واقعیتی از عملکرد رژیم پهلوی در زلزله سال ۱۳۴۷ + اسناد ساواک
در شهریور ۱۳۴۷ و پس از زلزله شدید فردوس، تلفات و خسارتهای فراوانی به بار آمد؛ در چنین شرایطی که مردم زلزلهزده نیازمند مایحتاج اولیه خود بودند، رژیم اقدامی در جهت تامین مایحتاج اساسی زلزلهزدگان انجام نمیداد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ساعت 2 بعد از ظهر روز شنبه 9 شهریور سال 1347 منطقه کاخک از بخش مرکزی شهرستان گناباد خراسان به لرزه درآمد.
یک روز بعد روزنامهها از روستاهای ویرانشده و مرگ زندگی در مناطق زلزلهزده نوشتند. این زمینلرزه که به زلزله فردوس و دشت بیاض نیز معروف شد اثرات بسیار مخربی و تلفات مالی و جانی عمدهای بر روی مناطق مزبور داشت.
اما مردم زلزلهزده در پس حضور تبلیغاتی سران رژیم پهلوی و مقامات دولتی نیازمند مایحتاج اولیهای بودند که هر کدام آنها نقش بسزایی در ادامه حیاتشان داشت. مردم از رژیم پهلوی که عمدتا با مانورهای تبلیغی کار شایسته و بایستهای در این موارد صورت نمیداد ناامید و به گروههای کمکرسانی که از طلاب و جمعیتهای خیریه نهضت امام خمینی بودند امید بسته بودند.
اولین گروه، جمعی از طلاب مشهدی بودند که در همان روزهای اولیه به کمک مردم زلزهزده شتافتند.
آیتالله خامنهای در خاطرات خود در اینباره میگویند: «وقتی زلزله پیش آمد، ما از فرصت استفاده کردیم. با بعضی از دوستان تماس گرفتم، گفتم که میخواهیم برویم فردوس. بعضی از دوستان استقبال کردند. آقای طبسی، آقای هاشمینژاد و یک عده بازاری علاقمند و عدهای از طلاب، 10 الی 15 ماشین و 70 الی 80 نفر آدم راه افتادیم و به طرف منطقه زلزلهزده رفتیم.»
با اعزام طلاب، مراجع تقلید به خصوص علمای مشهد از جمله آیتالله میلانی، آیتالله سید عبدالله شیرازی، آیتالله گلپایگانی و ... اقدام به جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی برای مردم زلزلهزده کرده و نمایندگان خود را به آن مناطق فرستادند.
اولین محموله سه روز پس از حادثه به منطقه رفت. طلاب در میدان اصلی فردوس چادر مرکزی خود را بر پا کردند و هر آنچه که کمک میرسید با ساماندهی خود به مردم زلزلهزده میرساندند که این امر با اعتراض سرهنگی که سرپرستی تشکیلات شیر و خورشید را عهدهدار بود مواجه میشود. اما مقاومت طلاب موجب تداوم کمک ها شد. بطوری که ظرف سه روز 12 کامیون به «پایگاه امدادی روحانیت» رسید.
فعالیتهای روحانیون به حدی بود که گزارشگر ساواک در گزارش خبر خود مینویسد: «این گروه با کمک طلاب مدرسه علمیه فردوس با کوششهای زیادی به زلزلهزدگان کمک نموده و شب و روز مشغول فعالیت و کمک به زلزلهزدگان هستند. احتیاجات ضروری زلزلهزدگان را به مشهد آقای عابدزاده چند نفر از ایادی خود اطلاع داده، آنها تهیه و ارسال مینمایند.»
اما علیرغم بیتوجهی رژیم پهلوی به مشکلات مردم زلزلهزده، فعالیتها و کمکها فقط معطوف به روحانیت خراسان نمیشد بلکه روحانیون نه تنها در ایران بلکه در جهان به فکر امداد زلزلهزدگان افتادند. طبق اسناد ساواک آیتالله سید محمدحسین بهشتی که در مرکز اسلامی هامبورگ مشغول بود مبلغ 43220 مارک را که از طرف آن مرکز جمعآوری شده بود به ایران فرستاد.
همچنین علما و روحانیون در قم و تهران هم علاوه بر اظهار تأسف از عدم رسیدگی سران مملکتی دست به کار شده و با اتکا به کمکهای مردمی به امداد زلزلهزدگان اقدام کردند.
