نگاهی به زندگی شهید سمیر مطوط؛ از حاج ﺟواد تا ﻓﺮمانده سمیر
شخصیت سمیر اما صرفاً به یک فرمانده نظامی محدود نمی شد. بسیاری از کودکان محله «اوزاعی» بیروت به یاد دارند که وضو و نماز و معارف دینی را از سمیر آموخته اند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، «از خدا درخواست می کنم که با بدن سالم به دیدارش نروم؛ در حالی که بدن مولایم امام حسین (ع) بی سر است ... از او درخواست می کنم که شهادت من را به گونه ای قرار دهد که بدنم قطعه قطعه و ذره ذره شود و هیچ کس به آن دست نیابد»
این، فراز آخر وصیت نامه سمیر مطوط بود؛ یا آن گونه که دوستانش می شناختند «حاج جواد». جوان بیست و چند ساله ای که به رغم سن کم فرماندهی بخش اعظمی از عملیات مقاومت اسلامی در جنوب لبنان را برعهده گرفته بود؛ عملیاتهایی که هر چند کوچک، اما عمدتاً موفقیت آمیز بودند و کمکم، قدم به قدم، آوازه «شکست ناپذیری» ارتش اسرائیل را از میان بر می داشتند. اقداماتی که در آن ها، حجم و کیفیت نیروهای اسرائیلی چندین برابر حجم و کیفیت نیروهای مقاومت بود؛ اما اینان چیزی داشتند که اشغالگران از آن بی بهره بودند؛ «روحیه شهادت طلبی». همین روحیه بود که استشهادی ها را بدون ترس از مرگ و با اشتیاق به آغوش شهادت می فرستاد، همین روحیه بود که سمیر و دوستانش را وامیداشت تا چنین وصیت نامه هایی بنویسند و همین روحیه بود که ارتش اسرائیل از آن مطلقاً بی بهره بود و در سال های پس از آن، شکست های عظیمی را برایش رقم زد.
ده جوان
ده مرد در اوج جوانی که می دیدند اسرائیل و جنگ داخلی چه بر سر کشورشان آورده و اکثریت شیعه همچنان ضعیف نگاه داشته شده است. می دیدند که اسرائیل هر روز و هر شب، به خاک لبنان تجاوز می کند و هیچ کس – نه فلسطینی ها، نه ارتش لبنان و نه هیچ کس دیگری – را توان مقابله با ارتش اسرائیل نیست. همه این ها را می دیدند و البته، خبرِهای پیروزی انقلاب نیز به گوششان می رسید. ده نفر. با یکدیگر عهد بستند که تا آخر عمر در راه مبارزه با اسرائیل باقی بمانند؛ سمیر مطوط، یکی از اینان بود. هشت نفر از اینان به شهادت رسیدند و دو نفر دیگر هم هنوز، بعد از گذشت سالیانی دراز، پای پیمانشان هستند.
سال 1982، هنگامی که ارتش اسرائیل به لبنان حمله ور شد، سمیر نیز به مقاومت اسلامی پیوست. آنقدر درخشید که خیلی سریع، فرماندهی بعضی از عملیاتهای مقاومت اسلامی به او واگذار شد. حالا دیگر می توانستی سمیر را در بیشتر عملیاتهای حزب الله ببینی. با این همه، خانواده اش هیچ گاه از مجاهدت ها و حجم و کیفیت فعالیت هایش آگاه نشدند؛ آن گونه که خواهرش روایت می کند یک بار دوستانش به خواهر سمیر گفته بودند «برادرت در جبهه فرمانده همه ماست.» و سمیر این ها را رد کرده بود و در نهایت، هنگامی که خانواده اش فیلمی از یکی از عملیاتهای حزب الله را دیدند که جوانی – پشت به دوربین – در حال توضیح دادن عملیات روی نقشه بود، صدای سمیر را شناختند و با این حال، باز هم او همه چیز را رد می کرد. یا آن گونه که دوستانش بعدها روایت کردند، بعد از یکی از مجروحیت هایشو پس از آن که به بیمارستان منتقل شد، طوری رفتار کرد که هیچ یک از کارکنان بیمارستان متوجه نشدند که او در جبهه مجروح شده و تصور کردند – همانگونه که از سمیر شنیده بودند – که مجروحیتش ناشی از انفجار کپسول گاز بوده است. با همه این ها، سمیر به مانند باقی دوستانش بود که هر چه گمنام تر بودند، نقش مهم تری در مبارزه علیه اسرائیل ایفا می کردند. آن ها که در رأس عملیات حزب الله بودند، اساساً زنده بودن یا نبودنشان هم زیر سوال بود و آن ها که – مثل سمیر – فرماندهی میدانی عملیات را بر عهده داشتند، هیچ کجا و نزد هیچ کس – ولو خانواده – حرفی از مسئولیت هایشان نمی زدند.
برادرش به خوبی به یاد دارد که چند ساعت پس از عملیاتی که به «عملیة الأسیرین» یا عملیات دو اسیر مشهور شد – به سبب آن که حزب الله در آن موفق به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی شده بود -، سمیر را دیدند که ماشین را کنار خانه پارک کرد و از مردمی که از خوشحالی در خیابان جمع شده بودند پرسید: «چه خبر شده؟» و پاسخ شنید که: «حزب الله دو اسرائیلی را اسیر کرده است.»، سپس به خانه رفت، لباسش را تعویض کرد و دوباره راه افتاد؛ با ماشینی که بعدتر فهمیدند حامل همان دو اسیر بوده است! دو اسیری که در عملیاتی به فرماندهی سمیر به اسارت درآمده بودند.
شخصیت سمیر اما صرفاً به یک فرمانده نظامی محدود نمی شد. بسیاری از کودکان محله «اوزاعی» بیروت به یاد دارند که وضو و نماز و معارف دینی را از سمیر آموخته اند. به یاد دارند که آن قدر در تبلیغ معارف دینی فعال بود که دوستانش او را «شیخ سمیر» صدا می زدند و به یاد دارند که سمیر – یا آن گونه که او را می شناختند: «حاج جواد» - چه وقت زیادی را صرف همراهی و تربیت آنان می کرد.
چند ساعت قبل از آغاز آخرین عملیات، سمیر را دیدند که در حال نوشتن وصیت نامه است. وصیت نامه ای که آرزویی شهید اینگونه در آن متجلی شده بود؛ «ان شاء الله امام خمینی در کربلا نماز خواهد خواند و امام زمان (عج) نیز در قدس شریف نماز خواهد گزارد...»
منبع: قدس
انتهای پیام/