همواره مرورِ تاریخ هشداری است برای آینده/این نمایشنامه در جایی که امنیتِ هنری و فرهنگی وجود ندارد نمیتواند اجرا شود
«مفیستو» عنوان نمایشی است از مسعود دلخواه که این روزها در تالار مولوی خوش میدرخشد. نمایشی که همگان آن را یک تئاتر واقعی مینامند. دلخواه میگوید با وجود وفاداری به متون، در اجرا کار خودش را میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نمایش «مفیستو» به کارگردانی مسعود دلخواه، تکرار موفقیت سال گذشته او در تئاتر شهر به حساب میآید. نمایشی از متن آرین منوشکین، کارگردان سرشناس فرانسوی، این بار با دراماتورژی مسعود دلخواه به اثری دیدنی و جذاب مبدل شده است تا تالار مولوی نیز به جرگه Sold Outها بپیوندد.
خلاقیتهای بصری نمایش، موسیقی هیجانانگیز آن و بازی دلنشین گروه بازیگران ما را بر آن داشت گفتگویی با این استاد دانشگاه و سه بازیگر اصلی نمایش، مرتضی اسماعیلکاشی، محمدرضا علیاکبری و ژیلا آلرشاد بنشینیم.
بخش جذابی از مصاحبه پیش از شروع رسمی میزگرد بیان شد. از اینکه دلخواه با چه مشکلاتی گروه را تشکیل داده است و با وجود قولهایی مبنی بر حمایت از سمت وزارت علوم، هنوز عملی نشده است. او از شرایط اجرای کار در سالن دیگر گفت و البته تعداد بالای عوامل نمایش. آنچه میخوانید صحبتهایی است که رسماً در میزگرد نمایش «مفیستو» بیان شده است.
***
تسنیم: اصولاً آقای علیاکبری بر پایهٔ بدن کار میکند؛ ولی در مفیستو رویه متفاوت است. شخصیتی است که در گیرودار بدن نیست، روی کلامش بیشتر تکیه میکند، به یک نقش کلاسیک نزدیک می شود. چه شد فاز بازیگری در این نمایش عوض شد؟
علیاکبری: اولاً خیلی تغییر رویه نداشتم؛ ولی خوشحالم که اینجا آن وجهش پررنگ نبوده. حتی میخواهم بگویم در مفیستو برخلاف آن چیزی که شاید حس میشود، یک کار دیگری با بدن میکنم، یعنی در جزئیاتی کار میکنم که برای خودم معنا دارد؛ چون اصلاً نگاهم به بازیگری، نقطهٔ شروعش یک چنین رویکردی است، اینجا هم است؛ ولی شکلش فرق میکند. مثلاً با نمایشهایی که دیده بودید خیلی برجستهتر بود.
تسنیم: آنجا همیشه یک شیای است که میخواهید با آن بازی کنید و اینجا به غیر از پرچم شیای نداریم.
علیاکبری:شکل طراحی آن مربوط به من میشد که باید آن مادهٔ خام را در اختیار کارگردان میگذاشتم و آقای دکتر هدایتش کند. بگوید کجای آن به درد میخورد یا نه. من یک الگو داشتم و این الگو را با آقای دکتر هم مطرح کردم، یعنی بیشتر از آنکه رمان و تحلیلها شخصیتها داشته باشم؛ چون اساساً مگر اینکه قرار باشد نقشِ یک کاراکتر مستند را به من بگویند. این کاراکتر وجود داشته، مثلاً بگویند هیتلر را بازی بکنی، آن وقت کاملاً استراتژی فرق میکند؛ ولی در مقابلِ نقشی مانند نقشِ اُتو یک مابهازای داشت و مشابه همین اتفاق برایش میافتد. نوعِ شکنجه شدنش. بعدها بعد از کنار رفتنِ هیتلر تئاتری به نامش نامگذاری میشود، آن وجود داشته؛ ولی برای من این تصویری که در ذهن خودم از این کاراکتر بود، خیلی جذابتر بود. مابهازایی که من برای او در نظر گرفتم یک مابهازای متعالی از این دست هنرمندان بوده که چنین نگاهی داشتند و آن هم میرهولد بود. من با اجازه از آقای دکتر نام دو کارگردان را حذف کردم که بگذاریم روی میرهولد و آیزنشتاین که آیزنشتاین هم دستیار میرهولد بوده، این دو به گوش تماشاگر برسد.