در سندی از ساواک درباره گزارش نماینده آیتالله العظمی گلپایگانی از مناطق زلزلهزده فردوس آمده است: « محمدعلی اجتهادی که از نمایندگان آیتالله گلپایگانی است و به اتفاق سید مهدی گلپایگانی جهت کمک به زلزلهزدگان به خراسان عزیمت کرده بود ساعت 10 صبح روز 1347/7/17 پس از مراجعت از مشهد در اندرون منزل [آیتالله] گلپایگانی با حضور ناصر مکارم شیرازی و چند نفر دیگر اظهار داشت در منطقه زلزلهزده مردم میگفتند که تا کنون از طرف شیر و خورشید سرخ هیچگونه کمکی نسبت به آسیبدیدگان به عمل نیامده و فقط از طرف علما و هیأت امدادی روحانیون کمکهایی صورت گرفته است و این کمکها دو ساعت بعد از زلزله به عمل آمده در صورتیکه افراد شیر و خورشید پس از 6 روز خود را به منطقه رساندند . »
در ادامه گزارش با اشاره به کارشکنی مأموران برای بازسازی روستاهای ویران آمده است: « اجتهادی ضمن عدم رضایت از اقدامات مسئولین شیر و خورشید افزود که مأموران اعزامی شیر و خورشید هیچ کاری ندارند و وضع آسیبدیدگان رسیدگی نمینمایند. ضمنا عدهای از طرف حسینیه ارشاد به منطقه آمده بودند که برای اهالی حمام بسازند لکن مسئولین نقشه ساختمان را نمیدادند و مردم به ما التماس میکردند که از مسئولین بخواهیم تا نقشه خانه و حمام را در اختیار خود اهالی بگذارند تا آنان شخصاً اقدام به ساختن منازل کنند و اهالی میگفتند که ما به خیر و کمک دولت امیدی نداریم و بهتر است برایمان شر نشوند.»
اما در این سند اشارهای هم به سفر تبلیغاتی نخستوزیر وقت امیرعباس هویدا به مناطق زلزلهزده میشود و مینویسد: « اجتهادی اضافه کرد هنگامی که آقای نخستوزیر برای بازدید به منطقه زلزلهزده رفته بودند مردم گریه و ناله میکردند لکن وی دائما پیپ میکشید. حتی یکی از وعاظ خراسانی به نام دانش سخنور هنگامی که آقای نخستوزیر در محل بود قصد سخنرانی را داشته و به محض سخنور نام پیغمبر را بر زبان آورد آقای نخستوزیر ناراحت شدند و وضع خطرناکی پیش آمد و دانش سخنور متذکر گردید که حرف خلافی ایراد نکرده که باعث ناراحتی نخستوزیر گردد جز اینکه فقط اسمی از پیغمبر اسلام برده است و خطاب به آقای نخستوزیر اعلام نمود که شما چه کاری داشتید به اینجا آمدید و حاجتی نبود که تشریف بیاورید.»
نکته حائز اهمیت در این سند آنست که ذیل «نظریه رهبر عملیات» مأمور امنیتی ساواک مینویسد: « مفاد گزارش فوق صحیح به نظر میرسد» و نظر «منبع» مورد تایید رهبر عملیات قرار نمیگیرد.
در حالی که رژیم پهلوی از دادن امکانات مناسب دریغ میکرد، در تهران نیز مساجد و هیئات مذهبی و حسینیهها با پیشگامی روحانیون در کمک به زلزلهزدگان مشارکت کردند. یکی از این مساجد فعال در این زمینه مسجد همت تجریش بود که گزارشگر ساواک سخنرانی آیتالله عباسعلی اسلامی پیرامون ضرورت کمک به زلزلهزدگان توسط مردم تأکید دارد و رژیم پهلوی و دولت را به دلیل کمکاری و اهمال در این زمینه سرزنش کرده است.
نکته قابل توجه طبق این سند آن است که رهبر عملیات هم این بدبینی مردم تهران نسبت به دستگاه رژیم را مرتبط با حوادث اخیر میداند و مینویسد: «برابر اطلاع اکیپ 50 نفری پزشک و جراح که از طرف دانشکدههای پزشکی تهران و دانشگاه ملی چند روز قبل به منظور معالجه و درمان مجروحین به مشهد اعزام شده بودند پس از 48 ساعت بدون اینکه در محل زلزلهزدگان کوچکترین استفاده درمانی از آنها به عمل آید [به] وسیله هواپیما بنا به دستور مسئولین مربوطه در محل زلزلهزده به تهران برگردانده شدهاند. این عده ضمن تماسهایی که با دوستان و آشنایان خود میگیرند جریانرا برای آنها بازگو مینمایند که این امر بین مردم تهران اثر نامطلوب داشته و دارد.»
