتر شدن فضای سیاسی در سال 1356 که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، از پاییز و زمستان همان سال، به صورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد.
معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنتهای شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفاده سیاسی به عمل آوردند و رویدادهایی چون فاجعه آتشسوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در تعدادی از تظاهراتها و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد.
اما با تمام اوجگیریهای تظاهرات و انقلاب مردمی سرانجام، امام خمینی(ره) در 23 دی ماه شورای انقلاب اسلامی ایران را برای رهبری انقلاب تاسیس کرد و روز بعد از آن شاه از کشور خارج شد.
نهایتا با خروج شاه و عدم موفقیت دولت بختیار، بازگشت امام خمینی(ره) به کشور در 12 بهمن، تشکیل دولت موقت ایران به نخست وزیری مهدی بازرگان در 15 بهمن و نهایتا، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در 22 بهمن 1357، انقلاب به پیروزی رسید.
لیکن آن روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اوج تظاهرات و تجمعات مردمی در خیابانها و کوچه بازار بود که در این میان جوانان غیور وطنی نیز فرصت را غنیمت شمرده و در پای دفاع از ناموس و خاک وطن مردانه و دلیرانه میجنگیدند و مقاومت میکردند.
شهید منصور افخمی یکی از 23 جوان دلیری بود که در میان تظاهرات با اصابت گلوله ماموران در مقابل شهربانی اردبیل به منظور تسخیر و پس گرفتن شهربانی از ماموران رژیم به شدت مجروح و به شهادت رسید.
به منظور قرارگیری در آستانه چهلمین سالگرد شهادت این شهید دلیر انقلابی استان اردبیل دیداری با خانواده وی داشتیم که در ادامه جزییات بیشتر این مبارزات انقلابی و تظاهراتی مردمی را از زبان آقای افخمی، پدر شهید منصور افخمی خوانده و دنبال میکنیم.
منصور بااخلاق و مهربان بود
*تسنیم: کمی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید افخمی به ما بگویید؟
پدر شهید: از بچگی به شهدا و شهادت علاقه داشت و از اینکه در عرصه انقلاب فعالیت میکرد بسیار خوشحال بود و مدام به بهانههای مختلف از خانه بیرون میرفت تا بلکه در تظاهرات شرکت کرده و اقدام موثری در این زمینه انجام داده باشد که البته در آن سالها منصور 18 سال داشت و در اوج جوانی بود.
در میان تمام خصوصیات و اخلاقیات منصور مهربانی و عطوفت وی همه اهل خانه را مجذوب میکرد و وی نیز علاقه بسیاری هم به مادر و هم به خواهران خود داشت و بیشتر از همه خواهر سه ساله و کوچک خود را دوست داشت و دائم در پی برآورده کردن خواستههای او بود.
منصور حسن اخلاقی زیادی داشت هم در خانه، محله و هم در بازار و کوچه محبوبت خاصی در بین نوجوانان هم سن خود و حتی ریشسفیدان محله داشت، هم مهربان بود، هم به نیازمندان کمک میکرد و به مشکلات دیگران رسیدگی میکرد و تا موقعی که مشکلی پیش میآمد تا آن مشکل را حل نمیکرد آرام نمیگرفت و روحیه کمک کردن به مردم که در وجود منصور بود همه را متحیر میکرد، او هیچگاه از کمک کردن به مردم سیراب نمیشد و در هر مکانی و شرایطی که به کمک نیاز بود منصور آنجا حاضر میشد، به همین دلیل منصور اسوه کامل از خدمت به مردم بود.
شهادت اصلیترین هدف او بود
*تسنیم: فعالیتهای شهید چگونه بود؟ بیشتر در چه زمینهای فعالیت داشت؟
پدر شهید: در زمان انقلاب برای کشیک در محلات مختلف از جوانان دعوت میکردند که در آن زمان منصور به دلیل علاقه وافر خود داوطلبانه در این فعالیتها شرکت میکرد و زمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد عالی قاپو تا سلیمان شاه کشیک میداد و بعد از پیروزی نیز در همان محله و هم در محله خودمان شب ها کشیک میکشید و هر چقدر هم که من و مادرش سعی در انصراف وی از این اقدام را داشتیم قبول نمیکرد.