تسنیم: این دو نفر چه کسانی بودند؟
علیاکبری: دانسکوی و پودوفکین. من خیلی به آن فکر کردم به عنوان هنرمندی که سرنوشت تلخی دارد، به لحاظ ظاهری و به لحاظ نگاهش به تئاتر، حتی متن یک پیشنهاداتی بوده برای صحنههای تئاتر انقلابی دادم. آقای دکتر هم ایدههایی داشتند در جهت اینکه این صحنهها چگونه باید بازی شود؛ ولی آقای دکتر سهم بسیار بسیار بزرگی برای خلاقیت ما گذاشته بودند و مدام همین را تأکید میکردند که ما خودمان بیاییم ایده بدهیم و به کار اضافه بکنیم. نمایش مربوط به دورهای است که میرهولد دارد تئاتر کار میکند، زمانی که متن دارد میگذرد در پردهٔ اول، زمانی که برشت دارد نمایشش را مینویسد، دقیقاً همان سالی که پردهٔ اول نمایش ماست 1923، سالی است که برشت -اتفاقاً این را من تحقیق کردم- حوالی همان ماه «در جنگلِ شهرها» را مینویسد. شما عکسهای تئاترهای آن دوران را ببینید. این جنبهٔ بیرونی، این جنبهٔ پِرفورماتیو در تئاتر وجود دارد.
اتفاقاً من گفتم پیشنهادهایی که برای گروه و کارگردانی میخواهم ارائه بکنم چنین چیزهایی باشد که آقای دکتر هدایت کردند و به نظرشان مناسب میآمد؛ حتی برای یکی از صحنههایی که حذف شد، صحنهٔ ایستگاه راهآهن، آنجا من میخواستم پیشنهاد بدهم که آنجا که میگوید برویم وین یک نمایشی است، شکسپیر را اجرا کنیم، میخواستم بگویم برویم وین آنکه گفته آری آنکه گفت نهِ برشت را کار بکنیم. چون دقیقاً همان سال نوشته شده. برشت این نمایشنامه را همان سال نوشته است. در واقع به این دست هنرمندان فکر کردن برای ساخت؛ چون اگر فقط پانساوتور را به عنوان مستند تاریخیش در نظر میگرفتم که راجع به آن مطالعه کردم، چیزی که به اجرا کمک بکند، نداشت. شیوهٔ مرگش که خیلی تلخ بوده. از طبقه سوم او را پرت کردند. 3، 4 روز در همان وضعیت دستوپاشکسته و لهشده، درد میکشیده و زنده بوده. به من کمک نمیکند؛ چون در لحظهٔ اکنونِ نمایش افعال من را تماشاگر دارد میبیند. من باید برای این یک فکر اساسی بکنم و میکردم. در واقع من از این منظر وارد شدم و خیلی هم تمرینات، صبوری آقای دکتر، صبوری تکتک بچههایی کمک کرد که در آن صحنه بودند؛ چون اساساً حفظ کردنِ یک راکوردی برای من سخت است و تکرار آن. خود من به عنوان بازیگر این را حس کردم که آقای دکتر این ویژگی را در من شناخته و به خاطر همین اجازه میدهد که من این کار را بکنم. آدمی هستم که خیلی زود نسبت به یک تکراری دلزده میشوم؛ حتی در اجرا. سعی میکنم دستکم از درون تغییراتی در خودم ایجاد کنم که برای من تازه بماند.
بچهها گفتم این تجربه فکر میکنم در طول زندگیمان برای بار دوم و سوم اتفاق نیفتد
همه ما بسیار کار کردیم. فرآیند آموزشی که مرتضی تأکید کرد اینجا اتفاق افتاد، یعنی تمامِ تجربهها و آموختهها تا پیش از مفیستو چیزی داشت. خودِ مفیستو برای من واقعاً خیلی اتفاقات جذابی داشت. تجربه هم تجربهٔ جالبی است که من بارها در طول کار به بچهها گفتم این تجربه فکر میکنم واقعاً در طول زندگیمان برای بار دوم و سوم اتفاق نیفتد. امیدوارم تلاش و سرمایهگذاریِ معنوی و زمانی برای این کار شده، درک شود و خیلی راحت حمایت شود و تکتک کسانی که وقت گذاشتند، آقای دکتر، تکتک بازیگران و عوامل پشتصحنه، زحمتشان دیده شود. دستمزدی برای آن قائل شوند؛ چرا که این کار را اینقدر جذاب است که شاید تکرار نکنیم.
