واژه استاد دارای یک جایگاه خاص است و نباید برای هرکسی به کار برد / شعر باید دیده شود نه شاعر+ فیلم
هشتمین محفل شعر «قرار» با حضور مرتضی امیری اسفندقه در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هشتمین محفل شاعرانه قرار با حضور مرتضی امیری اسفندقه، فضه سادات حسینی و حسین صیامی در محل باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد.
در این برنامه اسفندقه با اشاره به برنامه «ماه خدا» که ویژه سحرهای ماه مبارک رمضان از شبکه اول سیما پخش میشد گفت: برنامههای سحر گره خورده با عاطفهٔ دینی مردم است و بیتعارف من شایستگی آن را نداشتم، من یک معلم ساده ادبیات و عاشق شعر هستم.
وی گفت:کسی که در صدا و سیما قرار میگیرد باید یک حالت پروازانه ای را داشته باشد به ویژه در روزگاری که هر کوچه به نام یک شهید است، هیچ کس نمیتواند این را نفی کند گاهی شاید یک لحظه به انسان فراموشی دست بدهد. بدون اینکه بخواهم سجاده دفاع مقدس را آب بکشم می گویم البته اصلاً نمیشود این سجاده را آب کشید چون شهدا این سجاده را با خونشان شستند، آیا کسی میتواند بگوید من چهره شدم؟ لطفاً از من امضاء بگیرید؟ با من سلفی بگیرید؟ واقعاً این حالت شرمآور است این لطف صدا و سیماست اما در یک کلاس جمعی از افراد پای این کلاس نشسته اند، این دیگر شهرت ندارد. من این را خودم حس کردم که فردای آن روز به خیابان رفته ام ترهبار و دو نفر از من پرسیدند که شما همان کسی هستید که در برنامه سحر در تلویزیون بوده اید؟ در آن لحظه نفس احساس لذت میکند که من دیده شده ام. آدم باید خیلی کوچک باشد که از اینکه دیده شده، لذت ببرد چون تو دیده نمیشوی بلکه فقط خداست که دیده میشود با همه اینکه دیده نمیشود. دوم فرض هم که شما دیده شده باشید از اینکه افرادی رفتند و از جانشان گذشتند تا این امنیت برقرار شود، شرم نمیکنید؟ آیا این امنیت به قیمت آن خونها برقرار شده که شما دیده شوید؟! این چه فرهنگی است؟
امیری اسفندقه با اشاره به اینکه واژه استاد دارای یک جایگاه خاص است و نباید برای هرکسی بکار برد گفت: به من استاد نگویید ، در حال حاضر این واژه شناور شده است، در صورتی که یک جایگاهی دارد، مانند این است که به یک گروهبان بگویید جناب سروان، او احساس طنز میکند و فکر میکند او را دست انداخته اید در واقع استاد در فرهنگِ علمی و دانشگاهیِ تمام دنیا به ویژه ایران یک مرتبه ،منزلت و جایگاه است، به فردی که میگویند استاد باید یک مراحلی را طی کرده باشد. من یک خاطره ای را بگویم، یک جلسهای دعوت شده بودم که دیر شده بود گفتم من خودم با موتور میآیم گفتند ما برای شما موتور میفرستیم. من سوار موتور شدم، این راننده موتور از همان ابتدا به من میگفت استاد، همینطور که می آمدیم گفتم به من نگو استاد، فهمیدم کسی که او را فرستاده است به او گفته درست است این شخص را با موتور میآوری ولی او استاد مرتضی اسفندقه است، تا اینکه سر یک پیچ موتوری جلوی او پیچید یکدفعه به آن موتوری با داد گفت هو استاد، من ابتدا فکر کردم با من است؛ این واژه شناور شده است نه آقای موتوری استاد است و نه من، من حتی در برنامه سحر تلویزیون احساس کلاس درس داشتم، بهتر است کسی که میخواهد استاد شود ابتدا استادیار شود، یک دورهای را در مرحله استادیاری بگذراند، بعد بشود دانشیار و بعد از آن بشود استاد، اما من یک معلم ساده هستم.