منصور به همراه چند تن از دوستان خود که آنان نیز فعال انقلابی بودند هر روز در مسجد محله گرد هم میآمدندو از مقابل مسجد با بچههای محلات دست به اعتراض زده و در تظاهرات شرکت میکردند و سعی داشتند که هر روز در اعتراضات شرکت داشته باشند تا بلکه گرهی از کار باز شود و مردم بتوانند با پیروز شدن انقلاب در شرایط امن و صلحآمیزی به زندگی خود ادامه دهند.
در طول انقلاب ویژه روزهای آخر و نزدیک به پیروزی، منصور به همراه چند تن از نوجوانان محل به نام های توحید نصراللهزاده و حمید جباری و چند تن دیگر شب ها کشیک داده و روزها با گرد هم آوردن جوانان محل دست به اعتراض زده و در فعالیت های مختلفی در سطح شهر شرکت داشتند.
روزها شهید افخمی به بهانههای مختلف از خانه بیرون میرفت و بعدا خبر میآوردند که منصور در خیابان شریعتی اعلامیه و عکس امام راحل را پخش میکند یا نه روز دیگر در جاهایی پر تردد و به دور از چشم ماموران رژیم بر روی دیوارهای سطح شهر اعلامیه میچسبانده و شعارهای انقلابی مینویسد و چند بار نیز من سعی داشتم با نصیحت پدرانه به نحوی حضور منصور در چنین فعالیتهایی را کمرنگ کنم که تمامی این تلاشها بیفایده بود، چون منصور علاقه شدیدی به حضور در این تجمعات داشت و سعی میکرد تا پنهانی به این کارها بپردازد تا موجب تکدر خاطر من و مادرش نشده باشد.
*تسنیم: چگونه خبر شهادت او به شما رسید؟
پدر شهید: روز 23 بهمن ماه سال 1357 بود که عدهای آمدند تا مرا پیش منصور ببرند با این بهانه که منصور تیر خورده است و در بیمارستان منتظر تو هستند تا به او خون اهدا کنی، با این بهانه مرا از خانه بیرون کشیدند.
وقتی به دم در خانه رسیدم ناگهان دیدم جنازه منصور روی دست مردم از سر کوچه پیداست، همانجا بدنم سست شد و پاهایم لرزید.
البته قبلا هم خبر آورده بودند که منصور مجروح شده اما در دفعات قبل از شهادتش مجروحیت جزئی داشت، ولی آن روز در مقابل شهربانی با اصابت گلوله به شهادت رسیده بود.
منصور به همراه چند تن از دوستانش در مقابل شهربانی مقاومت کردند تا شهربانی را پس بگیرند که در نهایت با استقامت و حمله ماموران رژیم مواجه شده و بسیاری از افراد مجروح و بسیاری دیگر به شهادت رسیدند که منصور نیز در میان آنان بود و نهایتا آن روز به آرزوی چندین و چند ساله خود دست یافت و به همراه 23 تن دیگر از جوانان و مردم تظاهر کننده در روز 23 بهمن ماه 1357 شهید شد.
آن روز منصور قبل از خروج از منزل غسل داده و به خوبی با ما خداحافظی کرد به طوری رفتار میکرد که انگار دوباره قصد بازگشت به خانه را ندارد و همانگونه نیز شد و منصور بعد از آن هرگز به خانه و به پیش ما بازنگشت و داغ دیدار خود را بر دل مادر خود و تمام اهل خانه گذاشت.