ما 5 ماه با هم زندگی کردیم، یعنی بدون اغراق بیشتر از خانوادههایمان همدیگر را دیدیم
منتها در این تجربهٔ بسیار بیهمتا، به نظر من اتفاق نخواهد افتاد، مگر این شرایط فراهم شود. شرایط مناسب و شاید آقای دکتر بتوانند باز این کار را بکنند [میخندد]. چقدر به شما این امکان را میدهد که درباره بازیگری دوباره فکر کنم. ما 5 ماه با هم زندگی کردیم، یعنی بدون اغراق بیشتر از خانوادههایمان همدیگر را دیدیم. به خصوص تمریناتی که 7، 8 ساعت میشد. واقعاً بیشتر از اعضای خانوادهمان همدیگر را دیدیم و دشواری از این منظر که راه ورودِ به روح و روان بازیگر برای هدایتش چیست. مثلاً الآن دکتر فلانی را چگونه میخواهد هدایت بکند؟ بعد من فکر میکردم این طرف این فرصتها برای همهٔ ما پیش آمده. اگر من بودم اینجا اینطوری میکردم، یعنی خودت هم داری فکر میکنی، میبینی، میشنوی و یاد میگیری و از این جهت هم اتفاقِ ویژهای بود.
خودم به شخصه تشکر میکنم از تکتک بچهها، از گروهِ بازیگران، از گروهِ همسرایان، موسیقی، بچههای پشتصحنه، کسانی که بعداً اضافه شدند برای تبلیغات، تیم گریم که خانم حاجیها آوردند. چقدر انسان از کار کردن در این گروه لذت میبرد. به هر حال در هر پروژه میتواند اصطکاک وجود داشته باشد؛ ولی شما در این چند ماه چنین حسی را داشته باشید که جای آنها اینجا خالی است و ما سه نفر و آقای دکتر نمایندهٔ آنها هستیم خیلی مسئلهٔ مهمی است.
تسنیم: متنِ تاریخمندی است. هم رمان تاریخمند است و هم نمایشنامه. کلاوس مان دورهای را تعریف میکند که شاید به آن فکر نکنیم. اینکه هیتلر چگونه به قدرت رسید. ما از حملهٔ لهستان به بعد هیتلر نگاه میکنیم و نمیبینیم او در انتخابات آزاد رأی آورده، در اجرا هم این قصه وجود دارد. خود خانم منوشکین آن زمان به چه چیزی فکر میکرده؟ به هر حال این را دهه 60 نوشته است؟
همواره مرورِ تاریخ هشداری است برای آینده
دلخواه: 1979 اجرا شد. ما اگر به سابقهٔ خانم آرین منوشکین نگاه کنیم میبینیم این تنها کارِ سیاسی، تاریخی و انقلابیاش نیست. راجع به انقلاب فرانسه اجرا داشته است و در آن گروهِ بزرگی که دارند به عنوان یک فعالِ اجتماعی تئاتر کار میکنند. ایدههای بسیار مشخصِ سیاسی و جهانبینی کاملاً شفاف است و طبیعی دارد. پس باید سراغِ چنین نمایشنامههایی برود. یکی از اینگونه نمایشنامهها، نمایشنامههای تاریخی است. مخصوصاً اگر به انقلاب یا قیامها مربوط شود. منتها اینقدر مسائلِ مختلف در این نمایشنامهها مطرح میشود که از حوزهٔ زمان خارج میشود. درست است که یک مقطع تاریخی دارد مطرح میشود و اصلاً اسم آورده میشود؛ حتی وقتی که در یکی از صحنهها، صحنهٔ هشتم، خبر میدهند نازیها به قدرت رسیدهاند، هیتلر صدراعظم آلمان شد، بلافاصله سباستین که همان کلاس مان است میپرسد امروز چه روزی است؟ دوشنبه می 1933، یعنی ما تاریخ را یادآوری میکنیم؛ ولی همواره مرورِ تاریخ هشداری است برای آینده. باید به این توجه کرد، من دقیقاً با این دیدگاهی که من فکر میکنم، وقتی چنین نمایشنامهای هر جای دنیا اجرا شود، این هشدار در آن وجود دارد که ما باید قَدر آنچه را که داریم بدانیم که افراط و تفریطها باعث چنین نتایجی نشود..
