گفتوگویی خواندنی با همسر شهید مدافع حرم/ دلتنگیهای خانواده شهدا؛ بهای معاملهای پُر سود با اهل بیت (ع)
همسر شهید مدافع حرم میگوید: من هنوز هم با آقا سجاد زندگی میکنم، دلتنگی سخت است و طاقتفرسا، این معاملهای باشد با حضرت زینب و حضرت زهرا(س) تا در روز قیامت با نگاهی ویژه به خود و فرزندانمان جبران شود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، شهدای مدافع حرم آن مردان مرد، آن شیر مردان عرصه نبرد، آن نیکو خصلتان دستگیر مردم پردرد، آن عاشقان سینهچاک حسینی، چقدر نیکو دین خود را به سرور و سالار شهیدان ادا کردند. آری تنها شهدای مدافع حرم بودند که با عمل به ذکرهای عاشورایی به ما فهماندند که این جملات و اذکار عملی خواهد شد و میتواند در حد یک جمله و شعار باقی نماند.
شهید سید سجاد طاهرنیا نیز از جمله شهدای مدافع حرم است که با عمل به آرمانها و اهداف بزرگ زندگی دنیایی خویش، توانست بهتمامی تعلقات و زیباییهای آن پشت پا زند، تا میثاقی ناگسستنی با ارباب خویش ببندد و با آویختن مدال پرافتخار شهادت، همهکسان خود را به قله سعادت ابدی برساند.
به همین بهانه به گفتوگو با خانم علی پرست همسر شهید مدافع حرم سید سجاد طاهرنیا پرداختیم. او که این روزهای خود را با مرور خاطرات شیرین همسر شهیدش سپری میکند و آنها را برای فرزندش مشق عشق میکند.
همسر شهید طاهرنیا از آشنایی و ازدواجش در سال 87 تعریف میکند و میگوید: تا قبل از ازدواج هرگز آقا سجاد را ندیده بودم، بهواسطه دوستی برادرم با شهید و تنها در قالب تعدادی عکس که برادرم از تفریحات خود با دوستانشان داشتند، با ایشان آشنا بودم. تا اینکه خانواده آقا سجاد برای زیارت به قم آمدند و به خواست برادرم میهمان منزل ما شدند، البته در آن زمان برادرم و آقا سجاد هر دو در مأموریت بهسر میبردند، تا زمانی که خانواده ایشان ما را بهاتفاق به شهر خود گیلان دعوت کردند، که این میهمانیها منجر به آشنایی بیشتر و بعد از آن به خواستگاری و توفیق ازدواج من با آقا سجاد در سال 87 شد.
ناگفتهها و دلنوشته شهید با دردانههای زندگیاش
همسر شهید مدافع حرم از صحبتهای پدر با امانت و هدیههای زندگی مشترکشان میگوید: نمیدانم چه حکمتی است؟ از خداوند سی سال عمر هدیه گرفتم، اما خوب استفاده نکردم و فقط شاید افتخارم نوکری ارباب باشد و دختر سهساله ایشان که دو فرزندم را هدیه این بیبی سهساله میدانم، درست در شبی که محمدحسین متولد شد و درست در همان ساعت بنده توفیق زیارت این خانم را داشتم و حس خوبی در آن ساعات پیدا کردم، خدا را شکر و سپاس به خاطر این دو امانت.
وی دو فرزند خود به نامهای فاطمه رقیه و محمدحسین را موهبتی الهی میداند و از دلنوشته پدر با آنها سخن میگوید: سلام به شما دو امانت خداوند که خدا میداند شما را چه اندازه دوست دارم و عاشقتان هستم از شما خواهش میکنم که به مادرتان کمک کنید و درستان را بخوانید و در تمام مراحل زندگی فقط از خدا و ائمه کمک بخواهید شما دو نفر عزیزتر از جانم هستید، شما را قسم میدهم که باعث روسفیدی مادرتان باشید. خانم فاطمه عزیز حجابت را همیشه رعایت کن و مثل مادرت از چادر که دست شما امانت است پاسداری کن.