این حرکت که به اذعان مأمور امنیتی ساواک تأثیر بدی در اذهان عمومی داشته است نشان از حرکتهای تبلیغاتی و نمایشی از سوی رژیم دارد که ده روز پس زلزله گروههای پزشکی و امدادی را بدون هیچ استفادهای به تهران بازمیگردانند.
علاوه بر این ساواک با رصد کمکهای جمعآوری شده ، اقدام به برخوردهای امنیتی با این پایگاهها میکرد. یکی از این موارد در دانشگاهها بود. به طوری که ساواک از به توجیه سیاسیکاری اقدام به جلوگیری از کمک به زلزلهزدگان میکرد.
کمکرسانی به مردم زلزلهزده فردوس تا حدود دو ماه بعد از آن توسط روحانیت انجام میگرفت و مردم فقیر و آسیبدیده از این کمکها استفاده میکردند. آیتالله خامنهای در خاطره جالب توجهی از آن روزها میگویند: « اوایل که ما آنجا رفته بودیم، تقریباً حدود 10 الی 15 روز مردم اسم مرا با اسم امام خمینی اشتباه گرفته بودند. میگفتند آقای خمینی آمده و یک گروه از دهات و راههای دور میآمدند که آقای خمینی را ببینند. در آنجا کاملاً معلوم بود که آقای خمینی مال همه است و این طور نیست که ما فقط آقای خمینی [را] دوستش بداریم. در دهات آنجا و حتی روستاهای دور دست آقای خمینی اسمش یک اسم محبوب است.»
طبق اسناد ساواک آیتالله خامنهای حدود 45 روز در مناطق زلزله مانده بودند تا حدی که گاه برای آنان سخنرانی کردند. طبق اسناد ایشان در 28 مهر ماه در هیأت فاطمیه فردوس به منبر رفتند و گفتند: « چرا شما از حق خود دفاع نمیکنید که حق شما را میخورند و چرا مقامات تهران به فکر شما نیستند که خانه درست کنند. بچهها و پیرمدها از سرما جان میدهند.» آیتالله خامنهای در بخش دیگری از خاطرات خود با اشاره به تلخیهای آن حادثه درباره بیکفایتی سازمان شیر و خورشید پهلوی در رسیدگی به وضع مردم زلزلهزده گفتند: « همان وقت منبر رفتم و سخنرانى کردم و از مردم پرسیدم که شیر و خورشید به شماها چه داده؟ به نظرم گفتند در طول این دو ماه، صد گرم شکر دادند! به همین تناسب، اجناس مختصرى داده بودند، نه اجناس لازم زندگى.» همین سخنرانی افشاگرانه در فردوس از اتهامات ایشان در دستگیریها و بازجوییها بود.
از دیگر مواردی که بیکفایتی رژیم در زلزله فردوس را نشان میداد تخریب ساختمانهای نیمهکارهای بود که برای مردم قابل استفاده بود. در حالی که مردم زلزلهزده تا دو ماه بعد از آن و با رسیدن فصل سرما همچنان در چادر و حفرههای زیرزمینی زندگی میکردند تنها عمارت آجری شهر که ساختمان دو سال ساخت بهداری بود توسط سازمان شیر و خورشید تخریب شد. در حالی که تنها کوره آجرپزی فردوس که سالم مانده بود هم توسط شیر و خورشید اجاره شده بود و آجرهای تولیدی آن را برای گناباد میفرستادند.
آیتالله خامنهای در خاطرات خود با اظهار تأسف از این واقعه میگویند: « بنده اول باور نمیکردم... صبح روز بعد که برای مشاهده آن محل رفتم از دیدن خاک زرد رنگ که از نابودی صدها هزار آجر، تمام محوطه بزرگ بهداری را پوشانده بود، بیاختیار به صدای بلند گریه کردم و بر بیرحمی و بیاعتنایی مقامات شیر و خورشید لعنت فرستادم.»
انتهای پیام/