اگر قَدر فضا و امنیتی که وجود دارد را ندانیم، این خطرات وجود دارد و فکر میکنیم این به نوعی منتقل میشود.
اگر از من بپرسید دیدگاه سیاسیات نسبت به این اجرا چیست، میگویم احساسِ خاصی را نخواستم القاء کنم؛ اما دوست دارم این به تماشاگر منتقل شود که اگر مواظب نباشیم، اگر قَدر فضا و امنیتی که وجود دارد را ندانیم، این خطرات وجود دارد و فکر میکنیم این به نوعی منتقل میشود. مطمئناً جایی که این اجرا میتواند تحقق پیدا کند جایی است که امنیتِ لازمِ فرهنگی است. این را بگویم و اتفاقاً روی آن تأکید هم دارم، یعنی با این شیوهٔ اجرایی که ما در پیش گرفتیم. ضمن همهٔ اهدافی که در نمایشنامه است و تماشاگر خوشش میآید و دست میزند و احساس همذاتپنداری با بخشهایی از آن میکند، حقیقتاً دلم میخواهد این پیام منتقل شود که اوضاعِ ما بهتر از آن است که فکر میکنیم. خیلی افراد میگویند چقدر جسورانه بود نترسیدی؟! میگویم برای چه باید ترسید وقتی شما دارید یک هشدارهایی را میدهید و در عین حال این نمایشنامه در جایی که امنیتِ هنری و فرهنگی وجود ندارد که نمیتواند اجرا شود، این واضح است امکان ندارد اجرا شود، در فرانسه اجرا میشود، من میگویم این در ایران هم میتواند اجرا شود و اجرا هم شد.
در مقابلِ تئاتری تکراری ستارهپرور، ی جریان دیگری هم است که اگر به آن بیتوجهی شده اما زنده است
اینها پیامهایی است در کنارِ پیامِ خود آرین منوشکین. پیامهای دیگری هم است که حالا به ویژگیهاییش اشاره شد. یکی از پیامهای من به تئاتر امروز این است که در مقابلِ تئاتری تکراری ستارهپرور، جریان دیگری هم است که اگر به آن بیتوجهی شده اما زنده است. الآن این اتفاق یکی از نمونههایی است که ثابت میکند، جریانِ تئاتر فاخر، سالم و در عین حال زیبا که تماشاگر هم لذت ببرد و بتواند سه ساعت و نیم تا 4 ساعت بنشیند و امیدوار هستم این جریان ادامه پیدا کند . امیدوار هستم کسانی که خیلی ناامید شده بودند از حرفهایهای ما گرفته تا روشنفکران ما، تا هنرمندان ما که گوشهٔ خانه نشستند یا از اوضاع ناامید شده بودند که تئاتر افتاده دست 4 نفر که مشخص نیست آن را به کجا دارند میبرند، به آنها این امید را داد که میشود تئاتر سالم کار کرد. امیدواریم از حمایتهای لازم هم، این جریان برخوردار شود.
من نمیتوانم ادعای اعتلای فرهنگی کنم؛ ولی بروم یک تئاتری بسازم که صرفاً برایم گیشه مهم است
من منکر تئاترهای دیگر نیستم، تئاترِ تجاری هم میتواند باشد؛ ولی ادعا هم باید همان باشد. من نمیتوانم ادعای اعتلای فرهنگی کنم؛ ولی بروم یک تئاتری بسازم که صرفاً برایم گیشه مهم است. اینجاست که مشکل ایجاد میشود، وگرنه شما بگویید من میخواهم با تئاتر تجارت کنم همه هم میگویند هورا بفرمایید. نباید ادعا باشد، من وقتی ادعای یک آدم دانشگاهی، فرهنگی، هنرمند حرفهای این ادعا را دارند باید همین کار را بکنم که الآن کردم. من اصلاً مخالف اینکه ستاره بیاید در تئاتر بازی کند نیستم. من میگویم یک بازیگر حق دارد در هر نمایشنامه، هر فیلمی و هر سریالی دوست دارد بازی کند. بازیگر بازیاش را میکند؛ اما اینکه ما تئاتر را ببندیم به ناف ستارهها، بدون آنها نمیشود کار کرد و فقط سالن را باید با حضور ستارهها پر کرد، من میگویم در مقابل این یک ایده وجود دارد.