بانو علیپرست از قول پدر خطاب به فرزند دیگرش محمدحسین میگوید: محمدحسین عزیز شما را ندیدم اما میدانم که شما هم مثل خواهرت هدیه حضرت رقیه (س) به من هستید. با اینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد، چون من صدای کمک خواستن بچههای شیعیان را میشنیدم و نمیتوانستم به صدای کمک خواستن آنها جواب ندهم. در همه مراحل زندگی برای شما دو نفر آرزوی موفقیت میکنم از پدرتان راضی باشید، مادرتان را تنها نگذارید، گوشبهفرمان امام خامنهای باشید، به پدربزرگ و مادربزرگتان احترام بگذارید، دوست دارم خانم فاطمه حافظ قرآن و محمدحسین قاری قرآن شوند؛ دوستدار شما؛ پدری که همیشه به یادتان است.
همسر شهید سید سجاد طاهرنیا عنوان کرد: فاطمه رقیه متولد فروردین 90 که هنگام شهادت پدر چهار سال و نیم داشت و محمدحسین نیز شانزده روزه بود و بهظاهر هیچگاه یکدیگر را ندیدند چراکه محمدحسینم 5 ساعت بعد از حرکت پدر به سوریه متولد شد. آقا سجاد دخترمان را عاشقانه دوست داشتند و همیشه دستان کوچک او را میبوسید و خدا را به خاطر چنین هدیهای (فرزند دختر) شکر میگفت آنقدر عاشقانه به فرزندمان محبت میکرد که او باوجود اینکه در هنگام شهادت پدر تنها چهار سال و نیم داشت هنوز پدر را یاد میکند و از دلتنگیهایش با اشک و بغض برایم میگوید.
دنبال کردن اهداف و آرمانهای زندگی مشترک با شهید
وقتی زمان ازدواجمان به او بله گفتم در واقع به تمام اهداف و آرمانهایش بله گفتم. اهداف ما در زندگی مشترک از هم جدا نبود و طبق عادت اهدافمان را باهم دنبال میکردیم بنابراین راضی به رفتنش شدم. از آنجاییکه پدر ایشان و پدر من از رزمندههای دفاع مقدس بودند با اصل موضوع آشنایی داشتند و در کل مخالفتی نبود.
بانو علی پرست از عشق خود به شهید و شهادت میگوید: از همان دوران دبیرستان که شهدا را بهتر شناختم عاشق شهید و شهادت شدم. اما همیشه شهدا را دور از ذهنم تصور میکردم و بر این باور بودم که آنها انسانهای دستنیافتنی هستند و اصلاً به اینکه روزی همسر شهید شوم، فکر هم نمیکردم. اما بعد از ازدواجمان مهربانی، رفتارها و کردارهای آقا سجاد مرا به این نتیجه که او شهید میشود نزدیکتر میکرد آری او نیز عاشق شهادت بود و برای دست یافتن به آن نیز تلاش میکرد و بعد شهادتش فهمیدم که شهدا هم مانند ما انسانهای زمینی هستند با این تفاوت که در زندگیشان هدف دارند و آنهم رسیدن به خداوند است و برای رسیدن به هدفشان تلاش میکنند و هیچچیزی آنها را از رسیدن به هدفشان غافل نمیکند، ازاینرو برای خود و فرزندانم نیز آرزوی شهادت دارم.