اسوه کامل از نمونه "خدمت به مردم"
*تسنیم: شاخصترین ویژگی شهید چه بود؟
پدر شهید: شهید افخمی در طول 18 سال زندگی خود هیچگاه خود را جدای از دیگران و یا برتر از آنان نمیدانست و نمیپنداشت و همواره سعی داشت تا با دستگیری از نیازمندان یک قدم به شهادت و خدایی شدن نزدیکتر شود و میتوان گفت که در واقع این یک حقیقت و یک آرزو در زندگی شهید افخمی بود.
منصور هیچگاه اسیر زرق و برق دنیا نشد و به زندگی دنیوی پشت پا زد و همیشه در میان مردم زندگی کرد تا اینکه بالاخره به آرزوی دیرینه خود رسید و طعم شهادت را بعد از چند سال آمال و آرزو چشید و امروز با شهادت خود افتخاری بزرگ برای همه ما و ملت ایران است و ما از اینکه چنین فرزندی را تربیت کرده و تقدیم نظام اسلامی کردهایم بسیار شکرگذار و خوشحالیم.
راه جوانان امروزی با راه شهدا فاصله دارد
*تسنیم: فکر میکنید جوانان امروزی توانستهاند راه شهیدان را ادامه دهند؟ اگر خیر، چه توصیهای به آنان دارید؟
پدر شهید: راه شهدا راه آرمان های ناب انقلابی و دینی است و نمیتوان این دو راه را جدای از هم پنداشت و یا تفکیک کرد چرا که روزی تمامی شهدای این سرزمین حضور در جبههها را به هر کار دیگری ترجیح دادند و این یعنی خودِ شهامت، این یعنی خودِ دینداری و این یعنی همان جانفشانی در راه دین و ولایت فقیه و تنها انتظاری که من به عنوان پدر شهید از جوانان و نوجوانان امروزی دارم این است که نگذارند خون منصورها پامال شود، اجازه ندهند دشمن با برخی نقشههای شوم خود ذهن آنان را منحرف ساخته و آنان را از دین و یاد خدا غافل کند.
متاسفانه امروزه به هر دلیلی که هست مردم کمی از آرمان های انقلاب به دور ماندهاند و این یعنی زنگ خطری برای جوانان امروزی که باید با دقت و شجاعت بیشتری نسبت به همیشه پای این آرمان ها بایستند؛ آرمان هایی که در سایه رشادتهای رزمندگان و شهدای آن زمان به دست آمده است و باید گفت که خدمت به اسلام و فرصت این خدمتگزاری برای هرکسی در هر زمانی فراهم نمیشود و خواسته من از جوانان این است که تا میتوانند در راه اسلام بوده و به اسلام خدمت کنند.
اگر امروز من به عنوان یک پدر شهید و جانباز شناخته میشوم این در سایه رشادت های جوانان زمان انقلاب است و من تنها خواستهای که از جوانان دارم این بوده که هیچ گاه از سایه لوای مقام معظم رهبری و انقلاب به دور نباشند لذا انتهای این راه پشیمانی و گمراهی است.
*تسنیم: اگر شهید افخمی در سال 57 به تظاهرات میرفت و شهید نمیشد و الان در اوج جوانی بود و از طرفی شرایط کشور طوری میشد که نیاز به نیروهای جوان بیش از سایر مواقع ملموستر بود، باز هم شما به عنوان پدر اجازه میدادید فرزند شما در صحنه حضور داشته و به جنگ دشمن برود؟
پدر شهید: ما همه مسلمان و شیعه هستیم و تا لحظه مرگ راه مولای مان، حضرت علی (ع) را ادامه میدهیم، راه حق را دنبال میکنیم و علیوار زندگی خواهیم کرد و اگر خودمان نمیتوانیم در این راه مبارزه کنیم صد درصد پیرو این راه بوده و شاید هم مشوق جوانان برای حضور در این مسیر میبودیم و از آن گذشته منصور همیشه عاشق این راه و خط رهبری بود و من اگر الان در اوج جوانی منصور حتی اگر با او مخالفت هم میکردم او باز راه شهادت را انتخاب میکرد و برای حضور در صحنه جنگ علیه باطل زودتر از همه حاضر میشد تا طعم شهادت را بچشد.