تسنیم: ما اصلاً در ایران سوپراستار داریم؟
گاهی اوقات از رابطه و پول یک اِستارِ قلابی درست میشود و این هم واقعیت است
دلخواه: به نظرم نسبی است. در ایران ستارههایی داریم. من هیچ وقت در ایران سوپراستار نام نبردم؛ ولی استار بله داریم. شرایط مختلف باعث میشود یک نفر اِستار شود و کاری هم نمیشود کرد. معمولاً باید استعداد وجود داشته باشد، آموزش وجود داشته باشد و اتفاقات خاصی بیفتد تا یک نفر ستاره شود. در ایران گاهی اوقات این اتفاق میافتد و این چیزها دست به دست هم میدهد و یک نفر شایستگی ستاره شدن را دارد؛ ولی گاهی اوقات از رابطه و پول یک اِستارِ قلابی درست میشود و این هم واقعیت است. البته خوب است که ستارگان سینما تئاتر کار کنند، در همهٔ دنیا این اتفاق میافتد ولی اینکه من بگویم این دفعه چگونه میتوانم پول بسازم، چگونه میتوانم گیشهام را به میلیارد برسانم، چگونه میتوانم چه نمایشنامهای انتخاب کنم که سالنم هر شب پر باشد، چه چهرهای بیاورم، حالا این چهره میتواند ورزشی باشد، سینمایی باشد یا هر چیز دیگری میتواند باشد (سیاسی میتواند باشد تا پول بسازد) من میگویم ایرادی ندارد آدم آزاد است و دوست دارد اینگونه تئاتر اجرا کند ولی ادعایش همان باشد.
تسنیم: تئاتر به بازیگر وجاهت میدهد یا بازیگر به تئاتر وجاهت میدهد؟
هیچ کس به تئاتر وجاهت نمیدهد، تئاتر به همه بازیگران وجاهت میدهد
دلخواه: تئاتر به بازیگر وجاهت میدهد، شک نکنید. بازیگران مطرح سینمای دنیا که میروند تئاتر کار میکنند به خاطر وجاهتی است که سینما به آنها میدهد. هیچ کس به تئاتر وجاهت نمیدهد، تئاتر به همه بازیگران وجاهت میدهد.اساساً کسی که بگوید من بازیگر تئاتر هستم. یک وجه دیگری دارد تا بگویم من بازیگر سینما هستم.در همه جای دنیا اینگونه است به جز ایران. علتش هم این است که کسی به خاطر پول و شهرت نمیتواند بیاید تئاتر، چون محدود است. بازیگر سوپراستار تئاتر را یک عده محدودی او را میشناسند؛ ولی کسی که یک سریال بازی میکنند کل کشور او را میشناسند؛ بنابراین کسانی که خیلی دنبال شهرت و محبوبیت هستند بهتر است مسیرشان به سینما ختم شود. من اگر فیلم خوب پیشنهاد شود و کاراکتر شخصیتِ جذابی باشد میروم بازی کنم. من ممکن است در کار بعدی خودم دو تا ستاره بیاورم؛ اما نه به خاطر اینکه آنها بیایند من بروم برای آنها نمایشنامه پیدا بکنم. ممکن است نمایشنامه من بطلبد یک نفر مانند آقای ایکس آن را بازی کند.
به نظرم این مسیر تئاترمان است که در مقابلِ جریانهای تئاترِ بیرونی بیخاصیت، جریانی هم وجود دارد تئاترِ تفکربرانگیز؛ چون اگر نیش تئاتر را بکشید چیزی از آن نمیماند، اصلاً بهتر است نباشد فقط سرگرمی که نیست، باید اندیشه را به کار بیندازد و تئاترِ اندیشهساز و تفکربرانگیز متفاوت است با تئاتر گیشهساز و چه خوب است هم اندیشهساز باشد و هم گیشهساز باشد، اگر بلیت تئاتر ما 50 و 60 هزار تومانی بود خیلی گیشهساز بود چون هر شب ما پر میرویم؛ ولی ما بلیت را برای دانشجویان مجانی کردیم، یعنی بلیت ما که 30 هزار تومان است به دانشجویان میگوییم 12 هزار تومان یعنی مجانی.