اثبات محبت و دوستی اهلبیت(ع) در عمل به اذکار عاشورایی
همسر شهید مدافع حرم به بیان سجایای اخلاقی همسرش پرداخت و تصریح کرد: آقا سجاد مانند خیلی از شهدا سجایای اخلاقی زیادی دارد ازجمله یکی از بارزترین خصوصیات ایشان ولایتمداری و تحت امر ولی بودن، بهطوریکه با فدا کردن جانش در راه اسلام و امام زمانش و نائبش در عمل ولایتمداریاش را ثابت کرد. احترام به اطرافیان بهویژه به مادر و پدرشان و اینکه همیشه دوست داشت که تا جایی که در توان دارد به پدر و مادرش خدمت کند. از نگاه به نامحرم و صحبت با نامحرم پرهیز میکردند. اهل نافله شب، حتی در سختترین شرایط مأموریتی و تأکید بر بجا آوردن نماز در اول وقت داشتند. به حفظ قرآن علاقهمند و اهل خمس بودند. مهربان و دلسوز به همه و در همه کارها جز به خدا توکل نمیکرد و از نیازمندان نیز در حد توان دستگیری میکردند، بهطوریکه با یکی از دوستانشان که بعد از آقا سجاد شهید شدند (شهید الوانی) گروهی از خیرین تشکیل دادند که در این مسیر مبلغی از اطرافیان و دوستان برای نیازمندان جمعآوری میکردند.
وی علت تحمل این تنهایی و دلتنگی و دوری و فاصله فیزیکی را غم و سختیهای حضرت زینب (س) میداند و یادآور میشود: اکنون دوران عمل فرارسیده، بعد از یکعمر لبیک یا حسین و لبیک یا زینبهایمان و آرزوی حضور در کربلا، باید ثابت کرد که بیان این مطلب تنها در حد یک شعار نبوده و ما هم مانند شهدا مرد عمل هستیم. یکعمر در زیارت عاشوراهایمان گفتیم "انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" باید تا پای جانمان این دوستی و دشمنی را ثابت کنیم باید مرد عمل باشیم. شهدایمان گرچه رفتند اما حضور و سایهی معنوی آنان بالای سرمان هست و دستگیری میکنند و یک مدال افتخاری بر گردن ما آویختند که بتوانیم سرمان را جلوی حضرت زهرا(س) بلند کنیم چهبهتر از این سربلندی.... تمام اینها تحمل این داغ بزرگ را آسانتر میکند.
انتخاب دلتنگی و مشقتهای دنیایی، معاملهای پرسود با اهلبیت (ع)
بانو علی پرست بابیان این مطلب که اگر میدانستم شهید میشود باز هم مخالفتی نمیکردم و به رفتنش راضی میشدم گفت: وقتی این سؤال را بارها و بارها از خودم پرسیدم به نتیجهای جز نتیجه بهدستآمده نرسیدم آری وقتی درخواست آقا سجاد را برای رفتن به سوریه و پر کشیدن روحش از جسمش را میدیدم چگونه میتوانستم جسمش را برای خود کنم در این صورت این مسئله اوج غرورم را میرساند این در حالی بود که در تمام سالهای زندگیام با آقا سجاد تنها دلخوشیام رضایت و خوشحالی او بود که این رضایت و دلخوشی برایم در این دنیا از هر چیزی باارزشتر بود حتی بارها خودم را و نیازهایم را ندیدم تا او دیده شود و به خواسته قلبیش برسد مثل رضایت به اعزامش...
همسر شهید مدافع حرم ادامه داد: اینکه شهیدان زندهاند و زندگی میکنند بیراه نیست، چراکه حضورش را همیشه در کنارم احساس میکنم، با حضورش زندگی میکنم، در حضورش صحبت میکنم، در صحبتهایمان مشکلاتم و دلتنگیهایم را برایش میگویم و از اینکه چقدر زندگی بدون او در این دنیا برایم دشوار است، آری من هنوز هم با آقا سجاد زندگی میکنم، دلتنگی سخت است و طاقتفرسا، این معاملهای باشد با حضرت زینب و حضرت زهرا(س) تا در روز قیامت با نگاهی ویژه به خود و فرزندانمان جبران شود. انشاءالله...
