روایت"برزو ارجمند" از"بادبادکباز"+ فیلم
باغ کتاب تهران در قالب ویدئوهای ۲۰ دقیقهای به معرفی ۱۰۰ رمان برتری که قبل از مرگ حتماً باید خواند، از زبان سلبریتیها پرداخته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، باغ کتاب تهران به منظور تشویق مخاطبان به مطالعه و معرفی رمانها و کتابهای خوب به جامعه پروژهای با عنوان «صد رمان» در دست تهیه دارد، منصور ظابطیان مجری این طرح در دو فاز قرار است به معرفی 100 رمان برتر تالیفی و ترجمهای بپردازد. در فاز نخست 50 رمان معرفی خوماهد شدف تاکنون برای 36 رمان قابلهای ویدئویی به کارگردانی ظابطیان تولید شده است.
هدف اولیه این پروژه ساخت 100 ویدئو برای معرفی 100 رمان برتر ایرانی و خارجی بوده است؛ 100 رمانی که قبل از مرگ حتما باید خواند!
برزو ارجمند در ویدئوی زیر به معرفی کتاب «بادبادک باز» خالد حسینی پرداخته است، حسینی، نویسنده افغانیالاصل ساکن آمریکا است که در چند سال گذشته آثار با عناوین «بادبادکباز»، «هزار خورشید تابان» و «و کوه طنین انداخت» را به چاپ رسانده است. شهرت عمده حسینی از «بادبادکباز» آغاز شد. اثری که در آن روایت بخشی از مشکلات مردم افغان در زمان حضور طالبان به تصویر کشیده شده بود.
اگرچه خالد حسینی در داستانهای پیشین خود تلاش کرده تا درد و رنج مردم افغانستان را به جهان نشان دهد،اما به باور بسیاری از نویسندگان افغانستان، نویسندهای نیست که صدای افغانستان را در جهان منتشر کند، بسیاری از نویسندگان و شاعران افغانستان نگاه او را آمریکایی میخوانند، آنها معتقدند که حسینی در هر سه رمان خود کوشیده است تا به تطهیر چهره نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان بپردازد. او جزو نویسندگان پرمخاطب در سالهای اخیر بوده، رمانهای او نه تنها در آمریکا بلکه در ایران نیز خوانندگان بسیاری داشته و تاکنون ترجمههای متعددی از کتابهای او در ایران منتشر شده است.
«بادبادک باز»، نخستین اثر یک نویسندهٔ افغانستانی به زبان انگلیسی محسوب میشود که در سال 2007 میلادی فیلمی نیز بر اساس آن تولید شد. داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر یک نویسندهٔ اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانهٔ این سفر به افغانستان امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند.
روایت این رمان دوستی امیر با حسن است; امیر در سن 12 سالگی به یار همیشگی خود حسن خیانت میکند و این گناه تا سالها مانند یک استخوان در گلویش گیر کرده و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار میکند. در سال 1979 با حمله روسها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری میشوند، و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم در ذهن خود به فریمانت میبرند. در این زمان طالبان حسن و همسرش را به جرم هزاره بودن به قتل میرسانند و تنها پسری معصوم (سهراب) از آنها به یادگار می ماند، پسری که در دستان طالبان اسیر میشود. امیر با شنیدن این داستان به خاطر جبران خیانتش نسبت به حسن تصمیم به نجات دادن ان پسر میگیرد و از امریکا دوباره به افغانستان برمیگردد.
انتهای پیام/