تسنیم: آقای کاشی دو سال پیش تجربه سینمایی داشتید، ولی من دیگر ندیدم فیلم بازی کنید! بازی کردید؟
اسماعیلکاشی: من بلافاصله بعد از آن یک کاری با علیرضا امینی بازی کردم «دلتا ایکس» و هنر و تجربه اکران شد. باز با امید بنکدار یک فیلم دیگری کار کردم که اکران نشده، یک فیلم کوتاه دیگری کار کردم که پارسال در کن بود که یک کار کوتاه هم امسال دارم بازی میکنم.
تسنیم: بعد از آن فیلم برای شما چه اتفاقی افتاد؟
اسماعیلکاشی: هیچی تأثیری نگذاشت.
تسنیم: پس فیلمها هیچ کمکی به شما نکرده؟
اسماعیلکاشی: نه نکرده.
تسنیم: شما فیلم بازی کردید؟
علیاکبری: من تلهفیلم بازی کردم ولی فیلم سینمایی نه.
تسنیم: به شما پیشنهاد نمیشود؟
تنها کسی از همدورهایها کلاس سمندریان هستم که دارم ادامه میدهم
علیاکبری: نه، بعد از آن تلهفیلم واقعاً پیشنهادی نشده است. دوست دارم دنبالش نمیروم. یادم است زمانی که ما در آموزشگاه سمندریان بودیم، آقای سمندریان میگفتند از بین شما حدود 30 نفر، تعداد اندکی وارد عرصه بازیگری میشوید. مثالش را خیلی از بچهها شنیده بودند. مثلاً از بین شما 30 نفر، 25 نفر میروید بازار زردچوبهفروش میشوید، 5 نفر از شما چند سالی در این حرفه باقی میمانید کارهای مختلف میکنید یک نفر از شما ممکن است بماند بازیگر شود. نسبت به همدورهایهای خودم میبینم من تنها کسی هستم از آنها که دارم ادامه میدهم. نمیگویم بازیگر شدم؛ ولی بقیه نیستند. از بین آنها تعدادی رفتند به سمت سینما کار هم کردند و جالب است که نماندند. یک بخشی از آن علاقهمندی است و یک بخشی هم حوصله است. من آدمِ تنبلی هستم. یکسری کارها پیگیری میخواهد من هم یک مقدار قُدم. یعنی نمیتوانم زنگ بزنم حالِ فلان کارگردانی را که قبلاً با او کار کردم هفتهای یکبار بپرسم. میخواهم بگویم یک روندی وجود دارد شما باید جلوی چشم باشید تا انتخاب شوید چه در سینما و چه در تئاتر، یا خودتان را نشان بدهید. آقای دلخواه بخواهد کاری کند به من میگوید. یک دوستی دارم آرمین جوان. دو سال یکبار بخواهد کار بکند به من فکر میکند، فعلاً با این میزان تنبلیای که من دارم این رویه کفایت میکند.
دلخواه: فکر میکنم فقط تنبلی نیست و شکستهنفسی میکند، فکر میکنم علائق دیگری دارند به پژوهش، ترجمه، ورکشاپهایی که خارج از ایران باارزش است، من این را تنبلی نمیبینم، در اینکه بخواهید یک متن خوب را تجربه کنید تنبل نیستند.
تسنیم: خانم آلرشاد شما چطور؟
آل رشاد: من از آنجایی که شخصیتاً یک آدمِ عملگرا هستم خیلی دوست دارم کارِ عملی انجام بدهم و تجربههای مختلف را دوست دارم، چه تصویر و چه تئاتر، خیلی سعی کردم پرکار باشم، سریال حدود 5، 6 تا کار کردم، سینمایی یک کار داشتم عباس رافعی به نام «فصل فراموشی فریبا» که تجربه خوبی بود و کار تلهفیلم شاید 10 تا انجام دادم که خیلی تجربههای متفاوت و خوبی بوده ولی تئاتر لذت خودش را دارد و میگویند تئاتر عرصهٔ هنرنمایی و قدرتنمایی یک بازیگر میتواند باشد نسبت به تصویر و سینما که خیلی جا دارد خطا بکنیم و یک طوری جمعش کند ولی تئاتر یک لذت دیگری است چون زنده است.