اسفندقه متولد 17 آبان 1345 در تهران است اما بزرگ شده خراسان است او در این باره می گوید: من جوادیه تهران به دنیا آمدم، ولیکن بعد از آنجا به مشهد رفتیم و بعد به آبادان رفتیم و از آنجا به اهواز و بعد خراسان. پدر من نظامی بود و چون ماموریت داشت ما به مشهد رفتیم ولی این تعبیر از همه بهتر است که امام رضا ما را طلبید و من تا زمان دیپلم در مشهد بودم.
این شاعر خراسانی با تاکید بر اینکه زمزمه های شاعری از خراسان شروع شده است گفت: خورشید شعر از خراسان طلوع کرده است و به تمام ایران خودش را نشان داده است.
وی در ادامه گفت : در مملکت حافظ و سعدی و مولوی نمیشود گفت شاعرم، امام فرمود شاعر اگر سعدی شیرازی است/ بافتههای من و تو بازی است؛ چقدر بیت زیبا و صحیحی است، اما این به منزلۀ این نیست که شاعری به آنها ختم شده است. خیر شاعری به حافظ ختم نشده چون اگر شاعری به حافظ ختم شده بود ما شاعر بزرگی مانند صائب تبریزی را نداشتیم.
بنابراین در ایران نمیشود بگویید من شاعرم چون شاعران بزرگی هستند، نمیشود هم بگویید من شاعر نیستم چون تو هم میتوانی از آن بزرگان باشی، پس بین این دو در رفت و آمد هستیم. من هنوز ابتدای راه هستم و هر وقت فکر میکنم خیلی راه رفته ام به اول برمیگردم، اینقدر این جاده زیباست که انتها ندارد.
اسفندقه با طرح این سوال که هنرمند چه کسی است؟ گفت: زمانی که در این جامعه میگویند فلان شخص هنرمند است تعبیر آنها از هنرمند چیست؟ ما در برنامه سحر بعد از اذان صبح برمیگشتیم، هر روز صبح که من میآمدم افرادی که هر روز صبح با لباسهای سبز که شهر پاکیزگیاش را مدیون آنهاست را می دیدم آنها هنرمند هستند، بیهیچگونه دعوی و بدون اینکه برای کسی قیافهای بگیرند صبح جارو را به دستش گرفته و آهنگ دلنواز سحری را میزند و خیابانها را تمیز میکند نه توقع دارد با او عکس بگیرند و نه اینکه به او استاد بگویند. اینها واقعاً هنرمند هستند.
اسفندقه با تاکید بر پارسی نویسی ادامه داد: کلمه کلمه است اما مطمئنم که ما وقتی به اندازه کافی کلمه پارسی داریم خوب نیست از کلماتی که غیرفارسی هستند استفاده کنیم مگر اینکه آن کلمه وارد فرهنگ ما شد و گذرنامه بگیرد و بعد به اندازه فرهنگ ما مودب شود من از کسی که به من میگوید «اوکی» بیشتر از کسی که می گوید بسیار خب می ترسم فکر میکنم اگر او مرا ببیند میکشد ولی کسی که میگوید بسیار خوب یک احساس امنیتی میکنم.
این شاعر در پایان با بیان اینکه صدا و سیما یک دانشگاه بزرگ است و هر کس به این دانشگاه میرود شایسته و بایسته این است که آموزگار باشد گفت: مهمتر این است که جلوه فروشی نکند، منظورم این است دلش نخواهد چهره شود بلکه چهرهها را نشان بدهد. من شعرهای خودم را گم میکنم چون ارزش ندارد و چون ارزش ندارد در خانواده هم کسی را معطل نمیکنم که لطفاً آثار گرانبهای من را جمع کنید وگرنه تاریخ ادبیات معاصر ضرر می کند! اتفاقاً خوشحالم که نسبت به خودم آلزایمر دارم خیلی خوب است اگر در باب خود باشد خودت را فراموش کنی و خدا و دیگران را به یاد داشته باشی.
انتهای پیام/