*تسنیم: از اینکه امروز "پدر شهید" خطاب میشوید چه حسی دارید؟
پدر شهید: از اینکه پدر شهید هستم نه احساس غرور بلکه احساس رضایت دارم از فرزندم منصور افخمی به عنوان شهید دوره انقلاب، از فرزندم اکبر افخمی به عنوان جانباز انقلاب و از قدیر افخمی به عنوان جوانی که هشت سال از سالهای پربهای زندگی خود را در جبهه بود و در خط مقدم علیه دشمن و نابرابریها جنگ میکرد. امروز شکرگذار خداوند هستم که فرزندانم جوانان انقلابی بوده و در مسیر درستی که رهبر معظم انقلاب و بنیانگذار انقلاب کبیر سفارش داشتند قدم برداشتهاند و حتی برای لحظهای از این حقیقت به دور نبودهاند.
*تسنیم: انتظار شما از مسئولان چیست؟
پدر شهید: تنها انتظار من از مسئولان این است که اگر ما به عنوان خانواده شهدا شناخته میشویم پس بنابر فرمودههای مکرر مقام معظم رهبری که فرمودهاند خانوادههای شهدا سمبل جامعه و مملکت هستند در شان یک خانواده شهید با ما رفتار کنند و من تنها اشاره خاصی به خانواده شهید افخمی و خودمان ندارم بلکه باید تمامی خانوادههای شهدا با احترام در جامعه زندگی کنند.
بدانیم مرگ برای همه هست، اما شهادت یک چیز دیگری است
پدر شهید: با اینکه هر روز عده زیادی در بهشت زهرا تدفین میشوند و مرگ را تجربه میکنند و به نوعی دیگر میتوان گفت که مرگ حقی بر گردن همه ما هست که باید ادا شود البته به موقع خواست الهی اما در این میان جایگاه شهادت چیز دیگری است و نصیب هر فرد و هر کسی نمیشود.
منصور و امثال منصور در این خاک زیاد هستند که با پرورش آرزوی شهادت در دل خود نهایتا به این آرزوی شیرین دست یافتند و رنگ خدا گرفتند.
*در میان کلام پدر شهید تصویری که نگاه مرا برای لحظهای به سمت خود معطوف ساخت نگاه حسرتآمیز و پر از انتظار مادر شهید افخمی به قاب عکس کنار دستش بود که به آن خیره شده بود و چشم ازش برنمیداشت و من یک لحظه با خود فکر کردم که چطور میتوان به این مادران سرزمینمان گفت که: از خدا شکوه نکن، فقط صبر کن و گاهی با خیره شدن بر عکس فرزند دلبندت های های گریه کن و از اینکه کسی صدای گریهات را بشنود خجالت نکش، خودت را در آغوش گرم خدا گم مرده و گاه به یاد جگرگوشه شهید شدهات هر پنجشنبه شبی فاتحهای قرائت کن... آیا میتوان چنین انتظاری از آنان داشت وقتی جگرگوشه خود را هرچند دههها قبل از دست دادهاند؟
و اکنون وقتی همین مادران و پدران به جامعه نگاه میکنند و بیتفاوتی بسیاری از جوانان به آرمان هایی که روزی فرزندان همین خاک برای به دست آوردن آن شکنجهها کشیده و در نهایت شهید شدند، میبینند بیشتر از همیشه داغ دلشان تازه میشود، اما زبان برای بازگو کردن این همه بیتفاوتی و بیشرمی یاریشان نمیکند، زیرا گوشی شنوا در این حوالی نیست و شاید یک آه بلند و افسوسی پرمعنا و در نهایت سکوت، نه چاره و مرهم بلکه خاتمه مناسبی به این همه افکار و دردهای پنهان دل مادران زخمخورده سرزمینمان باشد.
گفتوگو از: نوشین سلامت
انتهای پیام/ع