تسنیم: یعنی در تئاتر میتوانید آزمونوخطا داشته باشید؟
آل رشاد: بله در تئاتر هر لحظه میتوانید آزمونوخطا بکنید، هر روز که اجرا میروید یک روز جدید است با حس و کشف جدید و این لذت را فکر نمیکنم هنر دیگری داشته باشد و نمونهاش نیست.
تسنیم: چرا اینگونه است که کسانی که تئاتر میخوانند بعد از اتمام کار نمیکنند همان چیزی که آقای علیاکبری گفتند؟
در ایران از نظر من 90 درصد کسانی که بازیگری میخوانند اشتباهی آمدند
دلخواه: من جوان که بود 17، 18 ساله رفتم کلاس کنکور، روز اول که رفتم حدود 65 نفر بودیم در یک سالن بزرگ همه کونگفوکار بودیم، معلم دید خندید گفت ماشاءالله امیدوارم 6 ماه آینده حداقل 12 نفر شما را ببینم، ما همه خندیدیم چون آمده بودیم دو سه سال کونگفو کار کنیم، دو سه ما که گذشت حدود 30 نفر شدیم یعنی از نصف کمتر، من 18 ماه کلاس رفتم و ما 9 نفر بودیم، ریزش در همه چیز است، از کوه میخواهید بروید یکسری میمانند بالا نمیآیند، بعضیها اشتباهی آمدند، در ایران از نظر من 90 درصد کسانی که بازیگری میخوانند اشتباهی آمدند و باید میرفتند رشته دیگری، مخصوصاً دانشگاه آزاد.
اسماعیلکاشی: ماجرا این است که شما چقدر لازم است. ورودی دانشکده هنر و معماری 900 نفر است و بعد نسبتش جذاب است، 500 نفر کارگردانی و 400 نفر بازیگری، یعنی نسبت باید برعکس باشد، حالا این فقط یک دانشگاه است، تمام دانشگاههای آزاد و دولتی، علمیکاربردی که همه جا مانند قارچ دارد رشد میکند، بگذارید در کنار آموزشگاههای معتبر و شناختهشده و چه آموزشگاههایی که در هر کوچهٔ بنبستی دیده میشود به صورت غیراصولی و ناقص، اصلاً ما اینقدر ظرفیت داریم؟! و این ریزش به نظر من چیزِ غیرمنطقی نیست.
علیاکبری: و این اتفاقات به خاطر سختی و حساس بودن کار است، مثلاً دانشگاه تهران هر سال 30 تا 40 دانشجو میگیرد برای 5 گرایش، چقدر پزشکی میگیرد؟ بیشتر میگیرد احتمال اینکه از صد دانشجوی 95 نفر آنها درسشان را تمام کنند و پزشک شوند خیلی زیاد است و وارد بازار کار شوند ولی این 30 نفر اینکه بروند بمانند و بتوانند ادامه بدهند و در این حرفه جایگاهی داشته باشند، خیلی برای آنها سخت است، این سختی کار است، در همهٔ عرصههای هنر اینطوری است نه فقط تئاتر، واقعاً آدم باید داوم بیاورد، شاید مواقعی بود ما گفتیم این را کار را کنار بگذارم بروم ببینم زندگیام را چگونه میتوانم بسازم؟ ما همهٔ اینها را داریم ولی باز ادامه میدهیم همان سفرِ مرغ جهان کردن است، خیلیها جا میمانند و واقعاً سخت است.
این 200 نفر کجا میخواهند آموزش ببیند و بعد کدام بازار کار میخواهند بروند؟
دلخواه: برای آزمون کارگردانی و بازیگری، فوقلیسانس با من تماس گرفتند و گفتند به عنوان داور بیا، گفتم چگونه است؟ گفت 700 نفر هستند، گفتند 200، 300 نفرشان را انتخاب کنید من بلافاصله گفتم نه و نمیخواهم در این اشتباهِ بزرگِ آموزشی شریک شوم، حالا جنایتِ آموزشی را نگفتم، بعد این 200 نفر کجا میخواهند آموزش ببیند و بعد کدام بازار کار میخواهند بروند؟
من دانشگاه انگلیس قبول شدم وقتی رفتم سه نفر بودیم برای فوقلیسانس بودیم، سه نفر هم همه از یک کشور نبودند یک نفر از انگلیس بود، یک خانمی از آمریکا بود و من از ایران بودم که بعد من رفتم آمریکا و آنجا برای نمایشنامهنویسی، بازیگری، کارگردانی دورهٔ 3 ساله بود و حداکثر 5 نفر و هیچ وقت بیشتر از 5 نفر نبود، الآن تقریباً همهٔ آنها دارند حرفهای کار میکنند فقط یک نفر دکتر میخواست تز کار کند مدام رد میشد و خودکشی کرد، اینقدر سخت میگرفتند.