مهریه شاخههای گل نرگس و ادای دین شهید بعد از شهادت
وی به بیان خاطرهای شیرین از حضور شهید در زندگیشان پرداخت و خاطرنشان کرد: این گفته حضور شهدا و زندگی آنها بعد از شهادت، در طول زندگی با شهید برایم محقق شده است. دو ماه بعد از شهادت آقا سجاد عازم سفر مشهد میشدیم که برای خداحافظی به گلزار شهدا رفتیم، بر روی مزار شهید سیرت نیا که (شهادت ایشان به فاصله دو هفته بعد از شهادت آقا سجاد بود) دستهگل نرگسی وجود داشت. با مشاهده نرگسها داغ دلم تازه شد...(مهریهی من 14سکه به همراه 314شاخه گل نرگس است) همیشه به آقا سجاد میگفتم مهریهام را برایت بخشیدهام اما گلهای نرگس را باید برایم بخری ... البته کل مهریهام را بخشیدم حتی آن گلهای نرگس را... اما در فصل گل نرگس به دلیل علاقه زیاد من به این گل برایم میخرید.
بانو علی پرست با سوز و آهی سنگین ادامه داد: فردای آن روز وقتی به مشهد رسیدیم بعد از کمی استراحت به سمت حرم امام رئوف حرکت کردیم، بعد از شهادت آقا سجاد تنها جایی که آرامش عجیبی پیدا میکنم یکی حرم حضرت معصومه(س) و دیگری حرم امام رضا(ع) است. برای خروج از در باب الرضا آقایی را با سهشاخه گل نرگس در دست دیدم که از این سهشاخه یکی را به فاطمه رقیه و یکی را به پدرشوهرم و دیگری را به من داد، بلافاصله فاطمه رقیه و پدرشوهرم گلهایشان را به من دادند و هر سهشاخه گل به من رسید. وقتی به حکمت اینکه آن مرد چه کسی بود و چرا آن موقع شب آنجا ایستاده بود و چرا سهشاخه آخر گل نرگسهایش باید به من میرسید فکر میکنم و جز این نمیبینم که شهدا زندهاند و دستهایشان خیلی باز است و اینگونه بود که حضور همسرم برایم پررنگتر جلوهگر شد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید سید سجاد طاهر نیا
«به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین (ع) شود»
دو توصیه از دو پدر شهید
چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم
1- هر روز خواندن زیارت عاشورا
2- قناعت کردن در تمامی کارها
پدر و مادر
با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط میتوانم بگویم انشاءالله حضرت زهرا (س) و حضرت علی(ع) اجرتان دهد و شفیع شما باشد، در آن روز سخت، مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فدایی، پسر ارباب بیکفنمان کنید، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش میکنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید. دوستدار شما : پسر شرمنده شما
همسر عزیزم
با عرض سلام و خدا قوت به شما که همه بار این زندگی و تربیت فرزندانمان بدوش شما است. از حضرت زینب (س) و بیبی سهساله برای شما آرزوی سلامتی و صبر و استقامت طلب میکنم. از شما بهخاطر همهچیز ممنونم و از اینکه در تمامی مراحل زندگی پشت بندهی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی از خدا میخواهم در آخرت باهم باشیم شاید سختیهایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفاً فاطمه رقیه و محمدحسین را ولایی تربیت کنید و به آنها بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای عاقبتبهخیری از روز اول تولد بچهها تا الآن خواندم اگر در توان شما بود برایشان بخوانید. یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی فقط توکل کنید به خدا و قناعت کنید و به هر چیزی که خداوند به شما داده راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم هرچند وظیفه بنده بود. اما به خاطر همه سختیها از شما عذرخواهی میکنم. از خط ولایت جدا نشوید و چادر این هدیه حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما هست، را پاسداری کنید. سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و به آنها بگو برای همهچیز تشکر میکنم.
گفتوگو و گزارش از الهام پناهیفر
انتهای پیام/