تسنیم: راهحل هم دارد؟
راهحل مشکل آموزش تئاتر متوقف کردنِ رشته تئاتر در دانشگاه آزاد است
دلخواه: راهحل آن متوقف کردنِ رشته تئاتر در دانشگاه آزاد است و بیشتر رشته کارگردانی دارد. به نظر من شرکت در چنین پروژهای که شما 6 ماه وقت میگذارید و یاد میگیرد هم از تجربه خودت و هم از تجربه دیگران یاد میگیرد بسیار باارزشتر است از کلاسی که تعداد زیادی نشستند و مشخص نیست معلمش کیست! لذا من اینجا بیشتر یاد میگیرم تا دانشگاه و شک ندارم و در بیشتر نقدهایم آمده اینجا یک دانشگاه است.
آلرشاد: من خودم افتخار این را داشتم که دو سال در کلاسهای تربیتمدرس استاد در مقطع کارشناسیارشد حضور داشته باشم ولی حضور در این پروژه میشود گفت تداومِ همان آموزشها بود که به یک سرانجامی برسد، یعنی واقعاً مفید بود مباحثی که در کلاس گفته شده بود به صورت عملی کار کنیم و اکثرِ بچهها یا هنرجو یا دانشجوی و یا فارغالتحصیل این رشته هستند، یعنی فکر میکنم این اتفاق برای همهٔ بچهها افتاده است و واقعاً یک کلاس درس بود.
اسماعیلکاشی: به نظرم بهترین راهحلها را آقای دکتر گفتند، اصلاً باید متوقف شود چه لزومی دارد در سال این همه آدم وارد رشته تئاتر شوند و 4 سال وقت و هزینه صرف میکنند و در بهترین دورهٔ زندگی هر جوانی که باید آیندهاش را مشخص کند در سن 18، 19 سالگی تا 24 سالگی عمرش را میگذارد در یک جایی که اصلاً چیزی به آنها یاد نمیدهند. یک دانشجویی چند روز قبل آمد پیش من تا درباره یکسری موضوعات تئاتر صحبت کنیم، گفتم خب اینها را باید در کلاس به شما گفته باشند و چیزهای بدیهی است، گفت معلمهای شما چه کسانی هستند؟ دو سه نفر از معلمهایش را گفت که من واقعاً آنها را نمیشناختم و از یکی از دوستانم پرسیدم تو این معلمها را میشناسی؟ گفت نامشان را شنیدم، گفتم در تئاتر چه کردند؟ گفت هیچ کاری، گفتم پس چطور کارگردانی درس میدهند؟ وقتی تا الآن خودش تجربهٔ کار روی صحنه نداشته چطوری کارگردانی درس میدهد؟ و مهمترین آسیب را هم همین افراد وارد میکنند که میروند سرکلاس بدون هیچ سواد و دانش درستی در این زمینه و کاملاً برخوردِ سلیقهای دارند، دانشجو و هنرجو را خراب میکنند و از بین میبرند. پارسال که من سه خواهر را در تالار مولوی اجرا کردم یکی از همین اساتید محترم یک چیزی نوشته بود به عنوان نقد که بیشتر شبیه فحشنامه بود و جنبهٔ علمی نداشت، من پرسیدم این آدم که این را نوشته چه کسی است؟ گفتند دانشگاه تدریس میکند، سؤالی که برایم به وجود آمد گفتم من تا الآن این آدم را ندیدم و شناختی از هم نداریم چرا اینقدر از من بدش میآید که این را نوشته؟! و بعد گفتم وای به حال دانشجویی که سر کلاس او مینشیند!
===================
مصاحبه از احسان زیورعالم
==================
انتهای پیام/